سعدی:به عمر خویش ندیدم شبی که مرغ دلم نخواند بر گل رویت چه جای بلبل باغ
❈۱❈
به عمر خویش ندیدم شبی که مرغ دلم
نخواند بر گل رویت چه جای بلبل باغ
تو را فراغت ما گر بود و گر نبود
مرا به روی تو از هر که عالمست فراغ
❈۲❈
ز درد عشق تو امید رستگاری نیست
گریختن نتوانند بندگان به داغ
تو را که این همه بلبل نوای عشق زنند
چه التفات بود بر ادای منکر زاغ
❈۳❈
دلیل روی تو هم روی توست سعدی را
چراغ را نتوان دید جز به نور چراغ
کامنت ها