گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

سعدی:در من این هست که صبرم ز نکورویان نیست زرق نفروشم و زهدی ننمایم کان نیست

❈۱❈
در من این هست که صبرم ز نکورویان نیست زرق نفروشم و زهدی ننمایم کان نیست
ای که منظور ببینی و تأمل نکنی گر تو را قوت این هست مرا امکان نیست
❈۲❈
ترک خوبان خطا عین صوابست ولیک چه کند بنده که بر نفس خودش فرمان نیست
من دگر میل به صحرا و تماشا نکنم که گلی همچو رخ تو به همه بستان نیست
❈۳❈
ای پری روی ملک صورت زیباسیرت هر که با مثل تو انسش نبود انسان نیست
چشم برکرده بسی خلق که نابینااند مثل صورت دیوار که در وی جان نیست
❈۴❈
درد دل با تو همان به که نگوید درویش ای برادر که تو را درد دلی پنهان نیست
آن که من در قلم قدرت او حیرانم هیچ مخلوق ندانم که در او حیران نیست
❈۵❈
سعدیا عمر گران مایه به پایان آمد همچنان قصه سودای تو را پایان نیست

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۱۲۲

تصاویر

کامنت ها

حامد
2020-04-11T11:23:29
با درود به روان سعدیمن دگر میل به صحرا و تماشا نکنمکه گلی همچو رخ تو به همه بستان نیستبه اعتقاد من هر چند در مصرع دوم با اختیارات شاعری میشود ضمیر"تو"را هجای بلند در نظر گرفت و با این حساب وزن شعر را درست کرد اما با این فرض به نظر من باز هم در موسیقی کلام ناموزونی بر سر جای خودش باقییست ولی اگر به جای کلمه "تو"کلمه"او"گذاشته شود هم نیاز به استفاده از اختیارات شاعری مرتفع میشود و هم موسیقی کلام از چالش خارج میشود ،
nabavar
2020-04-11T16:28:20
ترک خوبان خطا عین صوابست ولیک،،که گلی همچو رخ تو به همه بستان نیست چنین دیده بودم:ترک خوبان ختا عین صوابست ولی،،که گلی همچو رخت در همه ی بستان نیست
فاطمه زندی
2022-08-28T20:27:44.0433259
وزن : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لا ن   #معنی غزل # زرق: مکر و فریب  کنایه :زرق فروختن (ریا کاری کردن ) /زهدی فروختن :تظاهر به پارسایی و زهد کردن . تضاد : هست ،نیست  معنی : من چنین ام که نمی توانم در دوری از زیبا رویان شکیبا باشم .ریا نمی ورزم و پرهیزگاری و زهدی را که ندارم ادّعا نمی کنم. ۲.تامّل کردن : نیک نگریستن و دیدن . مجاز : منظور ( معشوق و محبوب ). معنی : ای کسی که یار مورد نظر را می بینی و با تامّل در او نمی نگری ،اگر تو می توانی چنین رفتار نمایی ،من توان این کار را ندارم . ۳.خوبان : جمع خوب ،زیبا رویان مشهور بوده است / فرمان : حکم و دستور . ایهام تضاد : بین " خطا" تُرک به معنی زیبا رو را به ذهن متبادر می سازد. معنی:زیبا رویان شهر حسن خیز خطا را ترک کردن کاملا به جا و درست است ،اما من که بر نفس خویش حکم و سلطه ای ندارم و بر این ترک قادر نیستم ،چه کنم ؟ ۴.تشبیه : رخ به گل / تناسب :صحرا ،گل ،بستان. معنی : من دیگر به صحرا و تماشای آن میلی ندارم،زیرا در تمام بستان هیچ گلی را نمی توانم یافت که چونان چهرهء تو زیبا باشد. ۵. پری: جنّ مونث که موجودی است از عالم غیر مرئی که با جمال خود انسان را می فریبد . سیرت : روش و رفتار ،خوی و عادت . تشبیه (صفت تشبیهی ) : پری روی ،ملک صورت / جناس زاید و شبه اشتقاق : اُنس ،انسان / تضاد : صورت ،سیرت / تنسیق صفات : بر شماری صفات پری روی ،ملک صورت ،زیبا سیرت .معنی: ای کسی که رخساره ات به پری می ماند و صورتت به فرشته و باطنی نیکو داری ، هرکس که با چون تویی الفت نگیرد ، آدمی نیست. چشم بر کردن : چشم باز کردن و نگریستن / صورت : عکس و تصویر ،نقش و نگار . ایهام تناسب : بین " صورت " در معنای " چهره و روی " که در اینجا مراد نیست ،با " چشم ". معنی : بسیاری از مردم چشم گشوده اند که تو را ببینند ،امّا بصیرتی ندارند و مثل تصویر های روی دیوار بی جان اند . ۷.درد دل : غم و اندوه درونی ،سوز عشق ،   درد : احساس نیاز و تمنای شدید برای رسیدن به معشوق ،درد طلب عشق . درویش :در لغت به معنی خواهنده از درها و گداست،فقیرانی که گدایی کنند و با آواز خویش شعر خوانند و تبر زین بر دوش و پوست حیوانی چون گوسفند و امثال آن بر پشت دارند و موی سر دراز و آویخته و موی ریش و سبلت ناپیراسته و ژولیده دارند (یاد داشت مرحوم دهخدا) کلمه درویش در اصل "درویز"بود ."زا" را به "شین " بدل کرده اند و "در ویز " در اصل "درآویز "بوده ،به معنی آویزنده از در ، چون گدا به وقت سوال از درها می آویزد ،یعنی درها را می گیرد ،لذا گدا را درویش،گفتند .(لغت نامه ) در اصطلاح درویش به معنی کسی است که ترک دنیا کرده باشد و... آرایه ء تکرار : درد دل  معنی : ای برادر ،بهتر است که درویش درد دل خویش را با تو در میان ننهد زیرا تو به دلیل نداشتن درد پنهان در دل ، اندوه دل را در نمی یابی . دانستن : شناختن . کنایه قلم قدرت (حکم خداوندی ) / آرایه ء تکرار : حیران . معنی : کسی که قلم قدرت او مرا متحیر ساخته ،پروردگاری است که تمامی آفریدگان را به حیرت واداشته و کسی را نمی شناسم که حیران او نباشد . ۹. همچنان : همان ،به درستی / سودا: عشق  تضاد : به پایان آمد ،پایان نیست . معنی : ای سعدی ، عمر عزیز به انتها رسید ،ولی هنوز داستان عشق تو به سر نیامده است  منبع : شرح غزلهای سعدی  دکتر محمدرضا برزگر خالقی  دکتر تورج عقدایی شاد و سربلند باشید  پیوند به وبگاه بیرونی