گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

سعدی:دوش دور از رویت ای جان جانم از غم تاب داشت ابر چشمم بر رخ از سودای دل سیلاب داشت

❈۱❈
دوش دور از رویت ای جان جانم از غم تاب داشت ابر چشمم بر رخ از سودای دل سیلاب داشت
در تفکر عقل مسکین پایمال عشق شد با پریشانی دل شوریده چشم خواب داشت
❈۲❈
کوس غارت زد فراقت گرد شهرستان دل شحنه عشقت سرای عقل در طبطاب داشت
نقش نامت کرده دل محراب تسبیح وجود تا سحر تسبیح گویان روی در محراب داشت
❈۳❈
دیده‌ام می‌جست و گفتندم نبینی روی دوست خود درفشان بود چشمم کاندر او سیماب داشت
ز آسمان آغاز کارم سخت شیرین می‌نمود کی گمان بردم که شهدآلوده زهر ناب داشت
❈۴❈
سعدی این ره مشکل افتادست در دریای عشق اول آخر در صبوری اندکی پایاب داشت

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۱۳۰

تصاویر

کامنت ها

کمال
2015-07-04T00:17:39
سلام اقاهادی نظری داده که خوب منم البوم دستان اقای شجریان روسمع کردم وازغزلیات سعدی قسمت ت که اخرمصرع دوم به ان ختم (ت) دوش دورازرویت ای.... بسیارزیبابهمراه سازنی دندانی ساخته شده که مرابه وجدآوردسمع این البوم به دوستان پارسی زبان توصیه میگردد.
میرزارفیعا
2015-11-29T18:26:15
باسلام،این سایت بسیار کارآمد است ولی ای کاش دقیقتر میبود و بطور مشخص میگفت که این شعر در کدام صفحه از کدام چاپ آمده است ...از مسئول محترم خواهش میکنم نسبت به اعتبار متن اشعار و مطابق بودن با چاپهای معتبر و آدرس دار کردن اشعار بکوشندتفاوت نسخه تاریخ ما با نسخه استاد غلامحسین یوسفی (انتشارات سخن، 1385ش، ص243):بیت دوم: نز تفکر عقل مسکین پایمال صبر شد/ نز پریشانی دل شوریده چشم خواب داشتبیت سوم: ... سرای عمربیت 5: دیده ام می جست، گفتندم ببینی روی دوست/ عاقبت معلوم کردم کاندر او سیماب داشتنکته: دیده ام می جست (ج مفتوح)بیت 6: مصرع اول در نسخ اختلاف دارد از جمله در بعضی نسخ اینگونه آمده:روزگارم حسن خوبان، شهد فایق می نمود/ باز دانستم که شهدآلوده زیهر ناب داشت
میرزارفیعا
2015-11-29T18:46:46
چند نکته دیگر:دوست عزیز، نسخه فروغی تاحدودی مقدس است و خود فروغی هم از مقدسات مملکت ماست، بهتر است بیشتر از او بدانید و ...درضمن تصحیح سعدی و حافظ کار هرکسی نیست و نیازمند سالها تجربه و تخصص و مدارک و اسناد و کتاب و کتابخانه...و اظهارنظر گرفتن از عموم مردم و اهالی کوچه و بازار، برای روشن شدن صورت صحیح گفته های سعدی و ... کاملا بی معنی استهمین میشود که استاد شجریان غلط میخوانند چون تخصص ندارد ...بگذریمدر بیت 4، چاپهای معتبر همه «تسبیح وجود» است و نه «تسبیح و سجود»بیت 5: در اغلب نسخه ها «ببینی» آمده و نه «نبینی»، و بعد از می جست، واو ربط ندارددر بیت 6: چاپ استاد یوسفی همانند متن تاریخ ما است، آن نسخه بدلی که ذکر شد فقط برای مقایسه و بررسی و تامل بود.بیت 6: ... باز دانستم که شهدآلوده زهر ناب داشتبیت 7: مصرع دوم، در برخی نسخ چنین آمده: کاول آخر در صبوری ...
خداوندگار آواز: سیاوش
2015-12-16T20:33:26
جناب امید از آدرسی که دادید بسیار ممنونم. نقد استاد موید شیرازی بسیار بجا و علمی و موشکافانه بود. منتها ذکر سه نکته رو لازم میبینم. 1- همانطورکه یک فیلمساز یا کارگردان سینما انقدر دستش باز هست که از یک رمان یا یک کتاب تاریخی برداشت خودش رو برای بیان مقصودش اقتباس کنه یک خواننده هم میتونه برای بیان هدف موسیقاییش از شعر انتخابی برداشتی شخصی داشته باشه. 2- در ادامه نکته اول باید بگم شعر و ادبیات همانند سایر هترها خود یکی از هنرهای هفتگانه ست و هر مخاطب با توجه به جهانبینی و نگرشی که داره میتونه برداشت خودش رو از یک اثر هنری ابراز و حتی تبلیغ کنه. همچنانکه بطور مثال هر شخص با دیدن یک تابلو از پیکاسو یا تماشای فیلمی از استنلی کوبریک برداشت خودش رو از اون اثر داشته باشه. 3- جناب دکتر موید شیرازی در بند پایانی مقاله شون خطاب به استاد شجریان فرمودن مایه سرافرازی حضرت استاد خواهد بود که پس از تایید نکات مطروحه از سوی جناب دکتر به بازخوانی غزل بپردازند که به نظر این حقیر کمی شیطنت آمیز مینمود. یعنی اگر استاد شجریان دستی به بازخوانی غزل نبرن باعث سرافکندگیشون میشه؟!
امید زمانی
2015-12-03T16:44:30
نقد استاد مؤید شیرازی را بر خوانش استاد شجریان اینجا ببینید:پیوند به وبگاه بیرونی
محسن
2015-04-23T23:55:36
با سلام و عرض خسته نباشید به دوستان "تاریخ ما".در خیلی از پاسخ ها این جمله را بیان کرده اید که طبق نسخه فروغی این بیت درست است و غیره.مگر نسخه ی فروغی مقدس است یا به او وحی شده است،تا آنجا که می دانم ایشان ادیب و محقق خیلی بزرگی نبوده اند و خیلی از اساتید فارسی به نسخه ی او انتقاداتی دارند (مثل آن شعر معروف بنی آدم).در ثانی بعضی از اشتباهات در انسخه ی فروغی هست که هر انسانی به اشتباه بودن آن پی می برد و مسوب کردن آن به شخصیت بزرگی چون سعدی دور از عقل است.چرا از تصحیح بسیار علمی تر و معتبرتر استاد غلامحسین یوسفی که در در نزد اساتید فارسی جایگاه بالاتری دارد استفاده نمی کنید؟
گمنام
2016-08-10T15:41:50
زلف آشفته گرامی، اگر نشانی آن دبیرستان و ایام تدریس استاد را به آگاهی دوستداران ایشان از جمله این کمترین برسانید،بسیاری را سپاسگزار خواهید فرمود.
زلف پریشان
2016-08-09T23:24:34
با سلام خدمت دوستان میخواستم بگم یکی از دوستان نوشته بودن استاد شجریان تخصص ندارن محض اطلاع دوستان استاد شجریان در مقطع دبیرستان درس ادبیات تدریس کرده اند وبا توجه به آشنایی با بزرگان ادبیات و موسیقی کشور مطمئنا قبل از خواندن شعری از درست بودن و صحیح بودن شعر اطمینان حاصل میکنن
۷
2016-11-02T22:39:29
دیده‌ام می‌جست و گفتندم نبینی روی دوستخود درفشان بود چشمم کاندر او سیماب داشتببینی بجای نبینی درست است.دیده ام میجست=پلکم میپریدپلکم میپرید به من مژده دادند که او را میبینیدرفشان [ دِ رَ ] صفت از درفشیدن . تابان درخشان . رخشان و نیز به معنای لغزنده و در اینجا به لغزندگی و درخشش جیوه یا همان اشک اشاره دارداما نادرست بود زیرا این پرش پلک به دلیل لغزندگی اشکهایم بود نه چیز دیگری
فلوری
2016-03-09T23:55:40
با سلام .این مطلب را با تشکر از تمام عزیزانی که بر این غزل زیبای سعدی نوضیحات، اصلاحات و تفاسیر خود را نگاشته اند، شروع می کنم. بیت سوم این غزل به طور غریبی مهجور باقی مانده است، چه از طرف کاربران محترم چه از طرف سلطان موسیقی سنتی ایران، استاد شجریان. اینجانب به عنوان مترجم، بسیار به ترجمه این غزل زیبا به زبان فرانسه علاقه دارم و برای دست یافتن به این مقصود نیاز به درک کامل و صحیح تمامی ابیات دارم. چنانچه اساتید محترم، نظرات خود درباره سومین بیت این غزل را نیز ارائه کنند، مرا رهین منت خود خواهند کرد.
سمانه ، م
2016-03-10T03:22:07
فلوری گرامیاستاد نیستم ولی نظرم را در معنای بیت سوم می نویسمکوس غارت زد فراقت گرد شهرستان دلشحنه عشقت سرای عقل در طبطاب داشتدل خود را به شهری تشبیه کرده که دوری از دلدار ، فرمان چپاول آنرا صادر کرده بوددر بیت دوم عقل را به گوی تشبیه کرده که نگهبان عشق ِدلدار با چوگان برین گوی میزد،،میگوید این دوری از توست که چون چپاولگران دل مرا ربوده بودو نگهبان عشق توعقل مرا به بازی گرفته بود موفق باشید
علی ه
2012-07-25T17:32:26
نقش نامت کرده دل محراب " تسبیح و سجود"هم با حالت محراب و تسبیح سازگارتره, هم واج آرایی "س" در این مصرع و مصرع بعدی, و هم معنای زیباتری داره
کرم قلاوند
2012-05-07T19:25:18
درود به پیشگاه کوشندگان پاسبانی از زبان و ادب پارسیبیشینه ی اهل نظر و دانشمندان دریافته اند که سخن سعدی سهل و ممتنع هست اما کمینه ی این ارجمندان شوند این ویژگی را شاید دریافته باشند .هرچند حافظ در نمود یک جواهرتراش یگانه دیده می شود اما مشی حافظ چندان دور از دسترس نیست و گاهی با خواندن غزل سایه ، رهی و شهریار و ... می توان نزدیکی زبان ایشان را به حافظ دریافت با آنکه هنر حافظ ورق زدن دل مخاطب است ، اما کمتر پیش می آید که کسی بتواند به رفتار زبانی سعدی نزدیک شود . آنچه سعدی را تاکنون افصح المتکلمین شناسانده است ، گونه ی بیان سعدی است . سعدی قابل پیش بینی نیست و هرگز نمی توان گمان کرد که مثلن این کار را این گونه یا آن گونه انجام می دهد ؛ درست آنگونه که ما فکر نمی کنیم سعدی انجام می دهد . من گاهی می پندارم سعدی مانند همه ی مردم لقمه را از سفره مستقیم به سمت دهان نمی برد و اجازه نمی دهد لقمه آرام و بی اتفاق وارد دهان شود . کم ترین گمان این است که لقمه چندبار از این دست به آن دست داده شود و دست آخر با دست راست اما از پشت گردن چرخانده شده و از سمت چپ وارد دهان شود....سعدی میان دو مصراع بیت فتنه انگیزی می کند و در بسیاری جای ها حتا مصراع را وارد یک جنگ خانگی می کند و واژه ها را به جان یکدیگر می اندازد و از این تراکنش های پدیده آمده آنچه به دست می آید مراد سعدی و شگفتی ماست . کسی نباید انتظار داشته باشد که اگر به سعدی سلام کرد ایشان مانند دیگر مردمان بگوید علیک السلام ... ما با توایم و با تو نه ایم اینت بوالعجبدر حلقه ایم با تو و چون حلقه بر دریم...از در درآمدی و من از خود بدر شدمگویی کز این حهان به جهان دگر شدم...ز من مپرس که در دست او دلت چون استاز او بپرس که انگشتهاش درخون است...تو به سیمای شخص می نگریما در َآثار صنع حیرانیم...نه دست صبر که در آستین عقل برمنه پای عقل که در دامن قرار کشمنه طاقتی که توانم کناره جستن ازونه قوتی که به شوخیش در کنار کشمچو می توان به صبوری کشید جور عدوچرا صبور نباشم که جور یار کشم...به روشنی جدال میان مصراع ها و حنگ خانگی میان واژه ها در برخی مصراع ها پدیدار است و از این گزارش می دهد که سعدی توانسته است بالاترین حساسیت و ناشکیبایی را در واژگان پدید آورد به گونه ای که بی درنگ فعال شده و نسبت به هم نشینی کنونی واکنش نشان دهند و شوند زندگی و پویایی همیشگی سخن ارجمند سعدی شوند.در این غزل محترم نمی توان پذیرفت که بیت دوم همانی باشد که سعدی گفته باشد و در مقابل آنچه محمدرضا شجریان خوانده است به زبان سعدی نزدیک تر و پر حادثه تر است حال آنکه ضبط کنونی بیت سخن پرمایه و ارجمندی نمی تواند باشد : در تفکر عقل مسکین پایمال عشق شد / با پریشانی دل شوریده چشم خواب داشت ... این گونه اگر باشد این بیت در نمود یک خبر رسانی نه چندان تندرست است که بخش نخست آن کاملن تکراری و زیره به کرمان بردن است و بخش دوم نسبت دادن یک کار ناپسند به دل است که هرگز چنین مرامی از دل سراغ نداریم که در اوج پریشانی به دنبال خواب و راحت باشد ...اما این ضبط که آورده می شود درست هماهنگ با زبان سعدی و برابر با آیین و مرام دل است :نز تفکر عقل مسکین پایگاه صبر دیدنز پریشانی دل شوریده چشم خواب داشتبا نگاه به بیت نخست ، پذیرش اینکه : با پریشانی دل شوریده چشم خواب داشت ، پسندیده نیست و خلاف مرام عشق است و هرگز نمی تواند به سعدی نسبت داده شود .همچنین ضبط کنونی این بیت ها نیز تندرست نمی تواند باشد :دیده ام می جست و گفتندم نبینی روی دوستخود درفشان بود چشمم کاندرو سیماب داشتزآسمان آغاز کارم سخت شیرین می نمودکی گمان بردم که شهد آلوده زهر ناب داشتاین ضبط ارجمند تر و با زبان سعدی هماهنگ تر است:دیده ام می جست و گفتندم نبینی روی دوستعاقبت معلوم کردم کاندر او سیماب داشتروزگارم عشق خوبان شهد فائق می نمودباز دانستم که شهد آلوده زهر ناب داشت
فایز بهزادی
2012-04-14T15:56:39
استاد شجریان به اشتباه واژه ی "می جَست "بیت 5 را "می جُست"تلفظ می کنند که اشتباه است.توجه بفرمایید به به کارگیری عبارت عامیانه ی "جَستن یا پلک زدن چشم "هنگامی که چشم انتظار کسی باشند و به او نوید آمدن و دیدنش را بدهند تا به تناسب و همخوانی اش با مصرع دوم پی برده شود.معنی بیت:دیده ام (پلکم ) می جست (می زد) به من نوید دادند که به زودی به وصال روی دوست می رسی و او را می بینی ولی معلوم شد که این جهیدن و پلک زدن به دلیل اشکی بوده که از دوری یار در چشمم جمع شده بود
Hossein Mansoury pour
2012-12-05T20:36:38
اساتید محترم تاریخ ما ! مقاله ی "بنی آدم اعضای یک....ند"که اشتباها دوبار آن را در حاشیه ی غزل 130 آورده ام از ارادتمند حسین منصوری پور است.این همان مقاله است که در دست نوشتن داشتم و قبلا در همین حاشیه گزارش کرده بودم.لطفا بجای ناشناس،نام منصوری پور را مرقوم فرمایید.متشکرم.
ناشناس
2012-12-03T09:28:20
!بنی آدم اعضای یک ....ند نوشته ی: ح . م . رهگشا بالاخره نفهمیدیم که سعدی "یکدیگر" یا "یک پیکر" گفته است! یکدیگر معنائی جهان شمول دارد و با ترکیب "بنی آدم" به معنای تمام انسانهای جهان، سازگارتر است. تغییر دادن و اصلاح کلمات و عبارات، در اشعارو متون بازمانده از گذشته - که خیلی ضرورت دارد - نباید وابسته به سلیقه ی افراد باشد، چون هرج و مرج ادبی پیش خواهد آورد. نظارت بر ادب وهنر شاعری و نویسندگی وظیفه ی فرهنگستان ادب است که معمولا اعضای آن باید اساتید برجسته، ادیبان متبحر و نخبگان دقیق النظر از تمام محدوده ی کشور باشند تا جزئیات آداب، رسوم، فولکلورها، ضرب المثلها، اصطلاحات رایج و باورهای مردمی، درگوشه و کنار کشور را بشناسند و بر مبنای شناخت کلی خود، به اصلاح مغایرات ادب و آثارادبی بپردازند. ما در روزگاری زندگی میکنیم که خلاف گذشته، هرروز با پدیده ها، آلات و ادوات صنعتی، اسامی و اصطلاحات تازه و تئوریهای جدید دانشمندان و، و، و، روبرو هستیم و به ثبت و ضبط آنها در فرهنگستان و لغتنامه نیاز وافر داریم. کلماتی چون اینترنت، آنلاین، وبسایت و اصطلاحات دیگرکامپیوتری و خدماتی که سخت مورد نیاز جهان امروز هستند، باید در مدارک لغوی فارسی نیز گنجانده شوند. چون جزء فرهنگ ما شده اند. در دیکشنری آکسفورد چاپ 1999 لغت ترکیبی تئوری "بیگ بنگ" که بسیار تازه و نودرآمده و مربوط به سالهای آخر قرن بیستم است، بی درنگ وارد و ضبط شده و در معنای آن نوشته اند : انفجاری است که برخی از دانشمندان، آنرا سبب آفرینش کائنات میدانند. از جهت دیگر با گذشت زمان، در خواندن و نوشتن کلمات، دگرگونیهائی حاصل شده است که از قرائت متون و اشعار، معنای درست عبارات استنباط نمیشود. حرکات، صداها، اعراب، نقطه ها در زیر و روی حروف و علائم انشائی تشدید، تنوین وغیره - خلاف خطوط لاتینی - در جوف کلمات نیستند و میتوانند در جابجا شدن و زیر یا روی حروف قرار گرفتن، معانی را تغییر دهند. چند روز پیش به قطعه آوازی از موسیقی اصیل ایران گوش میکردم که درآن غزل دلنشین سعدی با مطلع زیر خوانده میشد: "دوش دور از رویت ای جان، جانم از غم تاب داشت + ابر چشمم بر رخ از سودای دل، سیلاب داشت" در همان حال که سخت شیفته ی شنیدن آواز و موسیقی دل انگیز آن بودم، قرائت یکی از ابیات غزل را - با شناختی که از سلیقه ی سعدی در بیان مضامین شعری او داریم - مغایر یافتم. "دیده ام میجست گفتندم نبینی روی دوست + عاقبت معلوم کردم کاندر او سیماب داشت" خواننده ی محترم، استاد مسلم آواز ایران که درانتخاب شعر آواز خود، بسیار کنجکاو است، حرف جیم از فعل (میجست) را مضموم و فعل (نبینی) را همچنان که دیده بود بصورت منفی ادا میکرد. سیماب در لغتنامه ی دهخدا، فرهنگ فارسی معین و برهان قاطع، بمعنای جیوه ضبط شده است. جیوه فلز مایع، لغزنده، فرار و جهنده ای است که در کیمیاگری و ساختن اکسیر از آن استفاده میکرده اند. استاد سخن سعدی در این بیت، کلمه ی سیماب را بمعنای اشک سیمابگونه و جهنده آورده است. با اینهمه دو مصراع بیت را نامرتبط باهم و نامفهوم میدیدم. سعدی و ابیات بیمعنی؟؟ محال است!! اگر انسان به قبول سخنان نامعقول عادت کند، نامعقولی و بی منطقی در جهان بیداد خواهد کرد! به کلیات سعدی که خود در اختیار دارم یا از دیگران در دسترسم قرار دارد، به نسخه ی زنده یاد استاد محمد علی فروغی و دیگر نسخ مراجعه کردم. متاسفانه ابیات دیگر غزل را نیز مخدوش یافتم. فکر میکردم اگر کسی معنای ابیات این غزل را ازمن بپرسد، چه خواهم گفت؟ اخیرا کسی یا کسانی هوشمند و آگاه، یک وبسایت بسیارارزنده از آثاررایج و تصویر شاعران و نویسندگان قدیم و معاصر ایران، ترتیب داده اند که بسیار مفید و کارساز است. گنجینه ای از اشعارومتون ادبی است که اگر بر روی تصویرهرشاعریا نویسنده کلیک کنیم، تمام آثار او را پیش چشم خواهیم داشت. خدمتی بزرگ به ادب ایران کرده اند. آن فرهنگستان ادب که منظور من است، میتواند نسخه ی کامل همین وبسایت باشد! بااستفاده ازاین سایت ارزشمند، دفتر غزلیات سعدی را گشودم، غزل منظور خود را پیدا کردم و با دقت خواندم. غزل شماره ی 130 ازدفتر غزلیات سعدی. گرد آورندگان محترم وبسایت، درحاشیه ی هرغزل، به اظهارنظرها و پرسشهای مراجعان نیز پاسخ میگویند. مراجعان درتمام ابیات غزل بتفاوت نظرداده اند. یکی از آنان به قرائت درست بیت مورد اشکال من، اشاره ای استادانه دارد که مرا نیز بدرستی هدایت کرد. درمردم شهرها و شهرستانهائی که به شیراز، زادگاه حضرت سعدی نزدیکترند، این باور همگانی هست که اگر چشم یا پلک کسی خلجان و پرش کند یا دیده اش بجهد، مسافر عزیزی براو وارد خواهد شد. روی دوست و محبوب خود را خواهد دید. پس فعل (میجست ) به فتح جیم و فعل مثبت (ببینی) در این بیت، صحیح است و معنای بیت چنین: "خلجان و جهش چشم داشتم. گفتند به وصال یار خواهم رسید. اما دیده برمن معلوم داشت که آنچه براو رفته است نه خلجان و پرش که فشار اشک لغزان انتظار و آرزوی وصال یار بوده است." در بیت تخلص، آخرین بیت غزل نیز باید توجه داشت که اگر در مصراع دوم، به جای کلمه ی (اندکی) "ازیکی" بنویسیم، بیت دارای معنی در خور شعر شیخ اجل خواهد بود: "سعدی این ره مشکل افتاده ست در دریای عشق + کاول آخر در صبوری از یکی پایاب داشت" >>> (( در مسیرعشق گام نهادن، با مشکلات مواجه شدن است که اگر با صبوری و دقت بسنجی، در ابتدا و انتهای آن راه،تنها یک پایاب و گذرگاه هست. یا گام نهادن و غرق شدن یا بر کنار ماندن و در امان زیستن!)) با ملاحظه ی تمام حواشی که بر این غزل نوشته اند، میتوان ابیات غزل افصح المتکلمین را بصورت زیر نوشت: "دوش دوراز رویت ای جان، جانم ازغم تاب داشت + ابرچشمم بر رخ ازسودای دل سیلاب داشت، نز تفکر عقل مسکین پایگاه صبر دید + نز پریشانی سر شوریده، چشم خواب داشت، نقش نامت کرده دل محراب تسبیح وجود + تا سحر تسبیح گویان روی در محراب داشت، دیده ام میجست گفتندم ببینی روی دوست + عاقبت معلوم کردم کاندر او سیماب داشت، روزگارم عشق خوبان، شهد فائق مینمود + کی گمان بردم که شهد آلوده زهر ناب داشت، سعدی این ره مشکل افتاده ست در دریای عشق + کآول آخر در صبوری از یکی پایاب داشت" !بنی آدم اعضای یک ....ند نوشته ی: ح . م . رهگشا بالاخره نفهمیدیم که سعدی "یکدیگر" یا "یک پیکر" گفته است! یکدیگر معنائی جهان شمول دارد و با ترکیب "بنی آدم" به معنای تمام انسانهای جهان، سازگارتر است. تغییر دادن و اصلاح کلمات و عبارات، در اشعارو متون بازمانده از گذشته - که خیلی ضرورت دارد - نباید وابسته به سلیقه ی افراد باشد، چون هرج و مرج ادبی پیش خواهد آورد. نظارت بر ادب وهنر شاعری و نویسندگی وظیفه ی فرهنگستان ادب است که معمولا اعضای آن باید اساتید برجسته، ادیبان متبحر و نخبگان دقیق النظر از تمام محدوده ی کشور باشند تا جزئیات آداب، رسوم، فولکلورها، ضرب المثلها، اصطلاحات رایج و باورهای مردمی، درگوشه و کنار کشور را بشناسند و بر مبنای شناخت کلی خود، به اصلاح مغایرات ادب و آثارادبی بپردازند. ما در روزگاری زندگی میکنیم که خلاف گذشته، هرروز با پدیده ها، آلات و ادوات صنعتی، اسامی و اصطلاحات تازه و تئوریهای جدید دانشمندان و، و، و، روبرو هستیم و به ثبت و ضبط آنها در فرهنگستان و لغتنامه نیاز وافر داریم. کلماتی چون اینترنت، آنلاین، وبسایت و اصطلاحات دیگرکامپیوتری و خدماتی که سخت مورد نیاز جهان امروز هستند، باید در مدارک لغوی فارسی نیز گنجانده شوند. چون جزء فرهنگ ما شده اند. در دیکشنری آکسفورد چاپ 1999 لغت ترکیبی تئوری "بیگ بنگ" که بسیار تازه و نودرآمده و مربوط به سالهای آخر قرن بیستم است، بی درنگ وارد و ضبط شده و در معنای آن نوشته اند : انفجاری است که برخی از دانشمندان، آنرا سبب آفرینش کائنات میدانند. از جهت دیگر با گذشت زمان، در خواندن و نوشتن کلمات، دگرگونیهائی حاصل شده است که از قرائت متون و اشعار، معنای درست عبارات استنباط نمیشود. حرکات، صداها، اعراب، نقطه ها در زیر و روی حروف و علائم انشائی تشدید، تنوین وغیره - خلاف خطوط لاتینی - در جوف کلمات نیستند و میتوانند در جابجا شدن و زیر یا روی حروف قرار گرفتن، معانی را تغییر دهند. چند روز پیش به قطعه آوازی از موسیقی اصیل ایران گوش میکردم که درآن غزل دلنشین سعدی با مطلع زیر خوانده میشد: "دوش دور از رویت ای جان، جانم از غم تاب داشت + ابر چشمم بر رخ از سودای دل، سیلاب داشت" در همان حال که سخت شیفته ی شنیدن آواز و موسیقی دل انگیز آن بودم، قرائت یکی از ابیات غزل را - با شناختی که از سلیقه ی سعدی در بیان مضامین شعری او داریم - مغایر یافتم. "دیده ام میجست گفتندم نبینی روی دوست + عاقبت معلوم کردم کاندر او سیماب داشت" خواننده ی محترم، استاد مسلم آواز ایران که درانتخاب شعر آواز خود، بسیار کنجکاو است، حرف جیم از فعل (میجست) را مضموم و فعل (نبینی) را همچنان که دیده بود بصورت منفی ادا میکرد. سیماب در لغتنامه ی دهخدا، فرهنگ فارسی معین و برهان قاطع، بمعنای جیوه ضبط شده است. جیوه فلز مایع، لغزنده، فرار و جهنده ای است که در کیمیاگری و ساختن اکسیر از آن استفاده میکرده اند. استاد سخن سعدی در این بیت، کلمه ی سیماب را بمعنای اشک سیمابگونه و جهنده آورده است. با اینهمه دو مصراع بیت را نامرتبط باهم و نامفهوم میدیدم. سعدی و ابیات بیمعنی؟؟ محال است!! اگر انسان به قبول سخنان نامعقول عادت کند، نامعقولی و بی منطقی در جهان بیداد خواهد کرد! به کلیات سعدی که خود در اختیار دارم یا از دیگران در دسترسم قرار دارد، به نسخه ی زنده یاد استاد محمد علی فروغی و دیگر نسخ مراجعه کردم. متاسفانه ابیات دیگر غزل را نیز مخدوش یافتم. فکر میکردم اگر کسی معنای ابیات این غزل را ازمن بپرسد، چه خواهم گفت؟ اخیرا کسی یا کسانی هوشمند و آگاه، یک وبسایت بسیارارزنده از آثاررایج و تصویر شاعران و نویسندگان قدیم و معاصر ایران، ترتیب داده اند که بسیار مفید و کارساز است. گنجینه ای از اشعارومتون ادبی است که اگر بر روی تصویرهرشاعریا نویسنده کلیک کنیم، تمام آثار او را پیش چشم خواهیم داشت. خدمتی بزرگ به ادب ایران کرده اند. آن فرهنگستان ادب که منظور من است، میتواند نسخه ی کامل همین وبسایت باشد! بااستفاده ازاین سایت ارزشمند، دفتر غزلیات سعدی را گشودم، غزل منظور خود را پیدا کردم و با دقت خواندم. غزل شماره ی 130 ازدفتر غزلیات سعدی. گرد آورندگان محترم وبسایت، درحاشیه ی هرغزل، به اظهارنظرها و پرسشهای مراجعان نیز پاسخ میگویند. مراجعان درتمام ابیات غزل بتفاوت نظرداده اند. یکی از آنان به قرائت درست بیت مورد اشکال من، اشاره ای استادانه دارد که مرا نیز بدرستی هدایت کرد. درمردم شهرها و شهرستانهائی که به شیراز، زادگاه حضرت سعدی نزدیکترند، این باور همگانی هست که اگر چشم یا پلک کسی خلجان و پرش کند یا دیده اش بجهد، مسافر عزیزی براو وارد خواهد شد. روی دوست و محبوب خود را خواهد دید. پس فعل (میجست ) به فتح جیم و فعل مثبت (ببینی) در این بیت، صحیح است و معنای بیت چنین: "خلجان و جهش چشم داشتم. گفتند به وصال یار خواهم رسید. اما دیده برمن معلوم داشت که آنچه براو رفته است نه خلجان و پرش که فشار اشک لغزان انتظار و آرزوی وصال یار بوده است." در بیت تخلص، آخرین بیت غزل نیز باید توجه داشت که اگر در مصراع دوم، به جای کلمه ی (اندکی) "ازیکی" بنویسیم، بیت دارای معنی در خور شعر شیخ اجل خواهد بود: "سعدی این ره مشکل افتاده ست در دریای عشق + کاول آخر در صبوری از یکی پایاب داشت" >>> (( در مسیرعشق گام نهادن، با مشکلات مواجه شدن است که اگر با صبوری و دقت بسنجی، در ابتدا و انتهای آن راه،تنها یک پایاب و گذرگاه هست. یا گام نهادن و غرق شدن یا بر کنار ماندن و در امان زیستن!)) با ملاحظه ی تمام حواشی که بر این غزل نوشته اند، میتوان ابیات غزل افصح المتکلمین را بصورت زیر نوشت: "دوش دوراز رویت ای جان، جانم ازغم تاب داشت + ابرچشمم بر رخ ازسودای دل سیلاب داشت، نز تفکر عقل مسکین پایگاه صبر دید + نز پریشانی سر شوریده، چشم خواب داشت، نقش نامت کرده دل محراب تسبیح وجود + تا سحر تسبیح گویان روی در محراب داشت، دیده ام میجست گفتندم ببینی روی دوست + عاقبت معلوم کردم کاندر او سیماب داشت، روزگارم عشق خوبان، شهد فائق مینمود + کی گمان بردم که شهد آلوده زهر ناب داشت، سعدی این ره مشکل افتاده ست در دریای عشق + کآول آخر در صبوری از یکی پایاب داشت"
Hossein Mansouripour
2012-11-15T11:29:55
با سلام: بیت آخر غزل (بیت تخلص)در صورتی معنا خواهد داشت که در مصراع دوم آن،بجای (اندکی) "از یکی"نوشته شود. " سعدی این ره مشکل افتاده ست در دریای عشق + کاول آخر در صبوری از یکی پایاب داشت"در آن صورت معنی بیت چنین خواهد بود.{در مسیردریای عشق گام نهادن،با مشکلات مواجه شدن است.که اگر با صبوری و دقت بسنجی،از ابتدا تا انتها،تنها یک پایاب و گذرگاه دارد.یا قدم گذاردن و غرق شدن یا بر کنار ماندن و در امان زیستن}.نظر شما چیست؟
Hossein Mansouripour
2012-11-17T04:58:32
متصدیان محترم وبسایت،سلام.با ملاحظه ی تمام حواشی که بر غزل شماره ی 130 نوشته شده است،آیا اکنون میتوان تمام آن را بصورت زیر نوشت؟. "دوش دور از رویت ای جان،جانم از غم تاب داشت + ابر چشمم بر رخ از سودای دل سیلاب داشت. نز تفکر عقل مسکین پایگاه صبر دید + نز پریشانی سر شوریده چشم خواب داشت. نقش نامت کرده دل محراب تسبیح وجود + تا سحر تسبیح گویان روی در محراب داشت.دیده ام می جست گفتندم ببینی روی دوست + عاقبت معلوم کردم کاندر او سیماب داشت. روزگارم عشق خوبان شهد فائق مینمود + کی گمان بردم که شهدآلوده،زهر ناب داشت. سعدی این ره مشکل افتاده ست در دریای عشق + کآول آخر در صبوری از یکی پایاب داشت.
Hossein Mansouripour
2012-11-13T11:27:09
با تشکر از وبسایت بسیار ارزنده ای که به هموطنانتان هدیه کرده اید،در مورد حاشیه ی 130 غزل استاد سخن سعدی به مطلع"دوش دور از رویت ای جان،جانم از غم تاب داشت" اظهار میدارم که آقای فایز بهزادی در مورد "دیده ام میجست" اشاره ی درست کرده اند.در شهرهای شرقی ایران که به شیراز زادگاه حضرت سعدی نزدیکترند،این باور عام هست که اگر چشم کسی خلجان کند،معمولا میگوید،پلک یا چشمم میپرد.(دیده ام میجهد).در این مورد تعبیر عمومی آنست که: عزیزت از سفر می آید،روی دوست را خواهی دید.پس در این بیت (جستن به فتح جیم و فعل مثبت ببینی روی دوست)درست است. من در مورد این غزل مقاله ای در دست نوشتن دارم که در آن،این اشکالات ادبی را،ناشی از نداشتن فرهنگستان ادب؛ در ایران میدانم. .
محمد آرین فر
2013-01-06T21:13:02
با سلامدر زابطه با بیت:"دیده‌ام می‌جست و گفتندم نبینی روی دوستخود درفشان بود چشمم کاندر او سیماب داشت" نگارش دوم (دیده ام می جست گفتندم نبینی روی دوستعاقبت معلوم کردم کاندر او سیماب داشت)را صحیحتر میدانم و در رابطه با اشکالی که از حیث معنی بیت عنوان شده ، بنظرم باید اینچنین گفت که :"دیده ام بدنبال دوست می گشت بمن گفتند که قادر به دیدن زوی دوست نیستی و عاقبت فهمیدم که دیدن دوست بدلیل اینکه چشمم درون خود سیماب دارد(مانند آینه عمل میکند) امکانپذیر نیست.تشبیه اشک و سیماب(جیوه) در اشعار سعدی در ترجیع بند مشهور بنشینم و صبر پیش گیرم وجود دارد :"دانی به چه ماند آب چشمم؟سیماب، که یکدمش سکون نیست"کاربرد جیوه در صنعت آینه سازی دارای سابقه است. ضمنا" ندیدن دوست بدلیل عملکرد آینه ای چشم که نقش خود شخص را نشا ن می دهد تطبیق زیبایی با فلسفه وحدت وجود دارد که کل معنای بیت را به فریاد اناالحق منصور پیوند میدهد.پیروز باشید.
هادی
2010-07-18T23:54:36
با سلام.ابیات 2و5و6 متفاوت با بیان استاد شجریان در آلبوم دستان است. از آنجایی که استاد معمولا از نسخ اصلی و معتبر استفاده می کنند، لطفاَ بررسی بفرمایید.هرچند در بررسی نسخه استاد محمد علی فروغی نوشته شما یافت شد.بیت دوم قرائت شده توسط استاد شجریان:نه از تفکر عقل مسکین پایگاه صبر دیدنه از پریشانی دل شوریده چشم خواب داشتبیت 5:دیده ام می جست گفتندم نبینی روی دوستعاقبت معلو کردم کاندر او سیماب داشتبیت 6:روزگار عشق خوبان شهر فائق می نمودباز دانستم که شدآلوده زهر ناب داشتبا تشکر---پاسخ: با تشکر از زحمتی که بابت نقل بدل مورد استفادهٔ استاد کشیدید با نسخهٔ چاپی تصحیح فروغی مقایسه شد: مطابق متن است. لذا تغییری اعمال نشد، اما به لطف شما نسخهٔ بدل در دسترس دوستان است.
هادی
2010-07-18T23:55:36
مصرع آخر شهد آلوده صحیح است
علیرضا پیشگو
2014-04-17T06:33:55
اجرای این شعر از شاهکار های استاد شجریان است.در آپارات هم موجود استhttp://www.aparat.com/v/Ng2Xy
کوروش امیری
2020-04-23T22:37:24
در بیت دوم، آشکار است که با دل شوریده، بر چشم خواب نمی آید، پس به معنی نزدیکتر است که: " ناز پریشانی دل شوریده چشم خواب داشت" و اگر مصرع دوم چنین باشد، پس مصرع اول بهتر است: "ناز تفکر عقل مسکین پایگاه صبر دید"، که در این صورت هماهنگی و پیوستگی دو مصرع حفظ می گردد.بیت پنجم: در مصرع اول با توجه به اصطلاح رایج در جنوب ایران، "می جَست" (به زبر جیم) و "ببینی" معنای صریح و رایج می باشد، ولی اگر این معنی را بپذیریم، با توجه به مصرع دوم، عاقبت تلاش و جستجوی انسان پوچ خواهد بود که در جهان اندیشه ی سعدی غریب است. پس با توجه به ذهن پیچیده، خوشبین ‌و اندیشمند سعدی، روایت دوم بیشتر با جهان وی نزدیک است که: "دیده ام می جُست (به پیش جیم)، گفتندم نبینی رویدوست عاقبت معلوم کردم کاندرو سیماب داشت"که در مصرع دوم پس از تلاش شاعر، ثابت می گردد ‌که منفی اندیشان نادرست می اندیشیدند.بیت ششم: در روایت: "زآسمان آغاز کارم...."، اشاره به ازل دارد که در مصرع دوم با نگرانی و دیدی شکاکانه به شهدی که در ازل میان آدم و حواء بوده اشاره می نماید که: از کجا باید می دانستم که آن شهد زهرآگین بوده که اگر توجه نماییم که چگونه و توسط چه کسی می توانسته در شهد آدم و حوای باشنده در بهشت و معصوم از اندیشه، زهر باشد، از جهان اندیشه ی سعدی بسیار دور می شویم. حال آنکه با پذیرش روایت: "روزگار عشق خوبان شهد فائق می نمود باز دانستم که شهد آلوده زهر ناب داشت"با معنایی ملموس تر و زمینی تر و خاکستری (به جای جهان سیاه و سفید) روبرو می شویم که با ذهنیت عملگرای شاعر بزرگوار همخوان است.
مسعودهوشمندی حاجی آبادغوری
2020-03-03T09:18:35
بنام آن خدایی که نشانش هست و خود بردیده ی ظاهراهلدل نهان ولی بردلها وباطنشان حکومت وباطنشان حکومت میکند خدایی که هم نیست را هست کند و هم هست را نیست کند.دوستان و صاحبنظران و اهالی دل هرکجای این خاک پاک هستید بر شما سلام و درود میفرستمنظرات تک تک اساتید و صاحبنظران را خواندم بی آنکه نظری داشته باشم بصورت گذری وارد این میدان شدم و امید که در محضر علماو ادیبان و اهل دل جان سالم به دربریماز آنجا شروع میکنم که دوستی در وسط نظرات میفرمایند بنی آدم اعضای یک پیکرند یا یکدیکرند؟اولا بقول معروف جمعی نشسته خوانند جمعی شکسته خوانند /چون نیست خواجه حافظ معذور دار ماراقربان لفظ یک وضع است و یک پیراهن است بر تن معنا دعوای روی لفظ چندان زیبا نیست ما ایرانی ها عادت کرده ایم به لفاظی اگر مفهوم و معنا رادبکار گیریم هردو درست میشود هم بنی آدم اعضای یکدیگر میشوند هم اعضای یک پیکر میشوند مهم این است که وقتی آدمی گرفتار یا دربند یا گرسنه را میبینیم آن عضو مشترک ما به دردآید ودرد همنوع را حس کنیمواما در خصوص شعر استادسخن افصح المتکلمین سعدی خوش سخن که همه صاحبنظران را به بند تفکر کشید چه بهتر از کلام و رابطه معنوی کلمات و آن ارتباطهای معنوی آگاه شویم که با تحلیل واژگان به تنظیم کلام خواهیم رسید یا بعبارتی باید دید کدام کلام سبب وعلت بیان کلام ولفظ دیگر استببینید دوستان کوچک شما در برابر بزرگانی چون خطبب رهبر، مویدی شیرازی و فروغی و امثالهم حق اظهار نظر در امور مهم را ندارد اما بلطف آزادی بیان و درغیاب آنان ناچار از گفتنم و باید گفت آنچه در نظر است.بنظر حقیر بنی آدم اعضای یک پیکر نیستند زیرا اگر فرض را براین بگذاریم سعدی چنین گفته باشد آن پیکره راباید پیکره ی جامعه ای دانست که انسان در چارچوبه ی آن قرار دارد ولی جوامع هم مختلف اند و یکی به معنای واقعی کلام نیستند دارای فرهنگهای مختلف اند لذا این تصور پیش می آید که منظور همان حضرت آدم ع است که همه نسل اندر نسل از فرزندان آنیم که در چنین حالتی هم سعدی چنین سخنی را با آن همه درایت و ظرافت بر زبان نمیراند که بنی آدم را اعضای آدم معرفی کند بلکه منظور سعدی از اعضا همان اعضای یکدیگر است که درد مشترک در اعضای مشترک قابل احساس است ولی درد مشترک در یک پیکر معنا نمیدهد چرا که اشتراکی حاصل نمیشود برای اعضای پیکر ممکن است واگر آن پیکر حضرت آدم است که بلحاظ فیزیکی معدوم است و درد احساس نمیکند واگر خواسته باشیم بگوییم چون همه از آن پیکریم پس درد ما یکیست هم میتوان گفت سخنی دور از انتظار است که سعدی با مرده سخن گوید و فلسفی حرف بزند وباید گفت مخاطب سعدی نسلهای زنده بنی آدم است که اشاره به آدم ع داشتن از خود بنی آدم معلوم است ولی فلسفه اش فقط برای آدم بودن ونشان دادن نوع آدم است اما عضویت داشتن در اجتماع را هم از اعضا میتوان استنباط کرد هم از درد مشترک که در همه حیوانات این درد مشترک وجود دارد در بنی نهنگ بنی گرگ و بنی شیر و بنی روباه هم این درد مشترک وجود دارد که وقتی به غذای فراوان و طعمه چرب ونرم دست می یابند بی خبر از همنوع دست بکار نمیشوند بنابراین سعدی میفرماید حالا که حیوان خبر از حال هم دارد ای بنی آدم خودخواهی و تمنای دنیا و حرص و طمع را از خود دور کن و همنوعانت را به وقت دارایی و رسیدن به قدرت و ثروت و مکنت دریاب و انفاق کن ایثار کن و احتکار نکن همه پیام سعدی در این شعر بر محور تعاون وهمکاریست که ما از حقیقت به دور افتاده ایم و در جنگ لفظ یکدیگر و یک پیکر غرق شده ایم دوستان سعدی به یکدیگر اشاره دارد چون هدف او جلب همکاری است مانند زندگی مورچگان یا زنبور عسل که هیچ مورچه ای بدون مورچه دیگر برای ادامه زندگی اجتماعی ناتوان است کما زنبوران عسل که بی تعاون و همکاری نمیتدانند شهد و عسل بسازند نیاز جامعه برای مدینه فاضله شدن افلاطون همکاری اعضایی است که دریک زمان یا یک عصر باهم زندگی میکنندواما در خصوص شعری که دوستان متفق قول به جستن چشم سعدی علیه الرحمه اشاره نموده اند وانرا خاص شیرازیان محترم میدانند باید گفت خیر چنین نیست اولا شیرازی چشمش به راحتی بالا و پایین میشود و بر اثر کمبود حال بطور کلی نمیجهد ثانیا در فرهنگ ملت ایران زمین نه فقط شیرازیان این تیک عصبی را حمل بر آمدن یار میکنند کما اینکه سایر شعرا درسایر بلاد چنین گفته اند و درنظرات دوستان هم منعکس شده است که حکیمنظامی گنجوی گوید:«کنونم می‌جهد چشم گهربار چه خواهم دید،بسم الله دگربار»یا مولانا گوید:«چشمم همی جهد،مگر‌ آن‌ یار‌ می‌رسد دل می‌دهد نشانه که دلدار می‌رسدصائب گوید:«می‌پرد‌ دیدهء‌ امید‌ دو‌ عالم‌ صائب‌ تا که را دولت دیدار میسر گردد»بنابراین جستن چشم خاص بلاد فارس نیست البته ناگفته نماند به دلم آگاه است ارتباطی ولو اندک میان این غزل با غزل خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی از هر حیث برقرار میشود که یا ارتباط آهنگی ونوایی است یا ارتباط قافیه است یا ارتباط معنایی است یا هرسه یا هیچکدام این فقط یک دل آگاهی بود که نتوانستم پنهانش کنم تشخیص آن با اهل فن استبلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقارداشت / واندر آن برگ ونوا خوش ناله های زار داشت یا بس ناله های زار داشت.گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست / گفت مارا جلوه معشوق در این کار داشتیا در تخلص همین شعر سعدی که بسیار بحث انگیز شده است سعدی این ره مشکل افتاده ست در دریای عشق + کآول آخر در صبوری از یکی پایاب داشت.این چنین بنظر می آید که حافظ در غزل اول خود که میفرمایند الا یا ایها الساقی ادر کاسا وناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها در خلوت با سعدی مشورتی نموده است که آیا از این بیت میشود آن مطلع را ساخت یا خیر؟باری از این مقدمه هم در گذریم و برویم بر سر اصل مطلبیعنی این غزل سعدی شیرازی که میسراینددوش دور از رویت ای جان،جانم از غم تاب داشت + ابر چشمم بر رخ از سودای دل سیلاب داشت.نز تفکر عقل مسکین پایگاه صبر دید + نز پریشانی سر شوریده چشم خواب داشت.نقش نامت کرده دل محراب تسبیح وجود + تا سحر تسبیح گویان روی در محراب داشت.دیده ام می جست گفتندم ببینی روی دوست + عاقبت معلوم کردم کاندر او سیماب داشت.روزگارم عشق خوبان شهد فائق مینمود + کی گمان بردم که شهدآلوده،زهر ناب داشت.سعدی این ره مشکل افتاده ست در دریای عشق + کآول آخر در صبوری از یکی پایاب داشت.تفسیر بیت اول تاب داشتن دربرابر غم برعکس بی تابی در بابر غم است که من الله سعدی باوجود دوری از یار جانش در برابر غم تاب داشت برعکس همه عاشقان سعدی در این مصرع حداعلای تحمل خود را بیان میدارد و با همه وجود در نامه ای که به دوست میفرستد پیام میدهد من تحمل دوری را دوش داشتم حال ممکن است منظور سعدی رعایت حال معشوق بوده که البته چنین است و ممکن است هم سعدی دوش را بعنوان آخرین شب تحمل دانسته و به معشوق پیام میدهد اگر خود را نرسانی به وصال عاشق شب دومی در کار نبست که این هم از مصراع دوم آن قابل فهم است زیرا شاعر در مصرع دوم میسراید ابر چشمم بر رخ از سودای دل سیلاب داشت.بعنی سعدی به بیانی دیگر کار هم به دوست پیام میدهد جانم تاب داشت اما دل و چشم در کار خود بودند و ناله وزاری میکردندنکته ای کلید سیماب است و منظور سعدی را دربیت بعد میرساند ابر چشم است که این ابر چشم وقتی باریدن گرفت چشم اصولا بعد از گریه به حالتی خشک شده و غشایی جلوی آنرا میگیرد که سعدی دربیت دوم«نـز‌ تفکر عقل مسکین پایـگاه صـبر دید نز پریشانی دل شوریده چشم خواب داشت"اولا استفاده از دوتا "نز"درکلام سعدی که صاحب گنجینه الفاظ دوزبان فارسی وعربیست ستم بر شعر اوست قطعا سعدی در تفکر بوده و پایگاه صبر را در تفکر یافته و در مصرع دوم از پریشانی نالیده که دل من دیگر از شدت پریشانی دارد می میرد و خواب دل معلوم است همان سکته و قالب تهی کردن است با این توصیف سعدی از روی رندانگی دارد یک هشدار زبرکانه بدون آنکه غرورش را بخواهد یکباره بپای دلبر بریزد در این بیت به دلبر میدهد که بلی وضع دل هم خراب است تنها به همین گریه وزاری دلخوش نکن آندرونم هم کوره ی داغ دل دارد بسردی میگراید. به نحوی معشوق را امیدوار میکند به اینکه اگرچه بی تاب شدم اما بلطف قوه ی فکرم پایگاه صبرم قوی بود و صبوری پیشه میکنم و در این نامه دوستانه به هرطریق شرح حالی هم مینویسد تا میرسد به: دیده ام می جست گفتندم ببینی روی دوست + عاقبت معلوم کردم کاندر او سیماب داشتدوستان معنی سیماب بر هیچکدام از شما پوشیده نیست لذا نیازی به توضیح نمیبینم ولی نمیشود یک بیت از یک شعر را بدون درنظر گرفتن احوال شاعر و سایر ابیات معنی کرد هرچند این بیت الغزلهای شعرای قدیم هرکدامش دنیایی از اشارات وامثال وحکم و معناست ولی در حالت عادی سعدی دارد در ادامه شرح حلل خود میگوید صبح شد البته همه شب زنده داران با جستن پلک آشنایند و سعدی میگوید به من گفتند چون پلک تو میجهد یا همان تیک را دارد بنابراین روی یار را خواهی دید نمیتوان گفت که چون پلک میزند نبینی روی دوست اصلا با اوضاع واحوال و قراین و شواهد دوبیت قبلی همخوانی ندارد وانگهی پلک زدن نوید دادن بخود است نه نومید کردن است قطعااطرافیان که دل سوخته اند و حال وروز سعدی را دیده اند که درفراق یار شب را به ناله وزاری بسرآدرده است کافر که نبوده اند مایوسش کنند گفته اند تو اگر پلکت میجهد یارت میرسد.منطقی هم هست با این نشانی به آن نتیجه میرسند نه اینکه باوجود نشانی دادن وآدرس دادن بگویند به یار نمیرسی پیام پلک زدن در میان عموم مردم این بوده است وهنوز هم هست پس تا اینجا سعدی از قول اطرافیان به یار پیام میدهد در مرحله بعدی سعدی میگوید من علت جهیدن پلکم را عاقبت خودم یافتم و آنچیزی نبود که مردم میگفتند بلکه ازبس گریه کردم و اشک ریختم علتش سوزش چشمی بوده که ازرسرشب یکریز سیلاب وار اشک ریخته است و معلوم است که سعدی میخواهد بگوید چشم من را سرب داغ در آن ریخته بودند مثل چشم گنهکاری که سرب در آن میریزند و دارد اوضاع را بگونه ای تشریح میکند که نه خیر زود تر اگر میخواهی بیایی بیا بفریاد برس که این پلک زدن من با آن پلک زدنی که عوام میگوید متفاوت است چون در چشمم کوره ی سرب داغ است و بقولی سرب در چشمم ریخته اند پلک من عکس العمل نشان داده و مردم بغلط چنین برداشتی کرده اند وخبر از حال درون ندارند.حقیر با عنایت به درد عاشقی درد سعدی رابیان کردم عاشق نیستم ولی خودم را جای سعدی گذاشتم تا مشکل را حل کنم باید خودمان را در زمان معنا کردن پشت ابر الفاظ ببریم واین کف ظاهر را کنار بزنیم تا بتوانیم معنا را دریابیم حقیر راجع به درفشان هم براین تصورم دوستان راجع به درفشان هم تا حدودی از مرحله معنا فاصله دارند و نمیشود درفشان را به لرزیدن معنی کرد زیرا چشم نمی لرزد همان در افشان بودن قریب معناست وکار چشم اگر بر این منوال باشد که عاقبت معلوم شدن را بخواهیم نسخ کنیم به درافشانی نزدیک تر است و بسا منظور هم درخشیدن چشم است که اگر دیده باشید چشم روشندلان عزیز دارای پرده ای غشایی هستند که بعضا این اشخاص در حالت چشمشان یک درخشش ظاهری هست واگر منظور شاعر به آن شیوه هم خواسته باشیم درک کتیم در همه ی حالات شاعر دارد علت پلک زدن را با آنچه مردم عوام میگویند دوتا چیز متفاوت معنی میکند میگوید سبب چیز دیگریست من خودم کشف کرده ام از شدت گریه چشمم آنچنان میسوزد که گویی سرب داغ در آن ریخته اند یا سیماب در آن ریخته اند واین پلک زدن علتش آن است که من میگویم نه خوشبینی های مردم که از حال من بی خبرندوالسلام
رو‌ح‌الله
2019-06-03T09:57:09
با سلام و‌احترام. قوی‌ترین، دقیق‌ترین و وزین‌ترین نسخه‌ی این غزل، همان‌ است که استاد شجریان در آلبوم دستان خوانده‌ است. همان است که از سعدی انتظار می‌رود
عبدالمجید یوسفی نکو
2019-07-22T13:07:19
با سلامبرخی نکات دوستان درست و برجی بی وجه است. از جمله دوستی که به خوانش «می جَست» اشاره کرده اند و «می جُست» را نادرست دانسته اند، به نکته مهم و درستی اشاره نموده اند.استاد دکتر جعفر موید شیرازی شرحی عالی و خوب بر این غزل نوشته اند و بسیاری از ابهام های آن را روشن کرده اند. این متن در یکی از شماره های کیهان فرهنگی در سال ها پیش منتشر شده است. متاسفانه متن آن را در دسترس ندارم ولی به صورتی نامناسب از نظر چاپ در اینتر نت موجود است. دوستان علاقه مند را به خواندن آن دعوت می کنم.
حسین منصوری پور
2017-07-04T11:49:11
در این خاشیه ،دوستان تاریخ مای توضیحات بسیار داده اند که بنده هم برداشت خودرا از بیت ازقلم انداخته ی استاد شجریان،مینویسم.:"کوس غارت زد فراقت گرد شارستان دل+شحنه ی عشق تو،گوی عقل در طبطاب داشت"
فرخ مردان
2017-02-23T18:25:33
سخن کم گوی تا در کار گیرند....که در بسیار بد بسیار گیرنداز خوندن اینهمه کامنت های طولانی چیزی جز خستگی و ملال نتیجه نمیشه. پیشنهاد میکنم: 1-مثل سایت توییتر هر کامنت محدود یشه یه مثلن 100 کلمه.2-کامنت گذار لزوما با ذکر شماره بیت شروع کنه تا خواننده اگر با اون بیت مشکل نداره، زود از کامنت بگذره و وقت تلف نکنه3-امکان "پاسخ به کامنت" فراهم شه تا مطالب مربوط هر بیت زیر هم قرار یگیره و دسته بندی منطقی کامنت ها یوجود بیاد.4-از ذکر لقب های دکتر و استاد پرهیز یشه. کسی در انگلیسی به انیشتین "دکتر پروفسور استاد انیشتین" نمیگه!لقب دکتردر کشورهای انگلوساکسن فقط ماله پزشک هاست! ابنجوری مطالب کوتاهتر میشه.5- هر کجا که فکر میکنید مطلب نباز به شرح و بسط داره و اون 100 کلمه کافی نیست،خیلی ساده به لبنک به مقاله مورد نظر داده بشه. این اصلا مهمترین فرق اینترنت و صفحات کاغذیه. چهش با یه کلیک به مقاله مورد نظر امکان پذیره.6- این پبشنهاد رو زیره چند غزله دیگه می زارم تا بهتر دبده یشه. لطفا اگه شما هم مخالف اطناب (=روده درازی !) هستید همین کا رو بکنید تا گردانند های محترم بدونن که خواست شماها هم هست
فرخ مردان
2017-02-23T18:33:12
توضیح بند سوم: منظور مشابه امکانات موجود یرای کامنت ها در مثلا فیس بوک.از خورده غلطا معذرت می خام.درست ندیدم ابن فونتای ریز رو. داریم پیر میشیم خدای ناکرده!
رهگذر
2017-06-04T09:57:29
برخی چونان بر کلام خوانده شده توسط استاد شجریان استناد میکنند که بیشتر موجب انزجار اهل ادب میشوند. گرچه استاد شجریان را میتوان به حق یکی از برترین اساتید آواز ایران دانست، اما این کسوت استادی در عرصه ادبیات نمودی ندارد و اهل شعر و ادب شاهد چندید اشتباه عروضی و اعرابی از ایشان بوده اند و با آن که ایشان شعر خوانی را در محضر اساتیدی برجسته تلمذ نموده است اما در این کسوت و همچنین عروض ، هرگز به درجه استادی نرسیده اند. حال اگر مردمی بیرون ز دایره فن ادب ایشان را استاد ادب میبینند و یا خود ایشان همچون امر گران سنگ ساز سازی هزار توی ادب را تفننی ساده انگاشته اند ، خود دانند. که در این مرتبه هر بنده خداوندانند.
۷
2018-02-01T12:57:36
شاید طباطبا یا طباطبایی از همین طبطب باشد یعنی کله بر چوب و چوگان و سرگشته و دربدرطبا در زبان عبری به معنی پدر بزرگ و طباطبا به معنی پدر بزرگ پدر بزرگ است‌.همچنین، گفته شده است که «طباطبا» در زبان نبطیّه به معنای «سید السّادات» است.
۷
2018-02-01T13:19:42
طبطاب شبیه بیسبال هست وشباهتش به راگبی خیلی کمبیسبال نوعی ورزش گروهی است که با چوب و توپ توسط 9 بازیکن در یک زمین چمن بازی می‌شود. بیسبال در قرن نوزدهم از ورزش انگلیسی کریکت ریشه گرفته است.ویکی
گمنام
2018-02-01T13:34:46
ورزش چوب و توپ همان " گو بزن برو " خودمان است که " بیس بال " و " کریکت " از آن ریشه گرفته اند.
۷
2018-02-01T12:40:04
کوس غارت زد فراقت گرد شهرستان دلشحنه عشقت سرای عقل در طبطاب داشتدر نبودت شهر دل محاصره و به تاراج رفت ولی والی شهر(عقل)درگیر بازی طبطاب بود(حمله را جدی نگرفت و وقتی فهمید که شهر تاراج شد)یا والی شهر در نبود تو کله ام را توپ طبطاب کردعشقت نه تنها کمک نکرد بلکه عقلم را کوبید و صدای کوبیدنش بلند شدطبطاب: بازی چوب و گوی/سرگشتگی و آشوبیک چیزی در مایه فوتبال امریکاییطبطاب از طبطب است و اسم صوت مانند تق تق و تق پوق و اشاره به صدای ضربه برآمده از برخورد چوب به توپ
گمنام
2018-02-01T19:24:09
شهد انگبین است ( عسل ) که موم از آن جدا نشده است، و شهد فایق ( انگبین ناب ) روزگار عشق خوبان شهد فایق می نمود
مصطفی س ل
2018-02-01T09:55:59
بیت ششم رو استاد شجریان در آلبوم دستان این جوری خوندندروزگار عشق خوبرویان شهد فایق می نمودباز دانستم که شهد آلوده زهر ناب داشتکه کاملا درستهکه تو دیباچه گلستان هم هست عصاره نالی به قدرت او شهد فایق گشته. اما تو شعر بر حسب وزن استاد شهد رو ساکن خوندن و درسته
بامداد مهر
2021-10-29T18:10:53.9685412
درود بر همه دوستان فرهیخته در وصف آخرین بیت برداشت مصور من از دریای عشق دقیقا همان تلاطم پرخطری ست که شاخصه های خود را می طلبد. دریایی ست بنام عشق که راه بدان افتاده، متلاطم و عمیق و پرخطر... جایی برای صبر و شکیبایی جهت اندیشیدن نیست و باید فرمان از دل گرفت و نه خرد. بنابراین برای صبوری از ابتدا تا انتها، منطقه کم آب اندکی در آن است یعنی جایی چندان برای صبر وجود ندارد و به فرمایش اهل سخن:: گر پای فتاده، سرنگون باید رفت!
ملیکا رضایی
2021-10-29T19:08:35.8692595
با حرفتان تا حدودی موافقم هستم و همچنین دریای عشق تشبیه است درود به شما بامداد مهر ...چه نام مستعار زیبایی:)⁦♡
روزبه مشعشعی
2022-04-06T21:48:49.0085639
درود. دوستانی که زحمت خوانش اشعار رو می کشند، ای کاش به معنای شعر کمی دقت کنند: 1. دیده ام می جَست غلط است، دیده ام می جُست درست است. 2. خود دَرفشان بود چشمم غلط است، خود دُر افشان بود چشمم درست است.
حمیدرضا
2022-04-07T09:41:33.6353309
مطلبی که می‌فرمایید بدیهی و لزوماً صحیح نیست. در این مورد به صفحات ۴۶۰ تا ۴۶۲ شرح غزلیات سعدی از استاد فرح نیازکار نشر هرمس (چاپ اول: ۱۳۹۰) مراجعه بفرمایید تا ببینید که ایشان در مطلبی مفصل دلیل درست بودن «می‌جَست» و «درفشان» را از نظر خودشان توضیح داده‌اند. اگر خوانشی با آنچه بدیهی به نظر می‌رسد متفاوت است به احتمال قوی خوانشگر با مطالعه، خوانش نامتداولی را ارائه کرده است.
منوچهر قربانی
2022-04-27T14:46:47.1559483
درود و صد درودبر دوستان  و فرهیختگان گرامی  که وقت گذاشته و با عشق به سعدی و زبان پارسی   حاشیه‌ای برا اشعار سعدی گذاشته و من بی چیز لذت میبرم  از اینکه ما هنوز بزرگوارانی هستند و داریم که عشق می‌ورزند به سعدی و سخن پارسی  ...راهتان مستدام باد عزیزان 
فاطمه زندی
2022-09-01T19:06:18.3853488
غزل ۱۳۰ سعدی  وزن : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات  معنای لغات : ۱.دوش: دیشب / تاب : رنج و غم ، آتش و سوز / سودا : عشق ( بیت ۱ ،غزل ۲۰ ). ایهام تناسب : بین " دوش " در معنی " کتف " که در اینجا مراد نیست با " رو " ، چشم ، رخ و دل " / ایهام : دور از رویت ۱_ در فراق و جدایی از رویت ‌۲_ از روی تو دور باشد ( جملهء دعایی است ) / تشبیه : چشم به ابر ( اضافه ء تشبیهی ) / کنایه : جان (اول) معشوق . ۲.مسکین : آن که هیچ ندارد،حقر و ضعیف . کنایه : چشم داشتن ( توقع و انتظار داشتن ، امید و آرزو داشتن ) / استعارهء مکنیّه (تشخیص ) : عقل و عشق و دل ( به قرینه های مسکین بودن ، پایمال کردن و چشم داشتن ) / ایهام تناسب : بین " چشم " در معنی " عضو بدن " که در اینجا مراد نیست با "خواب ". ۳.کوس: طبل بزرگ که در جنگ ها می زنند / طبطاب : چوبی است که در فارسی تختهء گوی بازی گویند ، چوبی است پهن که بدآن گوی بلزند .( لغت نامه )  تشبیه : دل به شهرستان و عشق به شحنه و عقل به سرا ( اضافه ء تشبیهی ) /استعارهء مکنیه ( تشخیص ) : فراق ( به قرینه ء کوس غارت زدن ) . ۴. محراب :جایی در مسجد که امام در آنجا نناز می گزارد ،قبله / تسبیح : در لغت به معنی سبحان الله گفتن و خدا را به پاکی یاد کردن است و نیز سُبحه را گویند که وسیله ای است برای عبادت و آن عبارت است از دانه هایی که به رشته کشیده شده است.تشبیه : نام به نقش (اضافه ء تشبیهی ) و نیز نقشِ نام به محراب مانند شده است / استعاره ء مکنیه (تشخیص ) : دل به قرینهء تسبیح گفتن / تناسب : محراب ، تسبیح . ۵.دیده جَستن : پریدن چشم که نشانهء تفال و شگون بوده است و شوق و اشتیاق را می رساند /دُر : مروارید /سیماب : جیوه . ۶.شهد : عسل و انگبین / شهد آلوده : شیرین / ناب : خالص . مجاز: آسمان (سرنوشت ) / تضاد : شهد و زهر ، شیرین و زهر (تلخ ) . ۷. آخر : به هر حال ، خلاصه ،باری / پایاب : بن و قعر آب که پای بدان نرسد ، تاب و توان . تشبیه : عشق به دریا (اضافهء تشبیهی ) / ایهام تضاد : بین "آخر " در معنای غیر منظورش در بیت ؛ یعنی " پایان" با " "اول" /آرایه ء التفات : " سعدی " مناداست و حاضر و مخاطب و " داشت " سوم شخص و غایب و در معنای " داشتی " / کنایه : پایاب داشتن ( شکیبا بودن ) .
فاطمه زندی
2022-09-01T19:07:30.1783194
معنی ابیات غزل ۱۳۰سعدی  ۱. ای محبوب من ،شب پیشین در فراق رویت جانم از غمی که از تو دور باد در تب و تاب بود و چشمانم به سان ابر از عشق درون سیل اشک بر گونه ام جاری می ساخت. ۲.عقل بیچاره در اندیشیدن لگد کوب عشق گردید و در این حال ، دلِ بی قرار و آشفته انتظار آرامش و خفتن داشت . ۳.درد جدایی ات طبل یغماگری را در گردا گرد شهر دل به صدا در آورد و عشق تو خانهء عقل را مثل گویی اسیر دست چوگان ساخت. ۴‌. دل تصویر اسم تو را مانند محرابی برای تسبیح گفتن خود قرار داده و سحر گاهان تسبیح گویان روی به محراب تصویر نامت نهاده بود. ۵.چشمم می پرید و بایستی که در اثر این تفال به دیداردوست نایل می آمدم ؛ اما به من گفتند: که روی او را نخواهی دید؛ گر چه چشم من به سبب سیمابی که درون داشت مروارید اشک می افشاند . ۶.در اثر سازگاری فلک آغاز کار عاشقی ام بسیار شیرین به نظر می رسید؛ اما کی گمان می کردم که فلک وصال شیرین مرا به زهر آلوده سازد ؟ ۷.ای سعدی ، این راه در دریای عشق سخت دشوار گشته است ؛ باری ، تو در آغاز عاشقی اندکی شکیبایی و تاب و توان داشتی !. منبع : شرح غزلهای سعدی  دکتر محمدرضا برزگر خالقی  دکتر تورج عقدایی  سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟ از گلستان ِ ما بِبَر طبقی  شاد و تندرست باشید ..
مصطفی حسینی
2022-10-14T11:08:57.4126403
با سلام و ادبدر نسخه محمدعلی فروغی، مصرع دوم بیت دوم بدینصورت ضبط شده است:«با پریشانی دل شوریده چشمم خواب داشت»ارادتمند
حمیدرضا
2022-12-22T16:56:54.9730704
در زمینهٔ «می‌جست» و «درفشان» استاد فرح نیازکار در صفحات ۴۶۰ و ۴۶۱ شرح غزلیات سعدی، نشر هرمس، چاپ اول به سال ۱۳۹۰ مطلب مفصلی نوشته‌اند که این بخشی از آن مطلب مفصل است: ۵. دیده جَستن: اشاره به باور عامیانه که «پریدن چشم» نشانهٔ رسیدن خبری است. اگر چشم راست بپرد، خبر خوشی می‌رسد و اگر چشم چپ بپرد، خبر بدی می‌رسد || روی در معنی فلز و سیماب: ایهام تناسب || دِرفشان بودن چشم: کنایه از لرزیدن چشم || سیماب: جیوه، استعارهٔ مصرّحه از اشک || دکتر جعفر مؤید شیرازی با توجه به ضبط یغمایی: (دیده‌ام می‌جَست گفتندم نبینی روی دوست / عاقبت معلوم کردم کاندر او سیماب داشت) در همین مقاله آورده: «... املای «درفشان» در ضبط فروغی درست است و واژه‌ای است با ضبط و معنای مستقل که ربطی با «درُ افشان» به معنای «مرواریدریز» ندارد. دکتر خطیب رهبر املای فروغی را بدون حرکات حفظ کرده و در شرح خود آورده‌اند: «دیده‌ام مروارید اشک می‌افشاند». بنابراین هم املا (یا خواندن) کلمه، هم شرح آن و وزن بیت در کتاب ایشان نادرست است. «دِرفشان» با کسر حرف اوّل، در ضبط فروغی، صفت فاعلی است از مصدر «درفشیدن». در لغتنامه می‌خوانیم: درفشیدن: لرزیدن ... نلفظ عامیانه این کلمه «دروشیدن» هم‌اکنون به معنی «سخت لرزیدن» در شیراز معمول است که بی‌تردید معنای دقیق کلمه و منظور سعدی همین است. ... صرف نظر از اختلاف ضبط‌ها، آنچه در این بیت اهمیت خاص دارد و می‌تواند گره‌گشایی کند، جز این نیست که بدنیم «جَستن ِ دیده» (با فتح جیم) همان پریدن غیرارادی پلک چشم است. ...اکنون می‌دانیم که:۱. «دیده‌ام می‌جُست» با ضم اوّل، درست نیست و صحیح با فتح جیم است.۲. «نبینی» درست نیست و صحیح آن بی‌تردید «ببینی» است.۳. هر گاه در درستی «ببینی» تردید شود، مصراع دوم، در هر دو ضبط آن، با مصراع اوّل و در زمینهٔ مضمون بیت راست نمی‌آید. ...
یوسف شیردلپور
2023-01-18T21:48:09.8113113
درودبی کران برتک تک عزیزان تاریخ مای وهمه زحمت کشان برنامه پربارسایت تاریخ ما،  جناب آقای رهگذر عزیز استاد شجریان حداقل ازمن وشما وبیشتر عزیزان مخصوصاً در عرصه ازجمله شعر وادبیات استاد استاند شک نکن؟   ویکی ازدوستان که آدرس دبیرستانی که استاد شجریان درآن ادبیات خوانده اند را میخواد! خودت به حرف وپرسشت خنده ات نمیگیرد؟ که چه؟ واقعاً کسی که نه تنها موسیقی و آواز جهان راقبضه کرده ودنیایی از معرفت وادبیات مرام و مسلک شده چه جای برای این حرفهای!!؟؟  وامادر مورد جست یا جستن اول اینکه معناش دربعضی مناطق وگویشهایکی است بنا به تلفظ وزبان وگویش مردم ونکته ای مهم اینکه دوست یا دوستانی گفتند که استاد شجریان درزمینه ونظردادن شعر وادبیات صاحب نظر نیستند!  باید گفت پس چه کسی این چه کسی مینواند نظر دهد؟ چه کسی بهتر از استاد شجریان ها که از معلمی وآموزش وپرورش شروع کرده تماماً زندگی شخصی وهنری شان باشعر وادبیات بوده بحق که بیشتر شاعران را امثال شجریان حالا نه بتنهایی اما بیش از نود درصد این هنرمندان بودند که شاعران به ایران وجهان شناساندند چه زیبا وعالی هم این کار را کردند جالب است کسی که یک گروه یک تیم هنری را تشکیل میدهد یک آلبوم یک اجرای اصیل به نحوی شایسته به انجام میرساند مگر میشود نداند ونتواند صاحب نظر نباشد؟! هرچند طرف داران استاد شجریان هم هرگز مدعی نیستند استاد یک قدیس بوده و بی اشتباه؟ ابدا! اما این رامدعی هستیم حق بزرگتر ازآنکه هرکس فکرش راهم بکند به گردن هنر وشعر وادبیات موسیقی دارد این حرف یک طرف داری نیست یک واقعیت است، باتشکر به نظرات همه عزیزان مخصوصاً کسانی که درحق همچو استاد شجریان  کم لطفی می‌کنند وخورده میگرند زیرا مابزرگی را ازخود استاد یاد و وام گرفته ایم و کوچیک همه هستیم، با این احیاناً انتقادها مابیشتر وبیشتر مرید مرام استاد شجریان می‌شویم،  ودرمورد استاد شجریان وبزرگ منشی اش همین بس که خاک پای مردم ایران شجریان،  همین سه چهار جمله دنیای ازداب وشعر و تواضع وفروتنیست،  اندکی تفکر لطفاً 🙏🙏 درضمن بقول لسان الغیب :   زشعر دلکش حافظ کسی بود آگاه  که لطف طبع وسخن گفتن دری داند  واین را کمترکسی مانند شجرانها دانند،   
علی اصغر محمدی
2023-08-07T23:05:44.8721171
با سلام  در بیت دیده ام می جست ... با اندکی دقت واضح است که تلفظ استاد شجریان با ضم حرف ج صحیح است چرا که فعل جُسنن به معنی جویا شدن با محتوای بیت سازگاری دارد و چنانچه با حرکت فتحه (جَستن) تلفظ شود معنی جهش از آن بر می آید و ناسازگار با محتوای بیت خواد بود ... 
عبدالرضا ناظمی
2023-08-23T21:22:12.0177036
بنام خدا با عرض احترام خدمت اساتید محترم  میخواستم پیشنهاد کنم  بیت  دیده ام می جست ...  را از پنجره (( آیه ۱۳۹ سوره ۷ : اعراف : و لما جائ موسی لمیقا تنا و کلمه ربه قال رب ارنی انظر الیک قال لن ترانی ... ( و چون موسی بوقت مقرر ما آمد وسخن گفت با او پروردگارش گفت : ای پروردگار من بنما مرا که بتو بنگرم . گفت : هر گز مرا نخواهی دید  )) بررسی نمایید چرا ؟ چون حضرت سعدی  در موارد متعدد  چنین راهی را پیموده  مجلس سوم از مجالس بنچگانه آنجا که می فرمایند : "... گفت: ارنی، خطاب آمد که ای موسی خودیِ خود با خود داری که اضافه به خود می کنی؟ اَرنی. این حدیث زحمت وجود تو بر نتابد یا تو خود را توانی بود یا ما را، لَنْ ترانی. سلطان شهود ما بر نهادی سایه افکند که او نیست شده باشد و در کتم عدم خود را جای داده، پس از آن ما خود تجلی کنیم. با موسی خود را بگذار و هم به ما، ما را ببین که هر که ما را بیند هم به ما بیند................. " لذا بنظر حقیر منظور از سیماب همان اشاره به خودپسندی  ذات انسان دارد که مانع  دیدن پروردگار می باشد . نکته دیگر اینکه  تصور معنی  زیباتر و جالبتر  شعر  با فتح جیم  در می جست و اشاره به  باور  عامیانه به آمدن مهمان و لذت از کشف این نکته  نباید  باعث شود  فکر کنیم با می جست با ضم جیم  شعر جور در نمی آید که اتفاقا  بهتر است زیرا می گوید  چشمم روی پروردگارم را جستجو می کرد اما  گفتند لن ترانی  چون خود بین هستی و  در چشمت آیینه خود پسندی داری  و هر زمان که خود در میانه نبودی  خدا را خواهی دید . ... زیاده جسارت شد
عبدالرضا ناظمی
2023-08-24T13:46:32.2089127
دو ماهنامة فرهنگ و ادبیات عامهسال5، شمـارة81،بهمن و اسفند8316باورهای عامیانه دربارۀ اختالج و بازتاب آن در ادبیات فارسیمحمد رضاییامید ویسکرمیحسین کیا
عبدالرضا ناظمی
2023-08-24T13:46:57.5377167
اختلاج عین