سعدی:پیوند روح میکند این باد مشک بیز هنگام نوبت سحرست ای ندیم خیز
❈۱❈
پیوند روح میکند این باد مشک بیز
هنگام نوبت سحرست ای ندیم خیز
شاهد بخوان و شمع بیفروز و می بنه
عنبر بسای و عود بسوزان و گل بریز
❈۲❈
ور دوست دست میدهدت هیچ گو مباش
خوشتر بود عروس نکوروی بی جهاز
امروز باید ار کرمی میکند سحاب
فردا که تشنه مرده بود لای گو بخیز
❈۳❈
من در وفا و عهد چنان کند نیستم
کز دامن تو دست بدارم به تیغ تیز
گر تیغ میزنی سپر اینک وجود من
عیار مدعی کند از دشمن احتراز
❈۴❈
فردا که سر ز خاک برآرم اگر تو را
بینم فراغتم بود از روز رستخیز
تا خود کجا رسد به قیامت نماز من
من روی در تو و همه کس روی در حجاز
❈۵❈
سعدی به دام عشق تو در پای بند ماند
قیدی نکردهای که میسر شود گریز
کامنت ها