گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

سعدی:بنده وار آمدم به زنهارت که ندارم سلاح پیکارت

❈۱❈
بنده وار آمدم به زنهارت که ندارم سلاح پیکارت
متفق می‌شوم که دل ندهم معتقد می‌شوم دگربارت
❈۲❈
مشتری را بهای روی تو نیست من بدین مفلسی خریدارت
غیرتم هست و اقتدارم نیست که بپوشم ز چشم اغیارت
❈۳❈
گر چه بی طاقتم چو مور ضعیف می‌کشم نفس و می‌کشم بارت
نه چنان در کمند پیچیدی که مخلص شود گرفتارت
❈۴❈
من هم اول که دیدمت گفتم حذر از چشم مست خون خوارت
دیده شاید که بی تو برنکند تا نبیند فراق دیدارت
❈۵❈
تو ملولی و دوستان مشتاق تو گریزان و ما طلبکارت
چشم سعدی به خواب بیند خواب که ببستی به چشم سحارت
❈۶❈
تو بدین هر دو چشم خواب آلود چه غم از چشم‌های بیدارت

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۳۶

تصاویر

کامنت ها

پارسا
2015-09-04T00:11:48
غیرتم هست و اقتدارم نیستکه بپوشم ز چشم اغیارتاین بیت در وزان این شعر حافظ هست : غیرتم کشت که محبوب جهانی لیکنروز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد
شایق
2015-07-19T10:38:13
با سلام بیت 1 - من به حالت تسلیم به تو در امان و بناه تو امدم چون توانایی نبرد با تو ندارم که قوی بنجه ای واز تو گریزی نیست 2 - ( من از اول به هوش بودم که دل به کس نسبارم شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم ) 3 - (دیدن تو یک نظر صد چو منش خونبهاست ) 4- او خود بخود از چشم اغیار در حجاب است و برای اهل نظر بی برده و عریان و اینکه سعذی می فرماید غیرتم هست و اقتدارم نیست یعنی نظام تکوین طوریست که من ( منظور انسان است ) نقشی در ان ندارم و اوست که محرم و نا محرم را مشخص می نماید 5 - ( بار غم عشق او را گردون نیارد تحمل چون تواند کشیدش این بیکر لاغر من ) والبته برای اینکه بتوانم این بار سنگین امانت را بر دوش کشم باید با نفس مبارزه کنم تا از خودم رهایی یابم 6 - کسانیکه از قید و بندهای دیگر ازاد میشوند گرفتار کمند تو میشوند در واقع بس از کشته شدن نفس وارد حلقه عشاق او میشوی ( برستش به مستی است در کیش مهر برونند زین جرگه هوشیارها ) 7 - ( ز چشمش جان نشاید برد که از هر سو که میبینم کمین از گوشه ای کرده است و تیری در کمان دارد ) 8 - در بقیه ابیات میگوید همه عشق و عاشقی زیر سر چشم جادوگر توست و برای اینکه از چشم دور نشوی نباید چشم از تو بر داشت
منوچهر
2014-12-01T03:43:56
بنظر میرسد بیت اول بنده وار آمدم بدیدارت باشد نه بزنهارت
داتیس خواجه ئیان
2015-05-10T18:45:15
فراموش کردم در حاشیه قبلی اسمم را بنویسم. در پاسخ به سرکار خانم مرسده، گرچه موافقم که سحّار به طبع و ذهن کنونی ما آشناتر است، ولی هنر سعدی در وام گیری این واژه در زمینه‌ای چنان خواب‌آلود و بیخواب، در آن واژه اصلی نموده می‌شود. الان که جستجو کردم در همین تاریخ ما خود سعدی دو بار این واژه را در غزلیاتش به عربی به کار برده است: «من بعد ما سهرنا و الاید فی العناقی» و «سل السهران عن طول اللیالی» و هر دو هم به شب زنده‌داری شبانه اشاره کرده. نشان می‌دهد که سعدی به این واژه آشنایی داشته و به کارش برده و بسیار محتمل و متجانس با بیت مورد مناقشه است که «راه خواب را بسته‌ای با چشمانِ شب به بیداری کِش‌ات» درست باشد تا سِحر، که معمولاً خواب می‌کند و بی‌اختیار، نه اینکه به بیخوابی بکشاند. البته صرفاً نظر من به عنوان یک خواننده معمولی و البته وفادار سعدی است. در نسخه دیگری ندیدم ولی بسیار بعید است از سعدی که برای ابراز به بیخوابی کشاندن،از واژه سحر استفاده کند که خواب می‌کند و بی‌اختیار. سپاس
جی ۷
2015-06-15T20:27:55
بنده وار آمدم به زنهارتکه ندارم سلاح پیکارتهمان زنهار درست هست اگر معنی بیت رو فهمید.میگوید مانند بنده/برده به زنهار و هشدار تو خدمت رسیدم چون گریزی ندارم از سرنوشت خویش
جی ۷
2015-06-15T20:31:28
تو ملولی و دوستان مشتاقتو گریزان و ما طلبکارتچه باحیا و نازتو بدین هر دو چشم خواب آلودچه غم از چشم‌های بیدارتگله با شرم و حیا
ناشناس
2015-05-01T12:49:12
سلام دوبارهدر بیت یکی مانده به آخر لطفاً اصلاح شود که «چشم سهارت».سهر به معنای شب به بیداری کشاندن و از خیال کسی نخوابیدن است و در شعر عربی هم بسیار استفاده می‌شود که «یا مسهرنی اللیالی» و «سهرونی اللیلی عیونک« و ...اینج سعدی به محبوب می‌گوید که راه خوابم را با چشمان «سهار» ات که متخصص از خیال به بیخوابی کشاندن عشاق است، ببستی و چشم من دیگر خواب را به خواب باید ببیند! جداً که چه می‌کند این سعدی ...
merce
2015-05-01T20:31:15
ناشناس گرامیهیچ عیبی نیست که سحّار به معنی سحر کننده را قبول کنیم که بسیار به طبع و ذهن ما آشناتر استبا احترام مرسده
علیرضا محدثی
2016-01-30T20:51:16
دوستان سلام ! 1- در مورد بیت اول : بنده وار آمدم به زنهارتکه ندارم سلاح پیکارتدوستی که فرمودند به جای " زنهارت " دیدارت بهتر میاد ، توجه داشته باشید به مصرع دوم که در واقع ، پیرو مصرع اول هست ... دیدار و دیدن کردن با پیکار و جنگ جور در نمیاد ... سعدی می گوید : در حالت تسلیم و مثل یک بنده ( برده و اسیر ) آمده ام تا از موضوعی آگاهت کنم . چه موضوعی ؟! این که من اعتراف می کنم که هیچ سلاح و توانی برای مقابله با تو در اختیار ندارم و خواستم تو این را بدانی !.. پس با توجه به معنی کل بیت ، همان " زنهارت " درست است . 2- یکی از شگفتی های این غزل این است که علیرغم ارتباط قوی عمودی و افقی ، هر یک از بیت ها ، به تنهایی دارای معنی کامل و کاربرد جداگانه و مستقل هستند و این یکی از هنرنمایی های ارزشمند استاد بزرگ ، سعدی شیرازیست . 3- جناب داتیس خواجه ئیان در باره ی بیت ماقبل آخر ، فرمودند که سهارت متناسب تر از سحارت هست ، باید عرض کنم به این بزرگوار که اتفاقا سعدی عمدا شاکله ی بیت را چنان چیده که شما می تواندی هر دو واژه را بکار ببرید و هر دو هم درست است . اما نکته ی لطیفی که در " سحّارت " هست این است که مفهوم شگفتی به بیت می دهد : چشم سعدی ، به خواب بیند ، خواب !که ببستی به چشم سحارتسعدی مگر خوابیدن را به خواب ببیند ( یعنی دچار بی خوابی مطلق شده است ) زیرا تو با جادوی چشم زیبایت ، راه خواب را بر او بسته ای !
محبوبه ذوالقدر
2016-04-22T10:51:31
سلام لطفا اصلاح کنید،وزن شعر این است:فاعلاتن مفاعلن فعلن
داتیس خواجه ئیان
2013-10-10T03:05:03
لطفأ در بیت پنجم اعرابگذاری کنید تا خواندن و فهم معنا آسانتر شود: گرچه بی طاقتم چو مور ضعیف، می‌کُشم نفس و می‌کِشم بارت...تفاوت می کُشم و می کِشم معنا را می‌رساند و زیبایی استفاده از دو واژه همشکل را تداعی می‌کند، همچون: وقتی کمند زلفت، دیگر کمان ابرو، این می‌کِشد به زورم، آن می کُشد به زاری....
فاطمه زندی
2022-09-03T17:48:10.6231096
وزن : فاعلاتن  مفاعلن فع لان بیت اول بنده وار آمدم به زنهارت  که ندارم سِلاحِ پیکارت مثلِ بنده ای از تو امان می خواهم و به تو پناه می آورم . زیرا ابزار و توان جنگیدن با تو را ندارم . [ زنهار = شبه جمله است ، امان و پناه / سِلاح = آلت و ساز جنگ ] بیت دوم متّفق می شوم که دل ندهم  معتقد می شوم دگربارت گاهی با خود به توافق می رسم که به تو دل ندهم و عاشق نشوم . امّا بارِ دیگر به تو و عشقت ایمان می آورم . [ متّفق شدن = یکی شدن ، یک رأی و یک دل شدن ] بیت سوم مشتری را بهای روی تو نیست  من بدین مفلسی خریدارت مشتری وجه کافی برای خرید روی تو را ندارد . امّا من با این ناداری طالب و خریدار تو هستم . [ بها = ارزش ، قیمت / مفلس = فقیر و تهی دست ]  بیت چهارم غیرتم هست و اقتدارم نیست  که بپوشم ز چشم اغیارت حمیّت و تعصب آن را دارم که نخواهم کسی رویت را ببیند . امّا توانایی آن در من نیست که بیگانگان را از دیدارت مانع شوم . [ غیرت = رشک و حسد ، قهر و خشم / اقتدار = قدرت ، توانایی / اغیار = جمع غیر به معنی نامحرمان و بیگانگان ]  بیت پنجم گر چه بی طاقتم چو مورِ ضعیف  می کُشم نَفس و می کَشم بارت گرچه همانند موری ناتوان و بی طاقتم . امّا با همۀ ناتوانی و بی طاقتی با نَفسِ خویش مبارزه می کنم و بار عشقت را بر دوش می کشم . [ بار کشیدن = تحمّل رنج ] بیت ششم نه چنان در کمند پیچیدی که مُخلَّص شود گرفتارت گرفتار خویش را به گونه ای در کمند اسیر نکرده ای که بتواند از کمندت رهایی یابد . [ مخلّص = رها ، آزاد / گرفتار = اسیر ، دربند ] بیت هفتم من هم اوّل که دیدمت گفتم :  حذر از چشمِ مستِ خونخوارت من در همان اوّل که تو را دیدم ، با خود گفتم : که باید از چشمان مست و خونریزت حذر کرد . [ حذر = دور ، برکنار / چشم مست = چشم خمار که در ادبیات فارسی زیبا و خوش حالت توصیف شده است ] بیت هشتم دیده شاید که بی تو بر نکند  تا نبیند فراق دیدارت شایسته است که چشم جز به دیدار تو بازنگردد . زیرا در آن صورت که به دیگری می نگرد . به هجران دیدار تو مبتلا خواهد شد . [ شاید = از مصدر شایستن به معنی شایسته ، سزاور است / برکردن = روشن کردن ، به حرکت درآوردن / دیدار = چهره و صورت ]  بیت نهم تو ملولی و دوستان ، مشتاق  تو گریزان و ، ما طلبکارت تو از ازدحام عشّاق ملول و دلتنگی و ما مشتاقِ دیدار تو . تو می گریزی ، امّا ما تو را خواستاریم . [ ملول = افسرده ، دلتنگ / مشتاق = آرزومند ، عاشق / طلبکار = دنبال کننده ، خواستار ]  بیت دهم چشم سعدی به خواب بیند خواب که ببستی به چشم سحّارت چشم سعدی که با چشمان افسونگرت آن را افسون کرده ، راهِ خواب بر آن بسته ای . از این پس مگر خفتن را به خواب ببیند . [ سحّار = افسون کننده ، جادوگر ] بیت یازدهم تو بدین هر دو چشم خواب آلود چه غم از چشم های بیدارت ؟ تو با این چشم های مخمور و خواب آلود کجا غمِ چشم های بیدار شب زنده داران را به خود راه می دهی ؟ [ چشم خواب آلود = چشم خمار و مست / چشم های بیدار = چشم های بی خواب و منتظر عاشقان ] منبع : شرح غزلهای سعدی  دکتر محمدرضا برزگر خالقی  دکتر تورج عقدایی  سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟ از گلستان ِ ما بِبَر طبقی  شاد و تندرست باشید .