گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

سعدی:دلم از دست غمت دامن صحرا بگرفت غمت از سر ننهم گر دلت از ما بگرفت

❈۱❈
دلم از دست غمت دامن صحرا بگرفت غمت از سر ننهم گر دلت از ما بگرفت
خال مشکین تو از بنده چرا در خط شد مگر از دود دلم روی تو سودا بگرفت
❈۲❈
دوش چون مشعله شوق تو بگرفت وجود سایه‌ای در دلم انداخت که صد جا بگرفت
به دم سرد سحرگاهی من بازنشست هر چراغی که زمین از دل صهبا بگرفت
❈۳❈
الغیاث از من دل سوخته ای سنگین دل در تو نگرفت که خون در دل خارا بگرفت
دل شوریده ما عالم اندیشه ماست عالم از شوق تو در تاب که غوغا بگرفت
❈۴❈
بربود انده تو صبرم و نیکو بربود بگرفت انده تو جانم و زیبا بگرفت
دل سعدی همه ز ایام بلا پرهیزد سر زلف تو ندانم به چه یارا بگرفت

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۱۳۹

تصاویر

کامنت ها

ناشناس
2013-07-30T16:39:08
غزل بسیار زیبایی است
هاوژان شارویرانی
2020-09-05T23:07:38
عاشقانه ترین غزلها رو نوشته سعدی شیرازی..
ایرانی
2018-05-04T17:17:38
به به لذت بردم از خوندن این غزل زیبا. درود بر بهترین غزل سرای بزرگ ایران زمین سعدی شیرازی.
ho۳ein۰۲۱
2021-08-29T17:40:29.4922206
بسیار عااالی
امیرحسین ربیعی
2021-10-24T08:14:49.7663371
به دم سرد سحرگاهی من بازنشست هر چراغی که زمین از دل صهبا بگرفت دوستان گرامی کسی میتونه این بیت را تفسیر کنه؟ 
فاطمه زندی
2022-09-08T17:12:04.0732334
غزل ۱۳۹ سعدی    وزن : فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلات ۱_دلم از دست غمت دامن صحرا بگرفت غمت از سر ننهم گر دلت از ما بگرفت ۱_معنی غمت باعث شد که دلم دست به دامن صحرا شود و بدآن پناه برد ، اما اگر چه دلت از ما ملول شد ، غمت را از سر بیرون نمی کنم . [کنایه : دامن چیزی گرفتن ( توجه به چیزی کردن و به آن پرداختن )  جناس تام : گرفت ( اول ) به چنگ گرفت ، گرفت ( دوم ) ملول شد .] بیت دوم  خال مُشکین تو از بنده چرا در خط شد مگر از دود دلم روی تو سودا بگرفت ۲_ چرا خال سیاه تو ازمن رنجی به دل گرفت ؟ همانا به این دلیل است که دود آتش دلم این سیاهی خال را در چهرهء تو به وجود آورده است. [مُشکین : سباه و خوشبو مانند مُشک  مگر : قید تاکید است ،همانا ،به درستی / دود دل : آه دل / سودا : سیاه  تناسب : دود ، سیاه] بیت سوم  دوش چون مشعله شوق تو بگرفت وجود سایه‌ای در دلم انداخت که صد جا بگرفت ۳_دیشب هنگامی که اشتیاق تو مثل مشعلی تمام وجودم را روشن کرد، آنچنان دلم را زیر سلطه ء نور خویش قرار داد که صد جای آن را به آتش،کشید . [دوش : دیشب ] بیت چهارم  به دم سرد سحرگاهی من بازنشست هر چراغی که زمین از دل صهبا بگرفت ۴_ آه سرد سحر گاهی من هر چراغی را که زمین  از سرخی شراب بر افروخته بود ، خاموش کرد . [صهبا : مونث اصهب ، شراب انگوری ، شرابی که مایل به سرخی باشد/ کنایه : دم سرد ، آه حسرت / چراغ از دل صهبا گرفتن (درخشان شدن جام از صهبا ).] بیت پنجم  الغیاث از من دل سوخته ای سنگین دل در تو نگرفت که خون در دل خارا بگرفت ۵_ ای بی رحم سنگدل ، به فریاد من دل سوخته برس ، زیرا همین فریاد های من که در تو اثری ندارد ، در دل سنگ سخت اثر کرد و آن را خون کرد و آن خون به شکل لاله از دورن سنگ بیرون زد .! [الغیاث : پناه می خواهم و داد رسی می جویم / گرفتن : اثر کردن / خارا : نوعی سنگ سخت و سیاه که مظهر سرسختی است.،/کنایه : دل سوخته : ( مصیبت رسیده و اندوهناک ، آزرده خاطر و پریشان و ستمدیده ).سنگین دل : بی رحم و سخت دل و جفا کار ، معشوق و محبوب ، / خون در دل خارا گرفتن (‌سنگ سختی چون خارا دچاررنج و غصه کردن / آرایه ء تکرار: دل ] بیت ششم  دل شوریده ما عالم اندیشه ماست عالم از شوق تو در تاب که غوغا بگرفت ۶_ دنیای تفکر و اندیشه ء ما این دل شوریده ای است که از عشق تو به دست آورده ایم ، ولی دنیا در اثر غوغایی که عشقت در آن بر پا کرده ، از شوق و شور پر تب و تاب گشته است . [شوریده : پریشان و درهم و سر گشته ، غوغا : فریاد و فغان ، شور و مشغله ./کنایه در تاب بودن عالم ( نا آرام بودن و در رنج بودن عالم ). بیت هفتم  دل سعدی همه ز ایام بلا پرهیزد سر زلف تو ندانم به چه یارا بگرفت ۷_ دل سعدی همواره از روزهای بلا و گرفتاری بر حذر می ماند ، نمی دانم با کدام توانایی تن به بلای عشق داد و به سر زلف تو چنگ زد؟ ( یعنی سر زلف تو بلا و گرفتاری است .) [ یارا : از مصدر یارستن ، قدرت و توانایی .] منبع : شرح غزلهای سعدی  دکتر محمدرضا برزگر خالقی  دکتر تورج عقدایی  سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟ از گلستان ِ ما بِبَر طبقی  شاد و تندرست باشید .