سعدی:چو ابر زلف تو پیرامن قمر میگشت ز ابر دیده کنارم به اشک تر میگشت
❈۱❈
چو ابر زلف تو پیرامن قمر میگشت
ز ابر دیده کنارم به اشک تر میگشت
ز شور عشق تو در کام جان خسته من
جواب تلخ تو شیرینتر از شکر میگشت
❈۲❈
خوی عذار تو بر خاک تیره میافتاد
وجود مرده از آن آب جانور میگشت
اگر مرا به زر و سیم دسترس بودی
ز سیم سینه تو کار من چو زر میگشت
❈۳❈
دل از دریچه فکرت به نفس ناطقه داد
نشان حالت زارم که زارتر میگشت
ز شوق روی تو اندر سر قلم سودا
فتاد و چون من سودازده به سر میگشت
❈۴❈
ز خاطرم غزلی سوزناک روی نمود
که در دماغ فراغ من این قدر میگشت
کامنت ها