گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

سعدی:من اندر خود نمی‌یابم که روی از دوست برتابم بدار ای دوست دست از من که طاقت رفت و پایابم

من اندر خود نمی‌یابم که روی از دوست برتابم
بدار ای دوست دست از من که طاقت رفت و پایابم
❈۱❈
تنم فرسود و عقلم رفت و عشقم همچنان باقی وگر جانم دریغ آید نه مشتاقم که کذابم
بیار ای لعبت ساقی نگویم چند پیمانه که گر جیحون بپیمایی نخواهی یافت سیرابم
❈۲❈
مرا روی تو محراب است در شهر مسلمانان وگر جنگ مغول باشد نگردانی ز محرابم
مرا از دنیی و عقبی همینم بود و دیگر نه که پیش از رفتن از دنیا دمی با دوست دریابم
❈۳❈
سر از بیچارگی گفتم نهم شوریده در عالم دگر ره پای می‌بندد وفای عهد اصحابم
نگفتی بی‌وفا یارا که دلداری کنی ما را الا ار دست می‌گیری بیا کز سر گذشت آبم
❈۴❈
زمستان است و بی برگی بیا ای باد نوروزم بیابان است و تاریکی بیا ای قرص مهتابم
حیات سعدی آن باشد که بر خاک درت میرد دری دیگر نمی‌دانم مکن محروم از این بابم

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۳۶۴

تصاویر

کامنت ها

مجید
2015-01-20T18:13:37
با نظر بابک عزیز و توضیح مصطفی عزیز موافقم ضمن اینکه بنده هم بیشتر"نگرداند " شنیدم
بابک
2013-01-18T00:57:37
لطفاً در بیت سوّم "بیار" به جای "بیا" جایگزین شود.در مصراع دوّم از بیت چهارم نسخهٔ فروغی "نگردانی" است ولی در غزلهای سعدی به خطّ حسن سخاوت (مدّرس انجمن خوشنویسان) و چاپ شرکت مولّفان و مترجمان 1366٫ ٫"نگرداند" که به نظرحقیر هم اصلح میباشد. با سپاس
مصطفی
2014-04-20T13:56:21
از نطر من هم نطر گذشته صحیح می باشد .در مصرع دوم بیت چهار جنگ مغل عاملی عاقلانه برای روی گرداندن از محراب مسلمانی به شمار می آید که شاعر به خاطر عشق زیاد خود این کار را روا نمیداند.پس: "وگر جنگ مغل باشد نگرداند ز محرابم" صورت صحیح میباشد.
سعید حیدری
2019-12-01T20:08:54
با سلام خدمت سروران گرامی. از اساتید کسی هست معنی این ببت رو بگه؟سر از بیچارگی گفتم نهم شوریده در عالمدگر ره پای می‌بندد وفای عهد اصحابم
امین
2019-12-07T01:22:57
دوستان بیتِ: ببند ای یار بر رویم دری از هرکه در عالم . که دل با دوست مشغول است و زحمت بر نمی‌تابم چرا وجود نداره؟همایون شجریان توی ساز و آواز مشتاقی اینو میخونه!
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
2019-06-20T18:14:35
سلاممعنی این بیت:تنم فرسود و عقلم رفت و عشقم همچنان باقیوگر جانم دریغ آید نه مشتاقم که کذابمتنم فرسود و عقلم رفت یعنی پیر شدم چون پیری باعث فرسودگی جسم و زایل شدن عقل می شود.سعدی دارد می گوید با وجود این که پیر و ناتوان شدم و جسم و عقلم از کار افتاده است ولی عشق در وجود من هنوز زنده استو اگر در راه این عشق و معشوق از بذل جان دریغ کنم دروغگو هستم و عاشق واقعی نیستم.بذل جان که جای خود دارد حتی گلایه هم در فرهنگ عشق نیستلاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغحافظ
زهرا
2019-06-06T20:06:11
ممنون آقای محسن از توضیح خوب تونمعنی کلی رو متوجه شده بودم ولی "مشتاقم" رو در این بیت درک نمی کنم
محسن ، ۲
2019-06-06T22:22:45
زهرا ی گرامی نه مشتاقم یعنی عاشق نیستم می گوید:اگر جانم را دریغ کنم بدین معنا ست که عاشق نیستم بلکه دروغگو هستممشتاقم = خواهانم ، عاشقم نه مشتاقم = عاشق نیستمکذابم = دروغگویم ، در عشق ظاهر سازی می کنم
محسن ، ۲
2019-06-06T16:44:34
زهرای گرامی تنم فرسود و عقلم رفت و عشقم همچنان باقیوگر جانم دریغ آید نه مشتاقم که کذابماز شدت عشق فرسوده شده ام و عقلم از کار افتاده ولی با این حال این عشق دست از سرم بر نمی دارداز جان دریغ ندارم که اگر دریغ کنم دروغگویی بیش نیستم
زهرا
2019-06-06T15:53:52
بزرگان، لطفا بنده رو در فهم معنی بیت دوم یاری بفرمایید
مجتبی
2019-08-10T23:47:27
سلام.من ابتدا این مصرع رو اشتباه خوندم و معنی مصرع رو بی درنگ متوجه شدم.اگه دوستان نظری داشته باشند خوشحال میشم که احتمال اینکه اصل مصرع همینگونه باشد،وجود دارد یا خیر؟سپاس تنم فرسود و عقلم رفت و عشقم همچنان باقی«گر از جانم دریغ آید نه مشتاقم که کذابم»
عباس ایوبی
2020-05-28T01:19:30
در پاسخ به سعید حیدری منظور از«دگر ره پای می بندد وفای عهد اصحابم» اینه که بیراهه ها انسان رو از وفای به عهد باز می داره به خصوص عهدی که انسان در روز الست با خداوند بسته
آرمان کریمی
2018-04-29T07:41:58
همایون شجریان-ساز و آواز مشتاقی-اجرا در سلیمانیه عراق
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
2022-05-09T01:31:41.4051878
سر از بیچارگی گفتم نهم شوریده در عالمدگر ره پای می‌بندد وفای عهد اصحابم مصرع اول را کمی جابجا کنیم از بیچارگی گفتم شوریده سر در عالم نهم از روی ناچاری و بیچارگی با خودم گفتم سر به آوارگی بگذارم و آواره شوم ولی عهدی که با دوستانم بسته ام و باید به ماندن در کنارشان وفا کنم پای مرا می بندد