سعدی:دردیست درد عشق که هیچش طبیب نیست گر دردمند عشق بنالد غریب نیست
❈۱❈
دردیست درد عشق که هیچش طبیب نیست
گر دردمند عشق بنالد غریب نیست
دانند عاقلان که مجانین عشق را
پروای قول ناصح و پند ادیب نیست
❈۲❈
هر کو شراب عشق نخوردهست و درد درد
آنست کز حیات جهانش نصیب نیست
در مشک و عود و عنبر و امثال طیبات
خوشتر ز بوی دوست دگر هیچ طیب نیست
❈۳❈
صید از کمند اگر بجهد بوالعجب بود
ور نه چو در کمند بمیرد عجیب نیست
گر دوست واقفست که بر من چه میرود
باک از جفای دشمن و جور رقیب نیست
❈۴❈
بگریست چشم دشمن من بر حدیث من
فضل از غریب هست و وفا در قریب نیست
از خنده گل چنان به قفا اوفتاده باز
کو را خبر ز مشغله عندلیب نیست
❈۵❈
سعدی ز دست دوست شکایت کجا بری
هم صبر بر حبیب که صبر از حبیب نیست
کامنت ها