سعدی:گر از جفای تو روزی دلم بیازارد کمند شوق کشانم به صلح بازآرد
❈۱❈
گر از جفای تو روزی دلم بیازارد
کمند شوق کشانم به صلح بازآرد
ز درد عشق تو دوشم امید صبح نبود
اسیر عشق چه تاب شب دراز آرد
❈۲❈
دلی عجب نبود گر بسوخت کآتش تیز
چه جای موم که پولاد در گداز آرد
تویی که گر بخرامد درخت قامت تو
ز رشک سرو روان را به اهتزاز آرد
❈۳❈
دگر به روی خود از خلق در بخواهم بست
مگر کسی ز توام مژدهای فرازآرد
اگر قبول کنی سر نهیم بر قدمت
چو بت پرست که در پیش بت نماز آرد
❈۴❈
یکی به سمع رضا گوش دل به سعدی دار
که سوز عشق سخنهای دلنواز آرد
کامنت ها