سعدی:در من این عیب قدیمست و به در مینرود که مرا بی می و معشوق به سر مینرود
❈۱❈
در من این عیب قدیمست و به در مینرود
که مرا بی می و معشوق به سر مینرود
صبرم از دوست مفرمای و تعنت بگذار
کاین بلاییست که از طبع بشر مینرود
❈۲❈
مرغ مألوف که با خانه خدا انس گرفت
گر به سنگش بزنی جای دگر مینرود
عجب از دیده گریان منت میآید
عجب آنست کز او خون جگر مینرود
❈۳❈
من از این بازنیایم که گرفتم در پیش
اگرم میرود از پیش اگر مینرود
خواستم تا نظری بنگرم و بازآیم
گفت از این کوچه ما راه به در مینرود
❈۴❈
جور معشوق چنان نیست که الزام رقیب
گویی ابریست که از پیش قمر مینرود
تا تو منظور پدید آمدی ای فتنه پارس
هیچ دل نیست که دنبال نظر مینرود
❈۵❈
زخم شمشیر غمت را به شکیبایی و عقل
چند مرهم بنهادیم و اثر مینرود
ترک دنیا و تماشا و تنعم گفتیم
مهر مهریست که چون نقش حجر مینرود
❈۶❈
موضعی در همه آفاق ندانم امروز
کز حدیث من و حسن تو خبر مینرود
ای که گفتی مرو اندر پی خوبان سعدی
چند گویی مگس از پیش شکر مینرود
کامنت ها