گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

سعدی:رفتی و نمی‌شوی فراموش می‌آیی و می‌روم من از هوش

❈۱❈
رفتی و نمی‌شوی فراموش می‌آیی و می‌روم من از هوش
سحر است کمان ابروانت پیوسته کشیده تا بناگوش
❈۲❈
پایت بگذار تا ببوسم چون دست نمی‌رسد به آغوش
جور از قبلت مقام عدل است نیش سخنت مقابل نوش
❈۳❈
بی‌کار بود که در بهاران گویند به عندلیب مخروش
دوش آن غم دل که می‌نهفتم باد سحرش ببرد سرپوش
❈۴❈
آن سیل که دوش تا کمر بود امشب بگذشت خواهد از دوش
شهری متحدثان حسنت الا متحیران خاموش
❈۵❈
بنشین که هزار فتنه برخاست از حلقه عارفان مدهوش
آتش که تو می‌کنی محال است کاین دیگ فرونشیند از جوش
❈۶❈
بلبل که به دست شاهد افتاد یاران چمن کند فراموش
ای خواجه برو به هر چه داری یاری بخر و به هیچ مفروش
❈۷❈
گر توبه دهد کسی ز عشقت از من بنیوش و پند منیوش
سعدی همه ساله پند مردم می‌گوید و خود نمی‌کند گوش

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۳۳۶

تصاویر

کامنت ها

مهناز ، س
2016-11-05T02:21:11
7 گرامیبه درگاه شما و حکیم توسی معتکفم امید که ازین گفتگوها دلگیر نشوید در مکتب شما نیز بسیار آموخته اممانا باشید
مهناز ، س
2016-11-05T01:54:45
بخش 1 - آغاز کتاببه هستیش باید که خستو شویزگفتار بی کار یک سو شوی
بی سواد
2016-11-05T01:45:23
جناب 7جای دکتر کیخا خالی است ، جای آن دیگری را گویا کسی پرکرده است. این بی سواد خطیب رهبر را نمی شناسد و از تقلید بیزار است. و اربهتر از نسخه تصحیح فروغی می شناسید ، به ما نیز بشناسانید سپاسگزار خواهیم بود.و به هستیش باید که خستو شوی زگفتار ( بیهوده) بی کار یک سو شوی و البته نه یکسو
رضا
2016-11-05T01:40:52
ممنون از هفت گرامیباید فردوسی بیشتر بخوانم
۷
2016-11-04T22:17:33
بی‌کار بود که در بهارانگویند به عندلیب مخروشبجای بی کار باید پیکار نوشته شود به معنای جنگ بیخودی و لجبازی و کشمکش الکیغت نامه دهخداپیکار. [ پ َ / پ ِ ] (اِ مرکب ) (از اوستائی «پئیتی کار» و پهلوی پتکار) پیگار. جنگ . (لغت نامه ٔ اسدی ). رزم . نبرد. حرب . محاربه . خصومت . جدل . (مجمل اللغه ). جدال . (برهان ) (مجمل اللغه ). مجادله . مأج . کشمکش . مرن . مریة. (منتهی الارب ). آورد. کارزار. فرخاش . ناورد. وغا. هیجا. پرخاش . ستیز. وقعه . صاحب غیاث بکاف عربی و فارسی آرد و گویدمعنی ترکیبی آن امری است که نسبت داشته باشد به پا و آن عبارتست از ثبات قدم و افشردن که از لوازم جنگ است و بمعنی جنگ و جدل مجاز است
بی سواد
2016-11-04T23:09:05
می فرمایید اگر از عندلیب بخواهیم که نخواند ، با او جنگ و پیکار کرده ایم؟؟ از من بنیوش !!همان بیهوده یا هتا بی کار بسیار به از پیکار است.
۷
2016-11-04T23:30:47
میفرماید ستیز بیخودی باشد و یاوگی که در بهاران(فصل عاشقی) و دیدن گل(معشوق) به بلبل (من) بگویید که چهجه نزند.
مهناز ، س
2016-11-04T23:42:43
به نظر میرسد ” بی کار “ به مانای کار بی هوده باشد
مهناز ، س
2016-11-04T23:50:13
یعنی اگر به بلبل بگویی مخوان ، سخنت کارگر نمی افتد.
۷
2016-11-05T00:03:46
فکر کنم پیکار را به معنای مجادله بگیرید متوجه میشوید. مجادله ٔ زبانی : چنین گفت کای خام پیکارتان شنیدن نیرزید گفتارتان گلاویز. دست به یقه . آویزان : جوانیش را خوی بد یار بودابا بد همیشه به پیکار بود.خشم : کسی کو به زندان و بند من است گشادنش درد و گزند من است ز خشم و ز بند من آزاد گشت ز بهر تو پیکار من باد گشت . سخن بیهوده : به هستیش باید که خستو شوی ز گفتار پیکار یکسو شوی .ز خوی بد او سخن نشنوم ز پیکار او یک زمان نغنوم .فردوسی/معین
مهناز ، س
2016-11-05T00:20:05
گویند سعدی از راهی میگذشت ، خشت زنی دید که اشعار او به اشتباه و مغشوش می خواند ، دامن بالا گرفت و خشت هایش در هم ریخت ، به اعتراض خشت زن گفت : تو شعر من به هم ریختی و من خشت ترا ، هفت گرامی ، زحمت سعدی به زعم خویش مگردانید مانا باشی
عبدالعزیز میرخزیمه
2016-06-10T18:28:19
آنجا که میفرماید ای خواجه برو به هر چه داری / یاری بخر و بهیچ مفروشدر حقیقت میخواهد بگوید در سودای زندگی تنها کالایی که اگر بجای عمر از دست رفته, آدمی آن کالا را در عوض زندگیش تحصیل کند سود کرده است کالای عشق است و بس .در غیر اینصورت بجای عمرش هر کالای دیگری اگر بدست آورده باشد ضرر کرده است . چرا که خواهی نخواهی ما رفته رفته داریم کاسته میشویم و زندگی و عمرمان خرج میشود. مولانا همین کالای عشق را در برابر روزهای از دست رفته عمر به دست آورده بود که با کمال سرور و شادی میگفت که بر روزهای رفته از عمر حسرت نمیخورد , زیرا در عوض آن چیزی بدست آورده بود که به فدا شدن عمر می ارزید و آن عشق بود که مولانا را جاودانه کرد؛در غم ما روزها بیگاه شدروزها با سوزها همراه شدروزها گر رفت , گو رو ,باک نیستتو بمان , ای آنکه چون تو پاک نیست
محمد حسین جانجانی
2011-03-09T12:59:00
با تشکر بسیار از شما و ارسال بوسه به افکار عزیزتان برای این هدیه گران بها . احتراما کلمه اول بیت ‍‍پنجم ( 5) بیهوده بود صحیح است نه . بیکار بود .
مهتاب فرد
2011-04-11T15:17:31
بی نهایت سپاسگزارم زیرا مدتها در پی نسخه اصلی که تقریبا حفظ هستم میگشتم و متاسفانه چاپ های جدید به اثر وفادار نمانده اند ازخواندن این غزل واقعا لذت بردم پاینده و برقرار باشید
سعید نوری
2021-04-19T19:43:57
و چه شاهکاری فقط در شش کلمه:شهری محدثان حسنتالا متحیران خاموشهر کس جز سعدی چطور می‌تواند یک بند مطلب را در شش کلمه به زیبایی خلاصه کند؟
فرخ مردان
2017-06-06T07:57:43
@ بی سواد@مهتاب.س: توضیحتان کاملا صحیح و واضح هست.مخصوصا استشهاد مهناز به فردوسی کبیر. زوری که نمیشه بگی پبکار به معنی "تلاش بیهوده" است. از کجا آوردی آخه؟! حالا چرا به این مرد بزرگ ، ذکاء الملک فروغی و به سایر دوستان اینجا بی ادبی هم کنبم؟!
فریبرز بذرگران
2021-08-25T13:13:42.5862997
سعدی در این بیت که کلاً شش کلمه ا‌ست. و به‌قدری حیرت‌انگیز این شش کلمه رو کنار هم جا داده که مو به تن آدم راست می‌شه. اون شش کلمه اینه: شهری متحدّثانِ حُسنت الا متحیرانِ خاموش. بهتر از چیزیه که در نگاه اول به نظر می‌رسه. ‏یعنی کل شهر دارن در مورد زیباییت حرف می‌زنن، جز افرادی که از شدت حیرت ساکت شده‌ن. یعنی ببین، تمام چیزی که مردم شهر در موردش حرف می‌زنن حدیث زیباییِ توست؛ اما اگه می‌بینی یه عده ساکتن، به این دلیلی نیست که به زیباییت اقرار نمی‌کنن، به این دلیله که از شدت حیرت نمی‌دونن چی بگن.
روبیل
2022-12-13T12:43:19.1418371
سعدی همه ساله پند مردم می گوید و خود نمیکند گوش چقدر زیبا حضرت سعدی در این بیت اشاره به عالمان بی عمل دارد و زیباتر اینکه؛جای طعنه زدن به این و آن، در وهله نخست سراغ خویش میرود .  
محمد سقایی
2023-03-01T12:32:58.7512217
چه معشوقی داشته که: پایت بگذار تا ببوسم سبحان الله