گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

سعدی:که می‌رود به شفاعت که دوست بازآرد که عیش خلوت بی او کدورتی دارد

❈۱❈
که می‌رود به شفاعت که دوست بازآرد که عیش خلوت بی او کدورتی دارد
که را مجال سخن گفتن است به حضرت او مگر نسیم صبا کاین پیام بگزارد
❈۲❈
ستیزه بردن با دوستان همین مثلست که تشنه چشمه حیوان به گل بینبارد
مرا که گفت دل از یار مهربان بردار به اعتماد صبوری که شوق نگذارد
❈۳❈
که گفت هر چه ببینی ز خاطرت برود مرا تمام یقین شد که سهو پندارد
حرام باد بر آن کس نشست با معشوق که از سر همه برخاستن نمی‌یارد
❈۴❈
درست ناید از آن مدعی حقیقت عشق که در مواجهه تیغش زنند و سر خارد
به کام دشمنم ای دوست این چنین مگذار کس این کند که دل دوستان بیازارد
❈۵❈
بیا که در قدمت اوفتم و گر بکشی نمیرد آن که به دست تو روح بسپارد
حکایت شب هجران که بازداند گفت مگر کسی که چو سعدی ستاره بشمارد

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۱۶۵

تصاویر

کامنت ها

۷
2016-11-06T22:57:30
مرا که گفت دل از یار مهربان برداربه اعتماد صبوری؟!که شوق نگذارد
۷
2016-11-06T22:57:57
ستیزه بردن با دوستان همین مثلستکه تشنه چشمه حیوان به گل بینباردبینبارد=از انباردن،انباریدن،انبار کردن،پر کردن،پر کردن جای عمیق با خاکستیز با دوستان مانند خاک ریختن در چشمه آب زندگانی است.تو جیحون مینبار هرگز بمشک که من برگشایم در گنج خشک دقیقی اگر تو آسمان را درنوردی همان دریا بینباری به مردی .فخرالدین اسعد گرگانی
حمیدرضا
2022-02-09T12:45:07.6370681
نکته‌ای که دربارهٔ خوانش این بیت وجود دارد آن است که «ت»ٔ است می‌بایست خوانده نشود. نظیر این مورد در شعر قدیم فارسی در موارد معدودی سابقه دارد. مثلاً رودکی می‌گوید: «گوهر سرخ است به کفّ موسی عمران» که در مصرع بالا نیز تلاش برای ادای کامل «ت»ٔ است موجب ایجاد مشکل وزنی می‌شود. عموم دوستانی که در تاریخ ما این شعر را خوانده‌اند (خوانش‌ها) یا «ت» را کامل ادا کرده‌اند یا تلاش کرده‌اند به نوعی با تغییر کلمات مسئله را حل کنند که هر دو اشتباه است. همچنان که از پاورقی تصحیح فروغی و ارائهٔ بدل «کجا مجال سخن باشدم به حضرت دوست»  مشخص است بعضی نسخه‌نویسان هم به نوبهٔ خود تلاش کرده‌اند مشکل را با روان کردن بیت به سلیقهٔ خودشان حل کنند. اما نظر به سابقهٔ این مورد قبل از سعدی و استادی شیخ اجل مشخص است که این نحوهٔ ادای «است» صحیح شمرده می‌شده و اشکال یا اشتباهی در کار نیست.
فاطمه زندی
2022-08-31T16:00:18.3054958
غزل ۱۶۵ سعدی  وزن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن  ۱. شفاعت : خواهشگری و التماس پایمردی / عیش : شادی و خوشی / خلوت : گوشه نشینی و عزلت / کدورت : تیرگی و ملامت . معنی : چه کسی برای پایمردی به نزد دوست می رود تا او را بر گرداند ؟ برای انکه زندگی در تنهایی و بدون او صفایی ندارد . ۲. مجال بودن : فرصت بودن / حضرت : درگاه ،پیشگاه / مگر : قید شکّ و تردید است،شاید / نسیم : بوی خوش /صبا: نیسم خوش صبحگاهی ،پیام آور عشق ۳ /۳۴ معنی : چه کسی مجال آن را می یابد که به آستانه ء دوست رسد و با وی سخن گوید؟ شاید نسیم صبحگاهی بتواند این پیغام را به دوست برساند‌. ۳. ستیزه بردن : لجاج و دشمنی کردن / مثل : داستان / چشمهء حیوان : ۳ / ۵۳ (آب زندگی ،چشمهء حیات )/انباردن : پر کردن و انباشتن .تشبیه مرکّب : ستیزه بردن با دوست به انباردن چشمه با گِل . معنی: ستیزه کردن با دوستان مانند این است که شخص تشنه چشمهء آب حیات را با گِل پر کند و خود را از آن محروم سازد . ۴.شوق: اشتیاق ،آرزومندی ،در نزد عارفان آتشی ست که خداوند در دل اولیای خود قرار می دهد.( ۵=بیت / ۷۲=غزل ) کنایه : دل برداشتن از کسی (رها کردن و ترک گفتن کسی) . معنی : چه کسی به من گفت با تکیه کردن بر شکیبایی خویش دل از یار مهربان خود برکن؟این خطاست و بی تردید اشتیاقم نمی گذارد که دل از تو بر کَنَم . ۵. خاطر : فکر و اندیشه ، دل / تمام : به کلّی، یکسره . معنی چه کسی گفت که هر چه از دوست در ذهنت نقش بسته محو خواهد شد و آنها را فراموش خواهی کرد ؟ به طور قطع، یقین دارم که او در مورد زدودن یاد دوست از ذهنم اشتباه کرده است. ۶.یارستن : توانستن . کنایه : از سر همه بر خاستن ( از همه گذشتن و رها کردن ) / جناس زاید : باد ،با / ایهام تضاد : بین " برخاستن " در معنای غیر منظورش با " نشستن " . معنی : همنشینی با معشوق برای کسی که همه چیز و کس را در راه او ترک نمی کند ، حرام باد . ۷. مدّ عی : ادعا کننده ،کسی که دعوی عشق و هنر کند ولی کم مایه،و دروغگوست .( بیت ۲غزل ۱۸) . / مواجهه : روبه رو برابر . کنایه : سر خاراندن ( سستی و تعلّل کردن ) . معنی : از آن لاف زنی که در رویا رویی با شمشیر غم عشق پای پس می کشد و درنگ می کند، ادّعای باور کردنی نیست.  ۸. کام : خواست و آرزو / گذاشتن : رها کردن. ایهام تناسب : بین " کام " در معنای " دهان " که در اینجا مراد نیست ، با " دل " /  تضاد : دشمن ،دوست . معنی : ای دوست مرا این چنین دشمن کام مکن.آیا کسی این کار را می کند که حاصلش آزردن دوستان است؟ ۹. روح سپاردن : جان دادن و مردن . کنایه : در قدم کسی افتادن (مطیع و فرمانبردار کسی شدن ). معنی : ای معشوق ،حتی اگر مرا بکشی ، باز گرد تا خود را زیر گام هایت اندازم ؛ زیرا کسی را که تو بکشی ،مرده محسوب نمی شود. ۱۰. دانستن : توانستن . کنایه : ستاره شمردن ( بیدار بودن و شب زنده داری کردن ) / تناسب : شب ، ستاره . معنی : چه کسی می تواند ماجرای شب فِراق را باز گوید ؟ بی تردید کسی که مثل سعدی شبها بیدار مانده و شب زنده داری کرده است. منبع : شرح غزلهای سعدی  دکتر محمدرضا برزگر خالقی  دکتر تورج عقدایی  سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟ از گلستان ِ ما بِبَر طبقی  شاد و تندرست باشید ..