گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

سعدی:آن سرو که گویند به بالای تو ماند هرگز قدمی پیش تو رفتن نتواند

❈۱❈
آن سرو که گویند به بالای تو ماند هرگز قدمی پیش تو رفتن نتواند
دنبال تو بودن گنه از جانب ما نیست با غمزه بگو تا دل مردم نستاند
❈۲❈
زنهار که چون می‌گذری بر سر مجروح وز وی خبرت نیست که چون می‌گذراند
بخت آن نکند با من سرگشته که یک روز همخانه من باشی و همسایه نداند
❈۳❈
هر کاو سر پیوند تو دارد به حقیقت دست از همه چیز و همه کس درگسلاند
امروز چه دانی تو که در آتش و آبم چون خاک شوم باد به گوشت برساند
❈۴❈
آنان که ندانند پریشانی مشتاق گویند که نالیدن بلبل به چه ماند
گل را همه کس دست گرفتند و نخوانند بلبل نتوانست که فریاد نخواند
❈۵❈
هر ساعتی این فتنه نوخاسته از جای برخیزد و خلقی متحیر بنشاند
در حسرت آنم که سر و مال به یک بار در دامنش افشانم و دامن نفشاند
❈۶❈
سعدی تو در این بند بمیری و نداند فریاد بکن یا بکشد یا برهاند

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۲۱۸

تصاویر

کامنت ها

علی عباسی
2017-01-01T00:16:05
این عزل بی همتا رو استاد ایرج در برنامه موسیفی ایرانی با همراهی هنرمندان همایون خرم/مجید نجاجی/یوسف کاموسی/لطف اله مجد/ حسن ناهید/امیر ناصر افتتاح در دستگاه شور اجرا گردن.
محمد امین مصطفی لو
2014-06-01T14:43:55
در بیت ششم به عناصر اربعه یعنی آب باد خاک آتش اشاره شده است.
اسد
2019-06-20T01:38:04
با سلام،بیت سوم این غزل را با کمی تفاوت نسبت به متن حاضر هم دیده ام که معنی آن برایم دلنشین تر بود. ترتیب واژگان مصراع دوم این بیت - که داریوش رفیعی هم در آواز این غزل خوانده - و من به عنوان متن متفاوت ذکر کردم این هست:زنهار که چون میگذری بر سر مجروحاز وی خبری پرس که چون میگذراندآنچه باعث شد این نگارش به نظرم صحیح تر باشد بر این اساس است که واژه "زنهار" در ادبیات فارسی و به خصوص کهن، در جملات امری که امر و یا نهی انجام کاری در آن است، استفاده میشود. نگارش فعلی سایت تاریخ ما در واقع جمله ای خبری از بی توجهی آن زیبای سروبالا به دلداده ای است که زخم بر دل دارد. اما قرائتی که در این پست اشاره کردم، زنهاری است برای پرسش و واکاوی از حال دلداده آزرده.
امامعلی imamali.arabameri@gmail.com
2018-11-11T23:55:43
شیخ احل بر این باور است که بلبل برای اشتیاق به رهایی می خواند ، وی نیز در بیت آخر ،خود را به بلبل تشبیه کرده که حاضر به فریاد زدن برای رهایی است .
گنگِ خواب دیده
2023-02-19T08:13:09.6700528
عجب شعری.   چون چشم تو دل میبرد از گوشه نشینان همراه تو بودن گنه از جانب ما نیست.> دنبال تو بودن گنه از جانب ما نیست با غمزه بگو تا دل مردم نستاند. ( کپی کردن حافظ از سعدی ک انصافا حافظ قشنگتر شده:)) و البت سعدی اینجا رند تر) . امروز چه دانی تو که در آتش و آبم....! . بخت آن نکند با من سرگشته که یک روز همخانه من باشی و همسایه نداند!  
محمد اسکندری کتکی hobbyhorseup۳@gmail.com
2023-04-16T03:46:35.2486574
واقعا این غزل یک شاهکار هست تراشیده ترین و سیقل یافته ترین غزل بدون ردیفی که من خوانده ام .لطیف مثل ابریشم و محکم مثل فولاد .واقعا کلام انسان هست یا الهام الهی نمیدونم
متین میرزائی
2023-04-29T14:55:20.5353444
درود وقت بخیر منظور از "دامن نفشاند" در بیت نهم چیست؟ و مصرع دوم بیت دوم ؟
رضا از کرمان
2023-04-29T15:52:05.7677218
سلام اقا متین عزیز  بنظر بنده معنی بیت دهم میشه  آرزو دارم که برای یکبار که شده سر ومال ودل وجانم رو که به او عرضه میکنم وبه اصطلاح به دامانش میریزم پیش خودش نگه داره وبه باد نده دامن افشاندن کنایه از گشودن پر دامن است  یا اینکه من را از آغوش ودامانش نراند. بیت دوم هم میشه من اگر عاشق اوییم ودنبال او میگردم گناهی ندارم به او بگویید که با عشوه گری وغمازی دل مرا نستاند وعاشق خود نگرداند.  شاد وخرم باشی 
متین میرزائی
2023-04-29T19:39:02.7085763
تشکر از شما
فاطمه زندی
2023-11-15T21:12:29.0520227
#غزل شمارۀ_۲۱۸                      وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)                     ۱_آن سرو که گویند به بالای تو ماند   هرگز قدمی پیش تو رفتن نتواند      سرو:درخت سرو. قد و بالا معشوق را به سرو تشبیه کرده اند، اما سرو اسیر و پا بسته ی خاک است در حالی که سرو قامت معشوق روان و خرامان است.   ۲_دنبال تو بودن گنه از جانب ما نیست   با غمزه بگو تا دل مردم نستاند   غمزه: حرکت چشم و ابرو با ناز و کرشمه بگو تا دل مردم را نرباید.     ۳_زنهار که چون می‌گذری بر سر مجروح   وز وی خبرت نیست که چون می‌گذراند زنهار:امان.  از دست تو فریاد که چه بی خیال و سنگ دلی، چگونه از کنار عاشق زخمی و دردمند می گذری و هیچ از اوخبر نداری و نمی پرسی که در چه حال و روزی بسر می برد.   ۴_بخت آن نکند با من سرگشته که یک روز   همخانه من باشی و همسایه نداند   بخت با من سر یاری ندارد که روز با من همخانه شوی و همسایه خبر نداشته باشد.     ۵_هر کاو سر پیوند تو دارد به حقیقت   دست از همه چیز و همه کس درگُسِلانَد   هر کس که می خواهد با تو پیوند کند باید دست از همه چیز و همه کس بکشد، چشم پوشی کند.     ۶_امروز چه دانی تو که در آتش و آبم   چون خاک شوم باد به گوشت برساند   امروز که زنده ام از حال و روزم خبر نداری و نمی دانی در چه آتشی می سوزم و در دریای اشک دست و پا می زنم، وقتی بمیرم و خاک شوم باد سرگذشت دردناک مرا به گوش تو خواهد رساند.    «آتش و آب» صنعت ِ تضاد یا طباق مراعات شده است از سوی دیگر نام بردن از عناصر چهارگانه(آب و آتش و خاک و باد)صنعت مراعات النظیر    ۷_آنان که ندانند پریشانی مشتاق   گویند که نالیدن بلبل به چه ماند   به چه ماند:در اینجا یعنی باقی ماندن و به دراز کشیدن به چه سبب است. کسی خبر از دل پریشان عاشق و یا نالیدن بلبل ندارد و می پرسند، ناله های بلبل به چه سبب است و این همه ناله، بی خود و بی جهت است.        ۸_گل را همه کس دست گرفتند و نخوانند   بلبل نتوانست که فریاد نخواند   همه کس گل سرخ را به دست گرفتند، اما نغمه ی عشق سر ندادند ، ولی بلبل نتوانست سکوت کند و به محض دیدن روی گل نغمه خوانی می کند و می نالد و در برابر معشوق عرض نیاز می کند.   ۹_هر ساعتی این فتنه نوخاسته از جای   برخیزد و خلقی متحیر بنشاند   منظور از فتنه انگیز بودن معشوق است که با زیبایی بی اندازه اش در بین آشوب به پا می کند.  متحیر:حیرت   میان «بنشاند و برخیزد»صنعت تضاد مراعات شده است.   ۱۰_در حسرت آنم که سر و مال به یک بار   در دامنش افشانم و دامن نفشاند   دامن نفشاند:دامن خود را نتکاند و به کنایه یعنی اظهار بیزاری نکند   در حسرت آن هستم جان و مالم را به یک باره در دامنش بریزم و آن را بپذیرد و از روی بیزاری دامنش را نتکاند.    ۱۱_سعدی تو در این بند بمیری و نداند          فریاد بکن یا بکشد یا برهاند     سعدی اگر همچنان سکوت کنی در بند عشق اوخواهی مرد و او متوجه نخواهد شد لااقل فریادی بزن و او را متوجه حال و روز خود کن.   از دوحال خارج نیست یا تو را می کشد یا از بند عشق رهایت می کند.                           شرح :محمدعلی فروغی ،حبیب یغمایی سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟ از گلستان ِ ما بِبَر طبقی  شاد و تندرست باشید .