گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

سعدی:یک امشبی که در آغوش شاهد شکرم گرم چو عود بر آتش نهند غم نخورم

❈۱❈
یک امشبی که در آغوش شاهد شکرم گرم چو عود بر آتش نهند غم نخورم
چو التماس برآمد هلاک باکی نیست کجاست تیر بلا گو بیا که من سپرم
❈۲❈
ببند یک نفس ای آسمان دریچه صبح بر آفتاب که امشب خوش است با قمرم
ندانم این شب قدر است یا ستاره روز تویی برابر من یا خیال در نظرم
❈۳❈
خوشا هوای گلستان و خواب در بستان اگر نبودی تشویش بلبل سحرم
بدین دو دیده که امشب تو را همی‌بینم دریغ باشد فردا که دیگری نگرم
❈۴❈
روان تشنه برآساید از وجود فرات مرا فرات ز سر برگذشت و تشنه‌ترم
چو می‌ندیدمت از شوق بی‌خبر بودم کنون که با تو نشستم ز ذوق بی‌خبرم
❈۵❈
سخن بگوی که بیگانه پیش ما کس نیست به غیر شمع و همین ساعتش زبان ببرم
میان ما به جز این پیرهن نخواهد بود و گر حجاب شود تا به دامنش بدرم
❈۶❈
مگوی سعدی از این درد جان نخواهد برد بگو کجا برم آن جان که از غمت ببرم

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۳۸۵

تصاویر

کامنت ها

ناشناس
2015-08-21T00:37:33
ببند یک نفس ای آسمان دریچه صبحبر آفتاب که امشب خوشست با قمرم
۷
2015-09-13T23:05:45
سخن بگوی که بیگانه پیش ما کس نیستبه غیر شمع و همین ساعتش زبان ببرممیان ما بجز این پیرهن نخواهد بودو گر حجاب شود تا به دامنش بدرمتهدیدهای سعدی بی مانند هست
۷
2015-07-31T23:52:45
یک امشبی که در آغوش شاهد شکرمگرم چو عود بر آتش نهند غم نخورممیان ما بجز این پیرهن نخواهد بودو گر حجاب شود تا به دامنش بدرم
ابوالحسن سلیمانی تپه سری
2015-07-15T19:15:14
در بیت اول به تناسب عود و شکر توجه کنید.وقتی که عود می سوزاندند برای ماندگاری بیشتر بوی عود مقداری شکر در مجمر می ریختند.
علی رستمی
2015-05-05T14:10:26
چطور ندارد دکتر ترابی؟میفرماید: "اکنون که حاجتم روا شد (وصال) دیگر از مرگ هراس ندارم..." همین مضمون در بیت نخست نیز آمده که: "[حال که در آغوش یارم] اگر مرا بسوزند باکی نیست."
پویا
2016-06-03T07:17:34
بیت دومش خرابه. بیت دوم رو نخونید. دکتر سروش این رو که میخونه بیت دومی که اینجالومذه رو نمیخونه.و طبع کژ منم به حاشیه ی اول نزذیکه.
دکتر ترابی
2014-01-06T23:46:14
بیت دوم به هیچ رو با حال و هوای غزل مناسبت ندارد.
افضل رقوی
2021-04-20T20:10:56
به نظر من این یکی از رندانه ترین غزلیات سعدی است. ولی همیشه در مصرع دوم بیت پنجم احساس میکنم وزن مشکل داره؛ خوشا هوای گلستان و خواب در بستاناگر نبودی تشویش بلبل سحرم
مهراد
2021-04-22T11:50:02
ورده‌اند که قاآنی دیوانی از غزل نیز پرداخته بود و گاهی در محافل خصوصی برای این و آن از غزل‌های خود می‌خواند، اما فروغی بسطامی که از دوستان دمخور قاآنی بودو در غزل صاحب بعضی آثاربالنسبه لطیف، بارها به او می‌گفت: «آمیرزا حبیب، تو را به‌خدا از من بشنو و دیوان غزلت را تخلص به آب کن، در این شهر با کلاه بوقی و مدحیه پر شال و فعلاتن فعلات نمی‌توان به جایی رسید، کلاه نه ترک قلندری باید داشت و خرقه مرقّع» و این سخن فروغی درباره غزل‌های قاآنی بین فضلای عهد مشهور و مقبول بود اما قاآنی نمی‌شنید و حتی می‌پنداشت که فروغی از سر هم‌چشمی و رقابت چنین می‌گوید و بارها از وصال شیرازی در این خصوص داوری طلبیده بود، مرحوم وصال با آن‌که اعتقادی نظیر غزلسرای بسطام داشت، به صراحت او غزل‌های آن مقلد مداح را نفی نمی‌کرد.تا آن‌که شبی از شب‌های زمستان در خانه وصال محفل انس و حال بود و باده و مطرب و قوّال هنگامه را از آتشدان بزرگ اطاق گرم‌تر کرده بودند، قاآنی هم در آن بزم بود و اتفاقآ و شاید علی‌الحساب دیوان غزلش نیز با او. همین که دوری چند باده پیمودند، مغنّی خواست غزلی بخواند، اشاره به وصال کردند که از غزل‌های خود به او بدهد، وصال قبول نکرد اصرار کردند، فایده نداشت، سرانجام خوشنویس صوفی مشرب غزلسرا، وصال، گفت: «اکنون که باده ما را از خودی خود پیاده کرده انصاف آنست که من شرمم می‌آید در این شهر همسایه خواجه و شیخ باشم و دعوی غزلسرائی داشته باشم» و آن‌گاه رقعه‌ای از مرقعات را که به تازگی با خط خوش خویش نوشته بود به دست مغنی داد که بخواند. مجلس خاموش گوش به راه آواز بود. ساز کرشمه‌ای کرد و راه و مقام بنمود و فروتن شد، ناگاه لحنی داودی آرامش و حال بزم را به این جواهر مرصع کرد که :یک امشبی که در آغوش شاهد شکرم گرم چو عود بر آتش نهند غم نخورمندانم این شب قدر است یا ستاره روز توئی برابر من یا خیال در نظرمساز سایه به سایه می‌آمد، چون موج شاخ و برگ‌های بید مجنون با باد، جائی بلند و بالا و غالبآ رام و افتاده،روان تشنه برآساید از وجود فرات مرا فرات ز سر برگذشت و تشنه‌ترمببند یک نفس ای آسمان، دریچه صبح بر آفتاب، که امشب خوش است با قمرمکه ناگهان صدای افتادن چیزی در آتش نغمه مغنی را شکست و مجلس را متوجهکرد، شعله‌ها شتابان و بی‌آرام شدند. وصال به قاآنی که نزدیک آتشدان نشسته بود گفت : «چه بود، آمیرزا حبیب؟» قاآنی جواب داد: «هیچ، کاری که میرزا عباس فروغی می‌گفت با آب بکنم، با آتش کردم.» یعنی دیوان غزلش را در آتش انداخته بود! وصال گفت : «آمیرزا، غمی نیست آب و آتش هر دو از مطهرات است، رحمت خدا بر تو و بر گلشن*مقدمه دیوان عماد خراسانی به نوشتار مهدی اخوان ثالث
حمیدرضا
2017-08-10T14:14:39
در حاشیه تصحیح فروغی آمده:«در بیشتر نسخه‌های قدیم و جدید دو بیت ذیل را:تویی برابر من یا خیال در نظرمکه من به طالع خود هرگز این گمان نبرمتو همچنان که شکر در کنار و من چون عودگرم بر آتش سوزان نهند غم نخورمدر آغاز همین غزل آورده و با حذف بیت اول و چهارم آن را به نام غزلی جداگانه مکرر ضبط نموده‌اند.»
فرخ مردان
2017-06-08T11:01:20
@پویا: از کِی تا حالا حاج فرج دباغ شده معیار کارهای سعدی؟
محدث
2018-06-13T02:01:30
سحر به بوی نسیمت به مژده جان سپرم اگر امان دهد امشب فراق تا سحرمچو بگذری، قدمی بر دو چشم من بگذار قیاس کن که منت از شمار خاک درمبکُشت غمزه‌ی خون ریز تو مرا صد بار من از خیال لب جانفزات زنده‌ترمگرفت عرصه‌ی عالم، جمال طلعت دوست به هر کجا که روم آن جمال می‌نگرمبه رغم فلسفیان بشنو این دقیقه ز من که غائبی تو و هرگز نرفتی از نظرماگر تو دعوی معجز عیان بخواهی کرد یکی ز تربت من بر گذر، چو در گذرمکه سر ز خاک بر آرم، چو شمع و دیگر بار به پیش روی تو، پروانه‌وار جان سپرممرا اگر به چنین شور، بسپرند به خاک درون خاک، ز شور درون کفن بدرمبه دان صفت که به موج اندرون رَوَد کشتی همی رَوَد تن زارم درون چشم ترمادیب پیشاوری
غبار ..
2023-08-11T20:31:31.0256063
درود گاهی اوقات شاعر به جای دو هجای کوتاه،  از یک هجای بلند استفاده میکنه مثلا در این مصرع که شما اشاره کردین، رکن دوم که باید فعلاتن باشه، شده مفعولن مصرع دوم بیت ششم نیز همین اختیار شاعری داره