گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

سعدی:گرم بازآمدی محبوب سیم اندام سنگین دل گل از خارم برآوردی و خار از پا و پا از گل

❈۱❈
گرم بازآمدی محبوب سیم اندام سنگین دل گل از خارم برآوردی و خار از پا و پا از گل
ایا باد سحرگاهی گر این شب روز می‌خواهی از آن خورشید خرگاهی برافکن دامن محمل
❈۲❈
گر او سرپنجه بگشاید که عاشق می‌کشم شاید هزارش صید پیش آید به خون خویش مستعجل
گروهی همنشین من خلاف عقل و دین من بگیرند آستین من که دست از دامنش بگسل
❈۳❈
ملامتگوی عاشق را چه گوید مردم دانا که حال غرقه در دریا نداند خفته بر ساحل
به خونم گر بیالاید دو دست نازنین شاید نه قتلم خوش همی‌آید که دست و پنجه قاتل
❈۴❈
اگر عاقل بود داند که مجنون صبر نتواند شتر جایی بخواباند که لیلی را بود منزل
ز عقل اندیشه‌ها زاید که مردم را بفرساید گرت آسودگی باید برو عاشق شو ای عاقل
❈۵❈
مرا تا پای می‌پوید طریق وصل می‌جوید بهل تا عقل می‌گوید زهی سودای بی‌حاصل
عجایب نقش‌ها بینی خلاف رومی و چینی اگر با دوست بنشینی ز دنیا و آخرت غافل
❈۶❈
در این معنی سخن باید که جز سعدی نیاراید که هرچ از جان برون آید نشیند لاجرم بر دل

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۳۴۵

تصاویر

کامنت ها

نکته گیر!!!!
2015-08-26T13:08:18
بیت هشتش خیلی جالبه که با خود عقل عقلو رد کرده گفته عقل برای مردم اندیشه هایی میسازد که باعث فرسودگی ذهن میشود پس اگر میخواهیذهنی آسوده داشته باشی عقلرا دوربریزشکست زیبایی ست در مقابل عقل که برای ردش هم به خودش محتاچند . با همین حرف ها کار و تلاش و فکر را تخریب کردند و به جای آن گوشه نشینی و عزلت های صوفیانه را چایگزین نمودند ! سال های سال خوب توانستند افکارمردمان این مرز و بوم را عقب مانده کنند و بساط تسلط استعمارگران را بر این مردم فراهم آورند هم چون نفوذ عرفان در هند که باعث تسلط استعمار گران بر آن شده بود .
بابک
2015-08-27T20:20:57
نکته بین !!!! گرامی،"زعقل اندیشه ها زاید که مردم را بفرسایدگرت آسودگی باید برو عاشق شو ای عاقل"تفسیر و ترجمه شما پر ز اشکال و مشکل زاست، چرا که شیخ با عقل عقل را رد نکرده! بلکه بیان کرده که از عقل اندیشه هایی چنین نیز برآید که مردم (حال یا آدمیان، یا چشمان) را بفرساید :-دکتر جوزف مِنگله را شنیده اید با مردمان چه می کرد؟ آیا توسط غیر از عقلش بود؟-یا قومی که همواره به فکر حیله و دسیسه و کلاه برداری باشند؟ آنان توسط کدام پاره از وجودشان برنامه و نقشه ریزند تا دیگری را به خاک سیاه نشانند؟ به غیر از عقول مبارک؟-این بمبهای اتمی و هیدروژنی و غیره که پانزده هزارش فعلاً نزد از ما بهتران به انتظار فلاکت آوری نشسته اند چه؟ موجودی غیر از عقل آنان را زاییده؟.....*رساله عقل و عشق شیخ بزرگوار را خوانده اید؟چنانچه بخوانید خواهید دید که نه تنها عقل را رد نفرموده که از آن بجای خود نیز ستایش کرده، ولی اشاره به این نیز فرموده که وجودی والاتر از عقل که همانا عشق بود راه چاره باشد.....از رساله مذکور:"...بقدر وسع در خاطر این درویش می آید که عقل با چندین شرف که دارد نه راه است که چراغ راهست....و خاصیت چراغ آنست که بوجود آن راه از چاه بدانند و نیک از بد بشناسند و دشمن از دوست فرق کنند...نقلست از مشایخ معتبر که رو ندگان طریقت در سلوک به مقامی برسند که علم آنجا حجاب باشد، عقل و شرع این سخن به گزاف قبول کردندی تا به قرائن معلوم شد که علم آلت تحصیل مراد است نه مراد کلی، پس هرکه به مجرد علم فرود آید و آنچه بعلم حاصل می شود در نیابد همچنانست که به بیابان از کعبه بازمانده است...."------در باب صوفیان و استعمار و کشور هند و دگر نقاط که فرمودید، مسلمانان اقلیتی از جمعیت هند را تشکیل داده و صوفیان خود اقلیتی ناچیز در آن اقلیت. و این کفایت تسلط استعمار پیر را نمی داد، پس از طرق دیگر چون سیاست و تجارت و مذهب وارد شدند، که همواره گفته اند زر و زور سیاست کنند...
محمد هاشمی
2015-07-26T17:15:43
بیت شماره 8 نکته ظریفی دارد...واقعا اثبات تناقض را بسیار زیبا انجام داده...
امین چت
2016-07-26T20:11:23
جالبه که گفته برو عاشق شو ای عاقل نگفته ای نادان شاید منظورش اینه که تا عاقل نباشی عاشق هم نمیشی
کمال داودوند
2016-10-09T20:21:42
باسلام وقبولی غزاراریهای شما،بنده این غزل رابادوستان به اشتراک گذاشتم.
۷
2016-10-08T20:21:40
ز عقل اندیشه‌ها زاید که مردم را بفرسایدگرت آسودگی باید برو عاشق شو ای عاقلترسهایی که از عقل زاده میشود جان را فرسوده و آدمی را افسرده میکند.ای آدم عاقل گرفتار اگر آسودگی و آرامش میخواهی پس عاشقی پیشه کن تا از شر عقل و ترسهای پراکنده در گوشه گوشه زندگی رها شوی و نیروی خود را متمرکز یک گوشه کنیدر سخن سعدی عقل و عشق دو سر یک ریسمان هستند که هر کدام میکوشد آن را به سوی خود بکشد و همواره در کشاکش هستند و عاشقی دیوانگی ست که البته ارزشش را دارد.
۷
2016-10-08T21:47:32
بند همه غم‌های جهان بر دل من بوددربند تو افتادم و از جمله برستم
ملیحه
2016-02-10T14:19:17
درود بر فرمانروای ملک سخن سعدی بزرگوار.زیبایی این غزل با صدای استاد شجریان صد چندان است.
مهدی کریمی
2016-01-07T20:36:27
در بیت اول بین واژه ها ی گل و گل جناس ناقص حرکتی داریم. همچنین در مصراع دوم سه کنایه در یک معنی به کار رفته است.
محسن
2016-04-26T22:26:23
یکی از ابیات جالب این غزل همون بیت ز عقل اندیشه ها زاید.... که البته این مفهوم در ادبیات ما که ریشه عرفانی هم داره بسیار دیده شده تا حدی که بسیاری از مردم امروز باب نقد در این خصوص گشودند که همین فرهنگ و دیدگاه باعث عقب ماندگی ما شده! اما به نظر من اینچنین نیست زیرا میشه به این صورت تعبیر کرد که انسان در کنار تکیه بر عقل جهت انجام امور رندگی برای حل بهرانهای روحی و رسیدن به آرامش درونی بهتره همیشه به عقل متکی نباشه و یک جاهایی عاشق عشق حقیقی باشه
روفیا
2016-04-27T16:01:45
درودالبته من نمی دانم سعدی تا چه حد متاثر از اندیشه های بودایی و یا باورهای یوگیان بوده است، ولی این باور که نکوست انسان پس از اندیشیدن حقیقی و پی بردن به راز های هستی دست از اندیشه بردارد و خود را به دست امواج بسپارد و به گونه ای تسلیم و رضا نایل آید در یوگای امروز نیز توصیه می شود، در گونه ای از تمرین های meditation سعی بر آن است که کارآموزان یاد بگیرند برای لحظاتی اندیشیدن را رها کنند و ذهن خود را از هر موضوعی خالی کنند و احساس رهایی در اقیانوس هستی و یگانگی با آن را تجربه کنند. گرچه کم نیستند افرادی چون احمد کسروی که این باورها را بس انفعالی و سرچشمه رخوت و ناپویایی در مشرق زمین میدانند.از آنجایی که بنده برای خود این حق را قایل هستم که از هر تفکری قسمت های سودمند آن را بر چیده و قسمتهای دیگر را رها کنم، باید بگویم در رویارویی با مشکلات پس از آنکه تلاش خود را به تمامی به کار میگیرم تا در جهت بهبود اوضاع گام بردارم (maximum effort)، آن جا که خود را از حل مساله عاجز می یابم با تمامی خضوع و خشوع و با آغوش باز مساله را می پذیرم و تلاش میکنم هیچ گونه اعتراض و عنادی با شرایط تحمیلی قدرتمند حاکم نداشته باشم. چنین به نظر می رسد که طراح جهان هستی اپیزود مرگ را از این جهت طراحی کرده است که آنان که در طی این بازی و گیم پر فراز و نشیب در نیافتند که با وجود همه دانایی ها و توانایی ها باید قلب و روح و جسمشان در برابر آن طراح بزرگ تسلیم باشد، با گذر از تونل مرگ جبرا و قهرا تسلیم شوند.
یوسف صمدی
2013-01-21T14:42:42
مصرع زعقل اندیشه ها زاید که مردم را بفرسایدبصورتزعقل اندیشه ها زاید که تا جان را بفرسایدهم شنیده ام
عباس مشرف رضوی
2009-07-31T16:31:55
صورت صحیح این بیت:ز عقل اندیشه‌ها زاید که مردم را بفرسایدگرت آسودگی باید برو عاشق شو ای عاقلاین است:گرت آسودگی باید برو مجنون شو ای عاقل(نسخه چاپ هند)توضیح: 1- تضاد عشق و جنون ( بخصوص در ابیات سعدی)2- در بیت قبل داریم (صرفنظر از ترتیب دلخواه ابیات، بهرحال دراین غزل)اگر عاقل بود داند که مجنون صبر نتواندشتر جایی بخواباند که لیلی را بود منزل
عباس مشرف رضوی
2010-02-07T19:28:06
صورت دیگر:"نه قتلم خوش همی‌آید که دست و پنجه قاتل"به اینصورت:"که قتلم خوش همی آید ز دست و پنجه قاتل"
مهتاب
2020-02-04T14:07:34
@ امین چتبه نکته ی بسیار درستی اشاره کردید. در بسیاری از مباحث امروزی اشاره به این دارند که عشق زاییده ی عقل است و تا کسی عاقل نباشد، عاشق نمیشود چون عشق صحیح از شناخت می آید و شناخت با وجود عقل میسر است. بسیاری حتی میگویند که چون تا پیش از قرن کنونی، انسان عاقل به معنای علمی آن نداشتیم (رشد عقل بسیار ناچیز بوده) عاشق به معنای صحیح آن هم یا نبوده اند و یا انگشت شمار بوده اند.
منصور
2019-11-06T12:46:41
عقل گوید پا منه کاندر فنا جز خار نیست عشق گوید عقل را کاندر توست آن خارها
شقایق عسگری
2019-05-05T00:16:52
''ملامت گوی عاشق را چه گویند مردم دانا که حال غرقه در دریا نداند خفته در ساحل''سعدی دلمو با این بیت واقعا شاد کرد.... بزار هرکی هرچی میخواد بگه!
۷
2019-04-01T23:30:00
به خونم گر بیالاید دو دست نازنین شایدنه قتلم خوش همی‌آید که دست و پنجه قاتلدستان نازنینش آلوده به خون شود می ارزد.نه اینکه خونریزی را خوش دارم که (فرصت نگاه) به دست و پنجه او خوش است.رای دیگر:به خونم گر بیالاید دو دست نازنین شایدکه قتلم خوش همی‌آید به دست و پنجه قاتلچنان تصور معشوق در خیال من استکه دیگرم متصور نمی‌شود معقولمرا به عاشقی و دوست را به معشوقیچه نسبت است بگویید قاتل و مقتول
منصور
2019-11-06T00:59:25
بسیار بجا و نکته سنج فرمودید جناب بابک
یگانه
2021-01-30T22:18:47
عزیزان دل چون پرده بر افتد نه تو مانی و نه من، این شعر بی اشکال نوشته شده و از ظن خودتون نخواهید سعدی رو تصحیح کنید. در مورد بیت ز عقل اندیشه ها زاید، اگر عاشق شده باشی میدونی که عقل یک ابزاره و حافظ درباره ش میگه هم اوت رهبر آید. به هر حال برو عاشق شو ای عاقل
مهرداد راد
2021-01-28T12:00:27
بنده این بیت را چنین در یاد داشتمزعقل اندیشه ها زاید که خاطر را بفرسایدگرت آسودگی باید برو مجنون شو ای عاقلکه اگر تصنیف خوانده شده از خواننده خوش صدا آقای تاج را گوش کنید. ایشان هم بدینسان خوانده اند.
سعید ج
2020-11-16T10:55:42
ﺍﯾﺎ ﺑﺎﺩ ﺳﺤﺮﮔﺎﻫﯽ ﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﺷﺐ ﺭﻭﺯ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻫﯽﺍﺯ ﺁﻥ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺧﺮﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮﺍﻓﮑﻦ ﺩﺍﻣﻦ ﻣﺤﻤﻞ * ای باد سحر اگر میخواهی که این شب همچون روز روشن شود باید تلاش کنی و آن پرده و حجاب محمل را از آن خورشید خرگاهی( معشوقه خیمه نشین) برداری.مولوی:ﭘﺮﺩﻩ ﺑﺮﺩﺍﺭ ﺻﺒﺎ ﺍﺯ ﺑﺮ ﺁﻥ ﺷﻬﺮﻩ ﻗﺒﺎﺗﺎ ﺯ ﺳﯿﻤﯿﻦ ﺑﺮ ﺍﻭ ﮔﺮﺩﺩ ﮐﺎﺭﻡ ﻫﻤﻪ ﺯﺭﺑﻪ ﺧﻮﻧﻢ ﮔﺮ ﺑﯿﺎﻻﯾﺪ ﺩﻭ ﺩﺳﺖ ﻧﺎﺯﻧﯿﻦ ﺷﺎﯾﺪﻧﻪ ﻗﺘﻠﻢ ﺧﻮﺵ ﻫﻤﯽ‌ﺁﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﻨﺠﻪ ﻗﺎﺗﻞشاعر علاقه و شوق وصلِ یار را ترجیح میدهد بر جان خود؛ هرچند که مردن برایش سخت و ملال آور است اما برای قرب و وصل دوست آن را تحمل میکند.از زاویه ای دیگر، جسم و تن انسان مانع آزادی روح و جان انسان است و راه رهایی جان و آزادی از قفس تَن، مُردن است. سعدی:ﻭﺭ ﺑﻪ ﺗﯿﻐﻢ ﺑﺰﻧﯽ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺧﺼﻤﯽ ﻧﯿﺴﺖﺧﺼﻢ ﺁﻧﻢ ﮐﻪ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﻦ ﻭ ﺗﯿﻐﺖ ﺳﭙﺮﺳﺖحافظ:ﻋﻨﺎﻥ ﻣﭙﯿﭻ ﮐﻪ ﮔﺮ ﻣﯽ‌ﺯﻧﯽ ﺑﻪ ﺷﻤﺸﯿﺮﻡﺳﭙﺮ ﮐﻨﻢ ﺳﺮ ﻭ ﺩﺳﺘﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺍﺯ ﻓﺘﺮﺍﮎ
شهاب
2020-12-08T16:58:24
جالبه عده ای میگن حضرت سعدی میگه عقل را بیخیال شو و عاشق شو در حالی که در آخر بیت میگه ای عاقل یعنی عاقلانه ترین راه زندگی عاشقانه زندگی کردنه عقل بی قوت عشق خشک و ملالت بار هست و منجر به فساد خواهد شد پس بهتر هردو را داشته باشیم جا داره بگیم که سعدی از عرفان به دور بوده چونکه محتوای بیشتر آثارش پند آموزه و معروفه که زمینی و عاقلانه شعر میگفته
کامران م ج
2021-04-14T02:18:44
عجایب نقش‌ها بینی خلاف رومی و چینیاگر با دوست بنشینی ز دنیا و آخرت غافلوزن مصرع دوم درسته ؟؟
صدرا فقیه
2021-04-29T09:05:26
به نظر بزرگواران قوافی شعر ایراد ندارند؟از دِل و محمِل به مستعجَل و بگسَل و در ادامه هم ساحل و قاتل
nabavar
2021-04-29T10:00:12
گرامی صدراایرادی نیستگسلیدنلغت‌نامه دهخداگسلیدن . [ گ ُ س ِ / س َ دَ ] (مص ) (از: گسل + یدن ، پسوند مصدری + گسیختن )غیر از آن زنجیر یار مقبلمگر دوصد زنجیر آری بگسلم مولویمستعجِللغت‌نامه دهخدامستعجل . [ م ُ ت َ ج ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استعجالراستی خاتم فیروزه ٔ بواسحاقیخوش درخشید ولی دولت مستعجل بود.حافظ..
لوتوس
2017-10-10T15:31:53
دوستان از نظر عرفان و فلسفه این عقل است که عاشق می شود و از سود و زیان دنیوی دست میکشد در اینجا هم منظور شیخ اجل نهیب زدن به عقل و شخص عاقل است و میگوید وقتش رسیده که حساب و کتاب های خسته کننده دنیا را رها کنی و به سوی کمال حرکت کنی و این کار میسر نمیشود مگر با عاشق شدنبه قول مولانا: عقل بازاری بدید و تاجری آغاز کرد/ عشق دیده زان سوی بازار او بازارها
...
2017-10-11T15:17:33
لوتوس عزیزدقیقا از نظر عرفان یا از نظر فلسفه؟ کدوم یکی معتقدن که عقل عاشق میشه؟
فرخ مردان
2017-06-06T10:17:37
1- کامنت آقای عباس مشرف رضوی بسیار جالب بود: “نه قتلم خوش همی‌آید که دست و پنجه قاتل” به صورت “که قتلم خوش همی آید ز دست و پنجه قاتل” بسیار خوش معنیست. 2- بیت دوم ،مصرع دوم. منظور از"دامن محمل" چیست؟ پرده ای که سرنشبن محمل را از دید مردم پنهان نگاه میداشته؟
کاف دال
2019-02-26T08:21:45
زعقل اندیشه‌ها زاید که «جان» را بفرسایدگرت آسودگی باید، برو عاشق شو ای عاقلروانپزشکی مدرن، ریشه افسردگی جوامع پیشرفته صنعتی را در همین بیت میداند.عجب آن نیست که اعجاز مسیحا داریعجب این است که بیمار تو بیمار تر استدوستان، بر خلاف تصور عام، صوفیان و متکلمین هرگز مخالف «عقل» به معنی مطلق آن نبوده اند، بلکه مخالف عقل حیله گر، مکار، سودجو.... بوده اند. عقل محصولات بیشماری دارد.از من ای باد صبا گوی به دانای فرنگعقل تا بال گشود است گرفتار تر استبرق را این به جگر میزند آن رام کندعشق از «عقل فسون پیشه» جگردار تر استچشم جز رنگ گل و لاله نبیند ورنهآنچه در پردهٔ رنگ است پدیدار تر استعجب آن نیست که اعجاز مسیحا داریعجب این است که بیمار تو بیمار تر استدانش اندوخته ئی دل ز کف انداخته ئیآه زان نقد گرانمایه که در باخته ئیاقبال لاهوریدر میان پرده خون عشق را گلزارهاعاشقان را با جمال عشق بی‌چون کارهاعقل گوید شش جهت حدست و بیرون راه نیستعشق گوید راه هست و رفته‌ام من بارهاعقل بازاری بدید و تاجری آغاز کردعشق دیده زان سوی بازار او، بازارهامولانادی میان عاشقان ساقی و مطرب میر بوددر هم افتادیم زیرا زور گیراگیر بود«عقل باتدبیر» آمد در میان جوش مادر چنان آتش چه جای عقل یا تدبیر بودمولانا«حیلت» رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شوو اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو«اندیشه‌ات» جایی رود وآنگه تو را آن جا کشدز اندیشه بگذر چون قضا پیشانه شو پیشانه شومولانا
حسن
2019-01-03T12:09:23
درباره مصراع دوم بیت ششم اتفاقا همین قرائت ثبت شده درست‌تر و خوش معنی تر است. شاعر میگوید: اینکه میگویم مرا بکشد به این دلیل نیست که از قتل خوشم می‌آید، بلکه به دلیل علاقه‌ام به دست و پنجه قاتل (معشوق) است. در صورتیکه که در قرائتی که دوستان پیشنهاد می‌کنند، قاتل به معنای عام مراد می‌شود که یعنی قتل را از دست و پنجه یک قاتل دوست دارم!
پدرام
2018-05-07T10:15:17
این بیت به هیچ وجه معنی زیباییی ندارد .به خونم گر بیالاید دو دست نازنین شایدنه قتلم خوش همی‌آید که دست و پنجه قاتلمن هم با اقایان رضوی و داود وند موافقم
حسام صادقی
2022-06-07T13:21:54.081908
گرامی روفیا چند سالی است تاریخ ما را می جورم و از سرچشمه های زلال این دیار کهن می نوشم در حاشیه ها با کلام تان آشنا شدم و گنجی از نوشتارتان برای خویش پرونده کرده ام، حال درخواستی دارم از جناب تان ، اگر در مجازی خانه طریق بی واسطه ای هست که مرا بیشتر در معرض تان قرار دهد لطفا مضایقه نفرمایید با تجدید احترام.
آرش جوادی
2023-05-25T15:31:58.1632558
دکتر الهی قمشه ای هم از مجنون استفاده کردند. طی یکی از سخنرانیهاشون.
آرش جوادی
2023-05-25T15:34:00.512288
چه معنادار تر شد. به نظر "که" صحیح می آید. ممنون از شما دوست عزیز
افسانه چراغی
2023-06-08T01:31:56.3653271
کامران گرامی اگر "و آخرت" را با هم بخوانید درست می‌شود: "واخِرت"
گنگِ خواب دیده
2023-06-25T15:02:47.4115592
که هرچ از جان برون آید، نشیند لاجرم بر دل‌.....!
ایوب نادری
2023-11-19T14:36:42.5024727
واقعا شجریان زیبا اینو خونده