گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

سعدی:ساعتی کز درم آن سرو روان بازآمد راست گویی به تن مرده روان بازآمد

❈۱❈
ساعتی کز درم آن سرو روان بازآمد راست گویی به تن مرده روان بازآمد
بخت پیروز که با ما به خصومت می‌بود بامداد از در من صلح کنان بازآمد
❈۲❈
پیر بودم ز جفای فلک و جور زمان باز پیرانه سرم عشق جوان بازآمد
دوست بازآمد و دشمن به مصیبت بنشست باد نوروز علی رغم خزان بازآمد
❈۳❈
مژدگانی بده ای نفس که سختی بگذشت دل گرانی مکن ای جسم که جان بازآمد
باور از بخت ندارم که به صلح از در من آن بت سنگ دل سخت کمان بازآمد
❈۴❈
تا تو بازآمدی ای مونس جان از در غیب هر که در سر هوسی داشت از آن بازآمد
عشق روی تو حرامست مگر سعدی را که به سودای تو از هر که جهان بازآمد
❈۵❈
دوستان عیب مگیرید و ملامت مکنید کاین حدیثیست که از وی نتوان بازآمد

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۲۱۵

تصاویر

کامنت ها

داکتر ق. مصلح بدخشانی
2015-12-09T22:01:08
ولی با در نظرداشت بیت قبلی با کلمه ی "مصیبت" ایرادی وارد نیست!
داکتر ق. مصلح بدخشانی
2015-12-09T21:53:26
با عرض ادب، در مصراع اول این بیت:دوست باز آمد و دشمن به مصیبت بنشستباد نوروز علی رغم خزان باز آمدجایی به جای مصیبت، خصومت آمده است، به شکل زیر:دوست باز آمد و دشمن به خصومت بنشستباد نوروز علی رغم خزان باز آمدبه نظر حقیر، کلمه ی "خصومت" در مصراع اول با فحوای "علی رغم خزان" در مصراع دوم ، موجه تر می نماید.
ه. طالبی
2016-04-22T21:56:42
در این غزل، در بیت هشتم، مصرع دوم بنظر می رسد این گونه باشد: که به سودای تو از هر دو جهان باز آمد.
فاطمه زندی
2023-10-24T22:28:36.0827454
#غزل شماره ۲۱۵   وزن:فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف) دسته بدایع                          ۱_ساعتی کز درم آن سرو روان بازآمد   راست گویی به تن مرده روان بازآمد   سرو روان: درخت سرو که شاعران قد و بالای معشوق را با آن تشبیه کرده‌اند پابسته و اسیر خاک است، به همین دلیل سرو روان یعنی سروی که راه می‌رود و می‌خرامد به کنایه در باره ی معشوق خوش قد و بالا به کار رفته است. راستگویی: درست مانند آن بودکه.   آن ساعت که معشوق مانند سروی خرامید و از در، آمد مانند مرده ای بودم وبا دیدن دوباره ی او جان تازه ای گرفتم.   ۲_بخت پیروز که با ما به خصومت می‌بود   بامداد از در من صلح کنان بازآمد   بخت خوش که با من دشمنی می ورزید، امروز صبح به قصد آشتی از در خانه ی من وارد شد.   ۳_پیر بودم ز جفای فلک و جور زمان   باز پیرانه سرم عشق جوان بازآمد   بی مهری روزگار و ستم زمانه پیرم کرده بود، اما دوباره عشق جوان سر پیری به من بازگشت و جوانم کرد.     ۴_دوست بازآمد و دشمن به مصیبت بنشست   باد نوروز علی رغم خزان بازآمد   با آمدن ِ دوست دشمن ماتم گرفت و به مصیبت نشست و بر خلاف میل و به کوری چشم دشمن، خزان تبدیل به نوروز شد.     ۵_مژدگانی بده ای نفس که سختی بگذشت   دل گرانی مکن ای جسم که جان بازآمد     ای روح و احساس من خبری خوش دارم که   سختی گذشت وتمام شد پس بی تابی و بی قراری نکن که دوباره جان به تن باز گشته است.    ۶_باور از بخت ندارم که به صلح از درِ من   آن بتِ سنگ دلِ سخت کمان باز آمد   باور نمی کنم که آن معشوقِ زیبا رویِ سخت کمان ِ بی رحم که تا سر حدّ ِ پرستیدن زیباست     آمده باشد.   ۷_تا تو باز آمدی ای مونس ِ جان از در غیب    هر که در سر هوسی داشت از آن باز آمد   تا تو ای مایه ی انس و آرامش جان به گونه ی نامعلوم از عالم غیب فرا رسیدی هر کس که در سر هوسی می پروراند، از آن دست کشید و دل به تو بست.    ۸_عشق روی تو حرام است مگر سعدی را   که به سودای تو از هر که جهان بازآمد   تنها سعدی حق دارد به تو عشق بورزد و بس،زیرا به عشق تو از جهانیان روی گردانده است. تنها تو را می خواهد و بس.   ۹_دوستان عیب مگیرید و ملامت مکنید   کین حدیثیست که از وی نتوان بازآمد   دوستان بر من خُرده نگیرید و سرزنشم نکنید زیرا عشق سخنی است که نمی توان از آن دست کشید، زیرا سعدی همیشه و همچنان از عشق سخن خواهد گفت. شرح :محمدعلی فروغی ،حبیب یغمایی سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟ از گلستان ِ ما بِبَر طبقی  شاد و تندرست باشید .