سعدی:ماهرویا! روی خوب از من متاب بی خطا کشتن چه میبینی صواب
❈۱❈
ماهرویا! روی خوب از من متاب
بی خطا کشتن چه میبینی صواب
دوش در خوابم در آغوش آمدی
وین نپندارم که بینم جز به خواب
❈۲❈
از درون سوزناک و چشم تر
نیمهای در آتشم نیمی در آب
هر که بازآید ز در پندارم اوست
تشنه مسکین آب پندارد سراب
❈۳❈
ناوکش را جان درویشان هدف
ناخنش را خون مسکینان خضاب
او سخن میگوید و دل میبرد
و او نمک میریزد و مردم کباب
❈۴❈
حیف باشد بر چنان تن پیرهن
ظلم باشد بر چنان صورت نقاب
خوی به دامان از بناگوشش بگیر
تا بگیرد جامهات بوی گلاب
❈۵❈
فتنه باشد شاهدی شمعی به دست
سرگران از خواب و سرمست از شراب
بامدادی تا به شب رویت مپوش
تا بپوشانی جمال آفتاب
❈۶❈
سعدیا گر در برش خواهی چو چنگ
گوشمالت خورد باید چون رباب
کامنت ها