گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

سعدی:هزار عهد بکردم که گرد عشق نگردم همی برابرم آید خیال روی تو هر دم

❈۱❈
هزار عهد بکردم که گرد عشق نگردم همی برابرم آید خیال روی تو هر دم
نخواستم که بگویم حدیث عشق و چه حاجت که آب دیده سرخم بگفت و چهره زردم
❈۲❈
به گلبنی برسیدم مجال صبر ندیدم گلی تمام نچیدم هزار خار بخوردم
بساط عمر مرا گو فرونورد زمانه که من حکایت دیدار دوست درننوردم
❈۳❈
هر آن کسم که نصیحت همی‌کند به صبوری به هرزه باد هوا می‌دمد بر آهن سردم
به چشم‌های تو دانم که تا ز چشم برفتی به چشم عشق و ارادت نظر به هیچ نکردم
❈۴❈
نه روز می‌بشمردم در انتظار جمالت که روز هجر تو را خود ز عمر می‌نشمردم
چه دشمنی که نکردی چنان که خوی تو باشد به دوستی که شکایت به هیچ دوست نبردم
❈۵❈
من از کمند تو اول چو وحش می‌برمیدم کنون که انس گرفتم به تیغ بازنگردم
تو را که گفت که سعدی نه مرد عشق تو باشد گر از وفات بگردم درست شد که نه مردم

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۳۷۳

تصاویر

کامنت ها

ناشناس
2013-07-19T05:48:34
هزار جهد بکردم که سر عسق بپوشمنبود بر سر اتش میسرم که نجوشم
ناشناس
2019-05-03T11:20:46
فرونورد به سکون دال. به معنی: طی کردن، پیچیدن، جمع کردن. رجوع به لغت‌نامه دهخدا شود ذیل مداخل "فرونوردیدن" و "بساط".در اینجا به معنی کشتن و به پایان رساندن عمر است: روزگار، سفره عمر مرا جمع کن.
رومینا
2017-09-15T13:06:43
بیت چهارم، مصرع اول چه طور خوانده می‌شود و یعنی چه؟بساط عمر مرا گو فرونَوَرَد زمانهیابساط عمر مرا گو فرونَوَردِ زمانهیا؟؟