گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

سعدی:گر تیغ برکشد که محبان همی‌زنم اول کسی که لاف محبت زند منم

❈۱❈
گر تیغ برکشد که محبان همی‌زنم اول کسی که لاف محبت زند منم
گویند پای دار اگرت سر دریغ نیست گو سر قبول کن که به پایش درافکنم
❈۲❈
امکان دیده بستنم از روی دوست نیست اولیتر آن که گوش نصیحت بیاکنم
آورده‌اند صحبت خوبان که آتش است بر من به نیم جو که بسوزند خرمنم
❈۳❈
من مرغ زیرکم که چنانم خوش اوفتاد در قید او که یاد نیاید نشیمنم
دردیست در دلم که گر از پیش آب چشم برگیرم آستین برود تا به دامنم
❈۴❈
گر پیرهن به در کنم از شخص ناتوان بینی که زیر جامه خیالیست یا تنم
شرط است احتمال جفاهای دشمنان چون دل نمی‌دهد که دل از دوست برکنم
❈۵❈
دردی نبوده را چه تفاوت کند که من بیچاره درد می‌خورم و نعره می‌زنم
بر تخت جم پدید نیاید شب دراز من دانم این حدیث که در چاه بیژنم
❈۶❈
گویند سعدیا مکن از عشق توبه کن مشکل توانم و نتوانم که نشکنم

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۴۱۱

تصاویر

کامنت ها

صادق
2015-12-02T12:44:04
بیت ششم صحیح آن به شکل ذیل است:دردیست در دلم که گر از پیش آب چشم بردارم آستین برود تا به دامنمما معمولا برای پاک کردن اشک چشم از آستینمان استفاده میکنیم حال اگر اینکار را نکنم و از آستینم استفاده نکنم حجم اشک و درد انقدر زیاد است که تا دامن فرد جاری خواهد شد.
۷
2016-07-06T02:51:27
بر تخت جم پدید نیاید شب درازمن دانم این حدیث که در چاه بیژنمآنکس که بر تخت جمشید نشسته و خوش است کجا داند درد مرا که در چاه بیژن گرفتارم و چه شبهای تاریک و سختی را میگدرانم.چاه بیژن= چاهی در توران که افراسیاب بیژن پهلوان ایرانی را در آن زندانی کرده بود و رستم او را آزاد کرد.
۷
2016-07-06T02:56:38
داستان بیژن و منیژه از آنجا آغاز شد که:« کیخسرو بیژن را برای کشتن گرازها به شهرِ ارامان فرستاد و گرگین که رفیق همراه او بود با حیله ای کوشید در موفقیت او سهیم شود.حیله ی گرگین کارساز شد. بیژن ِ جوان به جشنگاه منیژه (دختر افراسیاب ) در مرز توران رفت .در آنجا درختِ سروِ بلندی دید و زیرِ آن درخت ایستاد تا هم بتواند بزمِ دختران را تماشا کند و هم دختران بتوانند او را ببینند.و چنان شد که او خواسته بود ، ناگاه چشم « منیژه » به جوانی زیبا روی، آراسته و باشکوه افتاد که یادِ سیاوش را برای او زنده کرد. [ سیاوش فرزند کاووس شاه ، فرنگیس خواهرِ منیژه را به همسری گرفته بود]منیژه دایه‌ای داشـت که همه اَسرارِ خود را با او درمیان می گذاشت . در این لحظه هم چنین کرد. مرد جوان را به دایه نشان داد و از او خواست تا آن غریبه را به داخل آورد .منیژه چـو از خــیمه کــردش نگاهبدید آن سَهــی قـَدِ لشکــر پنــاهفــرستاد مـــردایه را چـــون نَونَدکـــه رو زیـر آن شــاخِ سـرو بلندنگه کن که آن ماه دیدار کیستسیاوش مگر زنده شد ، یا پری ستدایه نزد بیژن رفت و پرسید: “ که هستی و از کجا آمده‌ای که یاد سیاوش را زنده کرده‌ای!«بیژن پاسخ داد:» نامم بیژن است. فرزند گیو. از ایران برای شکار گراز به ارامان رفته بودم و چون شنیدم که در اینجا جشنگاه است، برای تماشا آمده ام . اکنون اگر دلِ دخترِ افراسیاب را نرم کنی و مرا به دیدار او به داخل ببری ، به تو تاج و گوهر فراوان هدیه می‌دهم.دایه از خوبی و زیبایی منیژه سخن ها گفت و بیژن را به جشنگاه بُرد. منیژه با دیدن بیژن، شادمان شد. او را در کنارِ خود نشاند و احوال پرسید.زمانی نگذشت که نگهبانان از حضور بیژن در جشنِِ منیژه آگاه شدند.چو بگذشت یک چند گاه این چنینپـس آگاهــی آمـد به دربان ازیننهفتــه همــه کارشــان بـاز جستبه ژرفی نگه کـرد کــار از نخستخبر به افراسیاب رسید که یک پهلوان ایرانی به جشنگاه دختر تو راه پیدا کرده است.افراسیاب از این خبر ترسید و مانند بید لرزید. با خداوند راز و نیاز کرد که « چرا سرنوشتِ دختران ِ من با ایرانیان گِره خورده است؟» سراسیمه دستور داد تا چوبه دار آماده کنند. اما دانایان که این خبر را شنیدند او را از این کار باز داشتند . زیرا بیژن فرزند « گیو » بود .همان کس که توانست مدتی در توران پنهان شود تا کیخسرو پادشاه و فرنگیس را به ایران رساند.اگر خونِ بیژن بــریــزی زمیــنزتوران برآیــد همــان گردِکیــنافراسیاب سخنِ دانایان را پذیرفت و دستور داد بیژن را با آهن ِ آهنگران ببندند و سپس او را واژگون در چاه بیاویزند. بر درِ چاه هم سنگی بزرگ بگذارند تا کس نتواند او را نجات دهد.ببنـــدش بــه مِسمارِ آهــنگرانزســر تـا بـه پایش به بند اندر آنچو بستی نگون انــدر افکن به چاهکه بی ‌بهره گردد زخـورشید و ماه
۷
2016-07-06T03:09:37
پیوند به وبگاه بیرونیپخش آنلاین:شهرام ناظریآلبوم آواز اساطیر (شاهنامه کردی)چای بیژن( چاه بیژن)
علیرضا پیشگو
2014-01-01T07:02:20
با سلام.در بیت "دردی است...."ککه استاد شجریان آنرا در مراسم تشیع استاد همایون خرم خواندند. سعدی به زیبایی از نکاتی که هیچ گاه در نظر ما نیست بهره جسته .ما وقتی که میخواهیم اشکمان را پاک کنیم معمولا از آستین پاک می کنیم و زود هم خشک میشود هم اشک هم آستین.اما این درد چنانست که استینی که برای خشک کردن آن لازم است از آستین تا دامن لباس فرد را شامل میشود.
فاطمه زندی
2021-12-09T18:03:31.7995017
درود گویند پایدار اگرت سر دریغ نیست گویند پایِ دار اگرت سر دریغ نیست ..اگر در عاشقی یار از نثار سرِ خود دِریغ نداری ،بنابراین در این راه پایدار باش .می گویم به یار بگویید که سرم  را بپذیرد .تا ان را به پایش نثار کنم..
یوسف شیردلپور
2022-12-22T17:57:16.758624
دردیست در دلم که گر پیش آب چشم برگیرم آستین برود تابه دامنم،  چقدر گویای حال وروز امروزه ماست همه دردمند، حال دل همه نامساعد،  یک جو مرده حاکم بر زندگی 😔 یک جنگی داخلی وبرادر کشی وپدر رودرروی پسر پسرمقابل  پدر ومادر خواهر نالان و زار وپریشان دوستان درمانده وچه بسا هستند کسان ناکس که سود میبرند از فتنه برمی انگیزند خدایا بحال همه رحمی کن🤲🌷🌷❤️  
شیرینکام
2022-12-28T19:33:46.0203569
درود در بیت آخر حضرت سعدی ایجاز را به کمال رسانده: گویند سعدیا مکن، از عشق توبه کن --- مشکل توانم و نتوانم که نشکنم پر از اندیشه، به دور از عبارت پردازی و اطناب، در نهایت زیبایی، دقت کنید چند فعل در این بیت آمده و چه اندازه از معنی در چه مقدار سخن نهاده شده 
شیرینکام
2022-12-28T19:35:46.9070282
چه نیکو گفته اند که غزل عارفانه را حضرت مولانا و غزل عاشقانه را حضرت سعدی به اوج رسانده اند.
حباب
2023-06-06T08:11:11.5990903
گویا فقط استاد شجریان توانایی آوازخوانی این قطعه سنگین را داشتند، بقیه بزرگواران نهایتا دکلمه خوانی کردند