گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

سعدی:کدام چاره سگالم که با تو درگیرد کجا روم که دل من دل از تو برگیرد

❈۱❈
کدام چاره سگالم که با تو درگیرد کجا روم که دل من دل از تو برگیرد
ز چشم خلق فتادم هنوز و ممکن نیست که چشم شوخ من از عاشقی حذر گیرد
❈۲❈
دل ضعیف مرا نیست زور بازوی آن که پیش تیر غمت صابری سپر گیرد
چو تلخ عیشی من بشنوی به خنده درآی که گر به خنده درآیی جهان شکر گیرد
❈۳❈
به خسته برگذری صحتش فرازآید به مرده درنگری زندگی ز سر گیرد
ز سوزناکی گفتار من قلم بگریست که در نی آتش سوزنده زودتر گیرد
❈۴❈
دو چشم مست تو شهری به غمزه‌ای ببرند کرشمه تو جهانی به یک نظر گیرد
گر از جفای تو در کنج خانه بنشینم خیالت از در و بامم به عنف درگیرد
❈۵❈
مکن که روز جمالت سر آید ار سعدی شبی به دست دعا دامن سحر گیرد

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۱۸۳

تصاویر

کامنت ها

جواد علیزاده
2016-12-02T06:43:29
با سلام در دکلمه بیت ششم در مصرع دوم آن ،قبل از نی باید ساکن باشد. اما اقای خوانتده اشعار به اشتباه با کسر، نی را به کلمه قبلی وصل کرده است و دیگر ان معنی منظور شاعر از ان فهم نمیشود. لطفا در صورت امکان اصلاح شود. با تشکر از سایت بسیار عالی شما.---پاسخ: من متوجه اشکال نمی‌شوم. کلمه قبل از «نی» همان «در» است که ساکن خوانده می‌شود. منظورتان را دقیق‌تر توضیح می‌دهید؟
ملیکا لطیفی
2019-04-02T01:35:21
سلام میشه لطفا معنی این شعرم بزارین
امیر
2017-08-13T13:09:45
درست میگن آقای علیزاده. اینجوره : که در نی، آنشِ سوزنده زودتر گیرد. که برای آهنگین خوندن باید سر هم خوند نی و آتش رو : که در نِیاتشِ سوزنده زودتر گیرد.نی مث چوب نیست فوت کنی تا گل کنه. اگه گرفت سریع میسوزه و سه چار دقیقه خاکستر شده رفته. استعداد اشتعالش زیادههدف فضل فروش نبود قربان. لطفا نشر ندید. ما از کارتون لذت می بریم .اما نکته ای هم دیدیم دیگه خودتون اجازه دادید نطر بدیم.
مهرداد
2021-07-29T12:19:13.6336622
سگالِش به معنی اندیشیدن و سگالم به معنی بیاندیشم هست.
فاطمه زندی
2022-09-09T21:33:03.3475452
وزن : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن  ۱_به کدام راه چاره بیندیشم که بر تو موثر واقع شود؟ و به کجا روم که دلم از عشق تو چشم بپوشد ؟ [ سگالیدن : اندیشیدن .با : به معنی " به " / در گرفتن : اثر کردن ./کنایه دل از کسی بر گرفتن ( ترک و رها کردن کسی ) /جناس لاحق : در ، بر . ۲_ در نظر مردم بی اعتبار شدم و هنوز هم امکان ندارد که چشم بی حیای من از عاشقی بپرهیزد. [ شوخ : گستاخ و بی حیا /حذر کردن ، پرهیز و احتیاط کردن ، عبرت گرفتن . کنایه : از چشم افتادن ( بی مقدار و خوار شدن   ،بی اعتبار گشتن ) ۳_ دل ناتوان من آن زور بازو را ندارد که بتواند شکیبایی را در برابر تیر غم تو سپر سازد  [ تشبیه غم به تیر "اضافه تشبیهی " /صابری و بردباری به سپر مانند شده است / تناسب : تیر ، سپر  ۴_وقتی از زندگی تلخ من خبر دار شدی  بخند یا با خنده از در درآی ، زیرا اگر توخندان شوی جهان شکرین خواهد شد . [ چو : چون ، وقتی که /تلخ عیشی : سختی و تلخ کامی ، زندگی مصیبت بار و تلخ ./کنایه : شکر گرفتن جهان (شیرین شدن جهان ) /تشطیر :بشنوی ، در آیی /تضاد : تلخ ، شکر / جناس اشتقاق : در آی ، در آیی .] ۵_اگر بر سر مجروحی گذر کنی ،صحت و سلامت خویش را باز می یابد و چنانچه به مرده نظر افکنی ، زنده گشته و زندگی از سر می گیرد  [ خسته : آزرده و مجروح / صحّت : سلامتی و تندرستی /فراز آمدن : پیش آمدن ./تشطیر : بر گذری ،در نگری .] ۶_قلم در اثر سخنان غم انگیز من به گریه افتاد ، برای آنکه آتش سوزنده در نی زودتر اثر می کند و آن را می سوزاند  [سوزناک : با سوز ، آه و ناله ای که در دل اثر کند ./واژه "گیرد" در ارتباط با "نی"مراد  نوای نی است که اثر پذیر و گیراست و در رابطه با "آتش"روشن و شعله ور شدن آن منظور است. ۷_چشمان خمار آلودت مردم شهری را به عشوه گری به دام می کشند و عشوه ات با یک نگاه دنیایی را تسخیر می کند . [چشم مست : چشمان مخمور و خمار آلوده /غمزه و کرشمه : ناز و عشوه ، اشاره به چشم و ابرو /بردن : غارت و تاراج کردن. ۸_اگر از دست ستم تو در گوشه ء خانه متزوی گردم ، خیال تو از در و بام خانه به زور  و درشتی فرود می آید و مرا اسیر می کند . [ خیال : تصور چیزی در ذهن هنگانی که در پیش چشم نباشد ، تصویر معشوق /عنف : درشتی و سختی ، قهر  ۹_ بر من ستم روا مدار که اگر سعدی شبی دستی بر آرد و دست به دامن آه سحری گردد ، روزگار رونق و جمالت به سر می آید . [ سر آمدن : پایان گرفتن ، تمام شدن . منبع : شرح غزلهای سعدی  دکتر محمدرضا برزگر خالقی  دکتر تورج عقدایی  سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟ از گلستان ِ ما بِبَر طبقی  شاد و تندرست باشید .