گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

سعدی:سر تسلیم نهادیم به حکم و رایت تا چه اندیشه کند رای جهان آرایت

❈۱❈
سر تسلیم نهادیم به حکم و رایت تا چه اندیشه کند رای جهان آرایت
تو به هر جا که فرود آمدی و خیمه زدی کس دیگر نتواند که بگیرد جایت
❈۲❈
همچو مستسقی بر چشمه نوشین زلال سیر نتوان شدن از دیدن مهرافزایت
روزگاریست که سودای تو در سر دارم مگرم سر برود تا برود سودایت
❈۳❈
قدر آن خاک ندارم که بر او می‌گذری که به هر وقت همی بوسه دهد بر پایت
دوستان عیب کنندم که نبودی هشیار تا فرو رفت به گل پای جهان پیمایت
❈۴❈
چشم در سر به چه کار آید و جان در تن شخص گر تأمل نکند صورت جان آسایت
دیگری نیست که مهر تو در او شاید بست هم در آیینه توان دید مگر همتایت
❈۵❈
روز آن است که مردم ره صحرا گیرند خیز تا سرو بماند خجل از بالایت
دوش در واقعه دیدم که نگارین می‌گفت سعدیا گوش مکن بر سخن اعدایت
❈۶❈
عاشق صادق دیدار من آنگه باشی که به دنیا و به عقبی نبود پروایت
طالب آن است که از شیر نگرداند روی یا نباید که به شمشیر بگردد رایت

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۱۵۳

تصاویر

کامنت ها

بیگانه
2018-05-18T01:23:40
دوش در واقعه دیدم که نگارین می‌گفتسعدیا گوش مکن بر سخن اعدایتعاشق صادق دیدار من آنگه باشیکه به دنیا و به عقبی نبود پروایتطالب آن است که از شیر نگرداند روییا نباید که به شمشیر بگردد رایتبه بهبسیار زیبا و عالی...
فاطمه زندی
2023-01-22T18:33:32.4241522
وزن : فعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن بیت اول  ۱ _ سر تسلیم نهادیم به حکم و رایت   تا چه اندیشه کند رای جهان آرایت معنی بیت اول  سر خویش را از روی تسلیم در برابر حکم و خواست تو فرود آوردیم و در انتظار این هستیم که ببینیم فکر جهان آرای تو در مورد ما چه تصمیمی خواهد گرفت . [ رای = فکر و اندیشه ، حکم و فرمان / جهان آرای = جهان آراینده ، زینت دهندۀ جهان / سر تسلیم نهادن = کنایه از مطیع و فرمانبردار شدن ] ۲ _تو به هر جا که فرود آمدی و خیمه زدی   کس دیگر نتَواند که بگیرد جایت معنی بیت دوم  تو چونان فرمانروایی هستی که به هر کجا فرود آیی و سراپرده برافرازی ، هیچ کس نمی تواند جایت را بگیرد و با تو برابری نماید . [ خیمه زدن = کنایه از جایی فرود آمدن ، مقیم شدن ] ۳ _همچو مستسقی بر چشمۀ نوشین زلال   سیر نتوان شدن از دیدن مِهرافزایت معنی بیت سوم  همانگونه که بیمار آب طلب از چشمۀ آب شیرین و گوارا سیر نمی شود ، از دیدن تو که مهر را افزون می کند نمی توان سیر شد . [ مستسقی = مبتلا به بیماری استسقا ، که آن نام مرضی است که بیمار آبِ بسیار خواهد و هرچه آب می نوشد . عطشش برطرف نمی گردد و سرانجام به سبب کثرت شرب در می گذرد / نوشین = منسوب به نوش ، شیرین و گوارا / مهرافزا = آنکه مهر و محبّت می افزاید ، مهربان ] ۴ _ روزگاری است که سودای تو در سر دارم   مگرم سر برود تا برود سودایت معنی بیت چهارم  روزگار درازی است که عشق تو را در اندیشه می پرورانم و قطعاََ این عشق جز با سر باختن از سرم بیرون نمی رود . [ سَودا = یکی از اخلاط اربعه که غلبۀ آن موجب عشق و هوس و خیال (مالیخولیا) می شود / در سر داشتن = کنایه از اسیر و پایبند بودن / سر رفتن = کنایه از تباه شدن ، مردن ] ۵ _قدر آن خاک ندارم که بر او می گذری  که به هر وقت همی بوسه دهد بر پایت معنی بیت پنجم  من به اندازۀ آن خاکی هم که بر آن می گذری و بر پایت بوسه می زند ، در نظر تو مقام و منزلتی ندارم . [ قدر = مقدار و ارزش / بوسه بر پای زدن = مطیع و فرمانبردار گشتن ] ۶ _دوستان عیب کنندم که نبودی هوشیار  تا فرو رفت به گِل پایِ جهان پیمانت معنی بیت ششم  دوستان بر من خُرده می گیرند که هوشیاری به خرج ندادی تا پایت که می توانست گِرد جهان برآید ، به گِل فرو شد و اسیر و گرفتار ماندی . [ جهان پیما = جهان گرد / پای به گِل فرو رفتن = کنایه از سرگشته و گرفتار بودن ] ۷ _ چشم در سَر به چه کار آید و جان در تن شخص گر تأمل نکند صورت جان آسایت معنی بیت هفتم  چشم و جانی که در سر و تن من است ، اگر نتواند صورت لطیف چون جان تو را خوب بنگرد ، ارزشی نخواهند داشت . [ تأمّل = نیک نگریستن / جان آسا = آسا پسوند شباهت است ، مانند جان ] ۸ _ دیگری نیست که مِهر تو در او شاید بست   هم در آیینه توان دید مگر همتایت معنی بیت هشتم  کس دیگری وجود ندارد که بتوانم آن سان که به تو دل بسته ام به وی عشق ورزم ، مگر اینکه بتوان نظیر و مانند تو را در آینه دید . یعنی همتایی نداری و فقط خودت مانند خودت هستی . [ شاید = از مصدر شایستن به معنی لایق و سزاوار است/جناس زاید : هم ،همتا ] ۹ _ روزِ آن است که مردم ره صحرا گیرند   خیز تا سرو بمانَد خجل از بالایت معنی بیت نهم  امروز روزی است که مردم باید برای سیر و تفرّج به صحرا روند ، برخیز تا سرو از قد و بالایت شرمسار گردد . [ بالا = قد و قامت /تشبیه مضمر و تفضیلی : تشبیه قامت معشوق به سرو و برتری قد او بر آن ] ۱۰ _ دوش در واقعه دیدم که نگارین می گفت : سعدیا ، گوش مکن بر سخن اعدایت، معنی بیت دهم  دیشب در خواب معشوق زیباروی خود را دیدم که می گفت : ای سعدی ، به سخن دشمنانت توجّهی نکن . [ دوش = دیشب / واقعه = حالتی است بین خواب و بیداری که مکاشفه هم نامند و نیز آنچه در دل فرود آید / نگارین = منسوب به نگار ، زیبا چون نگار / نگار = معشوق ، یار زیباروی ، از آن جهت که معشوق خود را آرایش می کند و زینت می دهد ، به او نگار گفته اند / اعدا = جمعِ عدو به معنی دشمنان ] ۱۱ _ عاشق صادق دیدار من آنگه باشی   که به دنیا و به عقبی نبُوَد پروایت معنی بیت یازدهم  زیرا وقتی می توانی برای دیدار من عاشقی راستین به شمار آیی که به دنیا و آخرت بی توجّه باشی . [ دیدار = ملاقات ، چهره / عقبی = آخرت / پروا = توجّه و التفات ] ۱۲ _ طالب آن است که از شیر نگردانَد روی   یا نباید که به شمشیر بگردد رایت معنی بیت دوازدهم  طالب و خواهان معشوق کسی است که از شیر درنده هم روی نگرداند ، یا اینکه شمشیر هم باعث تغییر او نشود .[ طالب : طلب کننده / رای : فکر و اندیشه ، عزم و اندیشه ] منبع : شرح غزلهای سعدی  دکتر محمدرضا برزگر خالقی  دکتر تورج عقدایی  سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟ از گلستان ِ ما بِبَر طبقی  شاد و تندرست باشید ..