گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

سعدی:از تو با مصلحت خویش نمی‌پردازم همچو پروانه که می‌سوزم و در پروازم

❈۱❈
از تو با مصلحت خویش نمی‌پردازم همچو پروانه که می‌سوزم و در پروازم
گر توانی که بجویی دلم امروز بجوی ور نه بسیار بجویی و نیابی بازم
❈۲❈
نه چنان معتقدم که‌م نظری سیر کند یا چنان تشنه که جیحون بنشاند آزم
همچو چنگم سر تسلیم و ارادت در پیش تو به هر ضرب که خواهی بزن و بنوازم
❈۳❈
گر به آتش بریم صد ره و بیرون آری زر نابم که همان باشم اگر بگدازم
گر تو آن جور پسندی که به سنگم بزنی از من این جرم نیاید که خلاف آغازم
❈۴❈
خدمتی لایقم از دست نیاید چه کنم سر نه چیزیست که در پای عزیزان بازم
من خراباتیم و عاشق و دیوانه و مست بیشتر زین چه حکایت بکند غمازم
❈۵❈
ماجرای دل دیوانه بگفتم به طبیب که همه شب در چشم است به فکرت بازم
گفت از این نوع شکایت که تو داری سعدی درد عشق است ندانم که چه درمان سازم

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۳۹۷

تصاویر

کامنت ها

هادی
2015-09-12T07:12:42
بیت دوم به زیبایی روی سنگ مزار استاد جلال تاج اصفهانی حک شده...
حمزه مهربان
2016-12-02T22:47:23
استاد محمد رضا شجریان این غزل را در اجرای خصوصی "روز وصال"بسیار زیبا اجرا نموده اند
محمد
2017-01-08T12:37:15
سلام حمزه جان مهربان.اجرای خصوصی روز وصل نه روز وصالالبته اونجا در شور اجرا شهقطعه دیگری هم هست که استاد تاج اصفهانی به همراه استاد محجوبی این قطعه را در همایون اجرا کردن.استاد ایرج هم فکر کنم اجراش کرده باشن
عباس مشرف رضوی
2010-07-31T16:04:02
گفت از این نوع شکایت که تو داری سعدیبهگفت از این نوع حکایت که تو داری سعدیدرد عشقست ندانم که چه درمان سازم به درد عشقست و ندانم به چه درمان سازم---پاسخ: با تشکر، متن با تصحیح فروغی مقابله شد؛ یکسان است، لذا جهت یکدست ماندن متن تغییری اعمال نشد و پیشنهادهای شما را به عنوان بدل در حاشیه نگاه می‌داریم.
عباس مشرف رضوی
2010-07-31T16:07:33
"ماجرای دل دیوانه" : "حکایت"عشقست [و] ندانم به چه درمان سازم : یعنی "با چه درمان سازم"
حسن خدابخش
2014-03-04T10:59:10
فکر کنم این بیت هم باید باشددرد پنهان فراغت ز تحمل بگذشتورنه از دل نرسیدی به زبان آوازم
دکتر ترابی
2014-10-09T18:11:56
بیت دوم را بدین صورت دیده ام:گر بخواهی که بخویی دلم، امروز بجویورنه، بسیار بجویی و نیابی بازم
دکتر ترابی
2014-10-09T21:05:43
و البته بجویی که به سهو بخوبی نوشته شذ
عباس مشرف رضوی
2019-07-21T13:35:19
"ماجرای دل دیوانه" مشخصا حکایت است نه شکایت "گفت از این نوع حکایت که تو داری سعدی" (ماجرا=حکایت) درجای دیگر سعدی به صراحت گفته: "طبیب از من بجان آمد که سعدی قصه کوته کن - که دردت را نمی دانم برون از صبر درمانی". دوباره: ماجرا=حکایت=قصه. بنابراین "شکایت" واقعا با مضمونی که سعدی درنظرداشته، نمی خواند."به چه درمان سازم" از طرف طبیب گفته می شود. طبیب دنبال روشی مشخص برای درمان است. درمانی که با (به) آن درد را درمان کند. درجای دیگر سعدی گفته است "که دردت را نمی دانم برون از صبر درمانی". (صبر=روش پیشنهادی برای درمان). بنابراین در "که چه درمان سازم"، مانند عبارت "چه چاره سازم"، گویی طبیب باید روشی را برای درمان "بسازد"(کشف/اختراع کند). بنظر می آید که سعدی به طبیب طعنه می زند که دنبال روشهای از قبل معلوم و آماده برای عشق است (یعنی درواقع، دنبال کشف به معنی کلی کلمه نیست). بنابراین فکر می کنم "به چه درمان سازم" درستتر است. درضمن باتاکید بهتری و بیشتری هم می تواند خوانده شود (تاکید بر عبارت "به چه" یعنی "با چه" یا "چه جوری" درحالیکه "که چه" دو کلمه است؛ حرف ربط "که" و تاکید تنها می ماند برروی عبارت "چه درمان"؛ درحالیکه "درمان سازم" دراینجا فعل است و باید با تاکید خاص خود خوانده شود. یعنی عبارت "که چه"، بوضوح دو تاکید و مکث در مصراع را به یکی می کاهد). این نکات ریز مهم است، چون باعث می شود که شعر سعدی، شعر سعدی شود و متفاوت با کار دیگران.
پیام
2021-04-06T05:54:09
با سلام و عرض ادب بر ادیبان و لبیبان.آنچه دوستان محشا کرده اند، خواندم. به رأی این حقیر، مگر نه تا بوده از درد، شکایت کرده اند و می کنند و نه حکایت؟!! لااقل و در حالتی خوش بینانه ابتدا شاکی اند و بعد حاکی. تا بوده، دردمند از درد خود نالان و شاکی بوده و شکایت برده. حالا یا از جور درد تن یا روان به طبیب، یا از درد ظلمی و یا تضییع حقی بر مستولیش، نه حکایت!! اینجا هم سعدی از درد دلش شکایت می برد بر طبیب. حتی اگر برای روشن شدن درد برای طبیب حکایت کنی، باز همان است که از درد بر او شکایت بردی! به عقیده بنده در اینجا جایگاه واژه شکایت، بجاتر و استوارتر می نماید تا حکایت.امعان نظر در قیاس واژگان شعری را ارج می نهم.
رمضان
2021-04-13T10:37:22
در پاسخ به مطلب نوشته شده توسط جناب پیامتو همین کانتکستی که شما فرمودید هم به نظر حکایت درست هست، چون وقتی بیمار به طبیب مراجعه میکنه شرح حال خودش رو به طبیب ارایه میکنه که خب طبیعتا شرح حال به نوعی همون حکایت گفتن هست
محبت
2017-01-27T14:39:12
سلاماقای عباس مشرف عزیز،اون بیت در یک غزل دیگست ک مرحوم تاج اصفهانی به عمد میان این شعر خوندن
ایرانی
2018-04-16T17:24:57
لطفا وزن شعرو اصلاح کنید. شعر اولش با هجای بلند شروع میشه نه با هجای کوتاه. پس بنابر این وزن صحیح شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن میباشد.با تشکر.
مصطفی یکتا
2018-05-06T18:36:47
سلام به همه دوستانمن یک جرای زیبا (صوتی) استاد ایرج در یک محفل خصوصی شنیده اماستادشریف هم هنرنمایی خیرکننده ای دارنکه بخاطر قدر دانی از تاج اصفهانی خوانده است
جهن یزداد
2021-05-28T09:21:06.437066
گر توانی که بجویی دلم امروز بجوی  و رنه بسیار بجویی و نیابی بازم گر به اتش بریم صد ره و بیرون اری زر نابم که همان باشم اگر بگدازمسره نویسان کجایند یاد بگیرند ایسروده زیر نیز شاهکاراست همچو چنگم سر تسلیم و ارادت در پیش تو به هر ضرب که خواهی بزن و بنوازم -میزنم و نوازمت گر تو به چنگم افتدی