سعدی:خوشا و خرما وقت حبیبان به بوی صبح و بانگ عندلیبان
❈۱❈
خوشا و خرما وقت حبیبان
به بوی صبح و بانگ عندلیبان
خوش آن ساعت نشیند دوست با دوست
که ساکن گردد آشوب رقیبان
❈۲❈
دو تن در جامهای چون پسته در پوست
برآورده دو سر از یک گریبان
سزای دشمنان این بس که بینند
حبیبان روی در روی حبیبان
❈۳❈
نصیب از عمر دنیا نقد وقت است
مباش ای هوشمند از بی نصیبان
چو دانی کز تو چوپانی نیاید
رها کن گوسفندان را به ذئبان
❈۴❈
من این رندان و مستان دوست دارم
خلاف پارسایان و خطیبان
بهل تا در حق من هر چه خواهند
بگویند آشنایان و غریبان
❈۵❈
لب شیرین لبان را خصلتی هست
که غارت میکند هوش لبیبان
نشستم با جوانمردان اوباش
بشستم هر چه خواندم بر ادیبان
❈۶❈
که میداند دوای درد سعدی
که رنجورند از این علت طبیبان
کامنت ها