گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

سعدی:نشسته بودم و خاطر به خویشتن مشغول در سرای به هم کرده از خروج و دخول

❈۱❈
نشسته بودم و خاطر به خویشتن مشغول در سرای به هم کرده از خروج و دخول
شب دراز دو چشمم بر آستان امید که بامداد در حجره می‌زند مأمول
❈۲❈
خمار در سر و دستش به خون هشیاران خضیب و نرگس مستش به جادویی مکحول
بیار ساقی و همسایه گو دو چشم ببند که من دو گوش بیاکندم از حدیث عذول
❈۳❈
چنان تصور معشوق در خیال من است که دیگرم متصور نمی‌شود معقول
حدیث عقل در ایام پادشاهی عشق چنان شده‌ست که فرمان عامل معزول
❈۴❈
شکایت از تو ندارم که شکر باید کرد گرفته خانه درویش پادشه به نزول
بر آن سماط که منظور میزبان باشد شکم پرست کند التفات بر مأکول
❈۵❈
به دوستی که ز دست تو ضربت شمشیر چنان موافق طبع آیدم که ضرب اصول
مرا به عاشقی و دوست را به معشوقی چه نسبت است بگویید قاتل و مقتول
❈۶❈
مرا به گوش تو باید حکایت از لب خویش دریغ باشد پیغام ما به دست رسول
درون خاطر سعدی مجال غیر تو نیست چو خوش بود به تو از هر که در جهان مشغول

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۳۵۱

تصاویر

کامنت ها

مهتا
2016-08-26T00:12:41
شعر فوق‌العاده است، روایت داستانی و شوخ طبعی جناب سعدی تحسین‌بر انگیز و نشاط آوره
علی عباسی
2016-10-17T20:40:23
درنسخه ی فروغی که من دارم در بیت نهم حصول نوشته،اما گویا توجیه أصول اینستکه گویا ازاوزان موسیقیست و ضرب اصول هم زیباتر میکند بیت را
امیر مستلزم
2021-03-08T19:05:12
مهتا گرامی در کدام بیت شوخ طبعی رخ داده است؟روایت داستانی هم در 3 بیت اول مشهود است که شما داستانی بودن ان را کلی قلمداد می کنید! این دیگر چگونه است؟!
امیر مستلزم
2021-03-08T19:20:31
چه خوش گفت شیخ اجل :بر ان سماط که منظور میزبان باشدشکم پرست کند التفات بر ماکول اگر معشوق را باری تعالی پروردگار زمین و اسمان در نظر بگیریم معنی و مفعوم بیت ملموس تر می شود.خداوند خوان کرمش را پهن کرده است تا انسانها و موجودات دیگر از نعمت های فراوانش بهره ببرند اما عده ای هم وجود دارند که بدون التفات به صاحب و میزبان سفره فقط به دنبال بهره جویی و قصد و غرض هستنداین گونه افراد به دنبال سیر کردن شکم خود هستند و توجهی به صاحب نعمت یعنی خداوند ندارند و لااقل شکر هم نمی گویند و در جای جای زندگی اشان حضور خداوند را حس نمی کنند زیرا نگاه ظاهری بر همه امور دارند.عاشق حقیقی ظاهر پرست نیست .انقدر حیران و شیفته منظور می شود که فقط بودن با اورا می خواهد.این همان قصه ی (من نقاش را می بینم و تو صورت و شمایل ظاهری را) نشان می دهد.
نادر..
2017-03-12T20:10:49
مرا به گوش تو باید حکایت از لب خویشدریغ باشد پیغام ما به دست رسول ..
خرم روزگار
2017-06-07T04:05:07
حدیث عقل ،در ایام پادشاهی عشقچنان شدست که فرمان عامل معزول...خمار در سر ودستش به خون هشیارانخضیب و نرگس مستش به جادویی مکحول
حمیدرضا
2017-07-02T18:39:18
بیت 1 تا 3 حکایت خاطره‌مانندی است: شباهنگام خانه تنها نشسته بودم و در افکار خودم غوطه‌ور بودم و چشم به در بودم به این امید که صبح آن که در آرزویش هستم (مأمول) در حالی که مست است و دستش را با خون هشیاران (!= مست) حنا بسته (خضاب کرده) و چشم مستش را با سرمهٔ سحر و جادو آرایش کرده (به جادویی مکحول => کحل یعنی سرمه) بیاید و در خانه را بزند.بیت 4: عذول: عیبجو و سرزنشگربیت 5: متصور به فتح واو باید خوانده شود (تصور شده) - یکی از شاهدهای لغتنامه روی متصوَّر همین بیت است (در خوانش ت با کسره خوانده شده که اشتباه به ظن راوی قابل اغماضی باید باشد و درستش به فتح تا است).بیت 7: در کتاب بدین شیرین سخن گفتن (گزیدهٔ غزلهای سعدی به انتخاب و توضیح غلامحسین یوسفی و محمدجعفر یاحقی) «درویش ِ پادشه» خوانده شده این ترکیب و آن را پارادوکس نما دانسته منتها معنای کامل بیت را با این ترکیب نیاورده. در چاپ تصحیح فروغی به وضوح بین این دو کلمه ویرگول گذاشته که معنای معقولی به دست می‌آید (احتمالا با توجه به بیت 5 و 6 که گفته انقدر ذهنم از تو و عشق تو پر شده که جا برای معقولات نمانده) که این که در خانهٔ درویشی مثل من را پادشاه (عشق با توجه بیت قبل یا معشوق با توجه مصرع اول) نزول کرده و فرود آمده نه تنها جای شکایت ندارد که جای سپاسگزاری دارد.بیت 8: سماط = سفره ، منظور = معشوق، مأکول = خوردنی => در آن سفره‌ای که میزبانش معشوق باشد فقط آدم شکم پرست حواسش به خوراکی است.بیت 9: ضربهٔ شمشیر از دست تو چنان برای من دلنشین و خواستنی است که نواختن موسیقی (ضرب اصول)بیت 11: در کتاب سابق الذکر «چه خوش بود» آورده. مشغول اینجا به نظر می‌رسد معنی متضادش را می‌دهد یعنی از هر که در جهان آزاد!
۷
2018-11-16T12:31:47
درون خاطر سعدی مجال غیر تو نیستچو خوش بود به تو از هر که در جهان مشغولچو خوش بود به تو مشغول،از هر که در جهان(است)مشغول تو آنچنانم کازاد ز هر جهانم
۷
2018-04-21T18:52:01
مرا به عاشقی و دوست را به معشوقیچه نسبت است بگویید قاتل و مقتولگفتم: دل من، گفت که: خون کرده ماست گفتم: جگرم، گفت که: آزرده ماستگفتم که: بریز خون من، گفت برو کازاد کسی بود که پرورده ماستعراقی