سعدی:ما به روی دوستان از بوستان آسودهایم گر بهار آید وگر باد خزان آسودهایم
❈۱❈
ما به روی دوستان از بوستان آسودهایم
گر بهار آید وگر باد خزان آسودهایم
سروبالایی که مقصود است اگر حاصل شود
سرو اگر هرگز نباشد در جهان آسودهایم
❈۲❈
گر به صحرا دیگران از بهر عشرت میروند
ما به خلوت با تو ای آرام جان آسودهایم
هر چه در دنیا و عقبی راحت و آسایش است
گر تو با ما خوش درآیی ما از آن آسودهایم
❈۳❈
برق نوروزی گر آتش میزند در شاخسار
ور گل افشان میکند در بوستان آسودهایم
باغبان را گو اگر در گلستان آلالهایست
دیگری را ده که ما با دلستان آسودهایم
❈۴❈
گر سیاست میکند سلطان و قاضی حاکمند
ور ملامت میکند پیر و جوان آسودهایم
موج اگر کشتی برآرد تا به اوج آفتاب
یا به قعر اندر برد ما بر کران آسودهایم
❈۵❈
رنجها بردیم و آسایش نبود اندر جهان
ترک آسایش گرفتیم این زمان آسودهایم
سعدیا سرمایهداران از خلل ترسند و ما
گر بر آید بانگ دزد از کاروان آسودهایم
کامنت ها