گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

سعدی:من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی

❈۱❈
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی
❈۲❈
ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی
آن نه خالست و زنخدان و سر زلف پریشان که دل اهل نظر برد که سریست خدایی
❈۳❈
پرده بردار که بیگانه خود این روی نبیند تو بزرگی و در آیینه کوچک ننمایی
حلقه بر در نتوانم زدن از دست رقیبان این توانم که بیایم به محلت به گدایی
❈۴❈
عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت همه سهلست تحمل نکنم بار جدایی
روز صحرا و سماعست و لب جوی و تماشا در همه شهر دلی نیست که دیگر بربایی
❈۵❈
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
شمع را باید از این خانه به دربردن و کشتن تا به همسایه نگوید که تو در خانه مایی
❈۶❈
سعدی آن نیست که هرگز ز کمندت بگریزد که بدانست که دربند تو خوشتر که رهایی
خلق گویند برو دل به هوای دگری ده نکنم خاصه در ایام اتابک دو هوایی

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۵۰۹

تصاویر

کامنت ها

مرسده یوسفی
2015-09-06T16:45:00
ایا شعر آرایه تضمین دارد؟یا اینکه جایی تضمین شده است؟ *لطفآ پاسخ بدهید*
فهیمه
2015-09-19T13:10:41
ﮔﺮ ﺑﯿﺎﯾﯽ ﺩﻫﻤﺖ ﺟﺎﻥ ﻭﺭ ﻧﯿﺎﯾﯽ ﮐﺸﺪﻡ ﻏﻢﻣﻦ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺴﺖ ﺑﻤﯿﺮﻡ ﭼﻪ ﺑﯿﺎﯾﯽ ﭼﻪ ﻧﯿﺎﯾﯽدر حاشیه ها نوشتین این بیت از سعدی هست ، میشه بگید کدوم غزل? یا اینکه اگر از سعدی نیست از کیه . ممنون میشم به ایمیلم هم جوابو بفرستید
مجتبی خراسانی
2015-02-01T15:05:25
از توضیحات استاد امین کیخا سپاس گزارمگه دلم پیش تو گاهی پیش اوسترو که در یک دل نمی گنجد دو دوستمتاسفانه شاعرش را به خاطر نمی اورمولی میدانم در عصر قاجار می زیسته
امین کیخا
2014-11-16T14:12:12
به گمانم کلیدواژه ی گشایش دشواریهای بیت آخر واژه ی دوهوایی است . هوا به پارسی وا بوده است چنانکه امروز در زبانک لکی هنوز روایی دارد . در پهلوی وا و نیز وات بوده است و در تخاری وانت بوده است .در انگلیسی هم مانند پارسی تخارستان هنوز vent در لغت ventilation یافت می شود . ولی عربی به نظر می رسد از فارسی این وا را هوا کرده است و به عربی امروز ما واژه ی عشق را هوا می گوییم و لغت های دیگر یعنی حب و عشق و غرام را نیز عربی دارد .هر چند عشق با توجه به سرواژه هایی که در زبانهای اسلاوی -روسی معنای مراقبت می دهند باید واژه ای آریایی باشد و نگاشتنش باید به شکل اشق یا ایشک باشد . ولی غرام به عربی که بسیار واژه ی خوشاوایی است در ترانه ها برای هلاک شدن از عشق به کار می رود . پر پیداست که دوهوایی کردن یعنی عشق دو کس را در دل پروردن !
ناشناس
2014-11-16T13:53:02
کسی میتونه مصرع آخر رو توضیح بده؟ممنون پیشاپیش
امیر
2015-05-12T10:25:39
سلام خدمت دوستانم در بیت یکی مانده به اخری در این شعر جناس تام که وجود دارد در این بیت سه تا کلمه که وجود دارد که سه تا جناس تام وجود دارد ی سوال داشتم ایا فقط سعدی در شعرهای خودش از این کار استفاده کرده است که در یک بیت از شعرش سه بار از کلمه (که)استفاده کرده باشد و سه تا جناس درست شده باشد ممنون از همگی
behzad
2015-05-08T18:25:43
سلامبیت سوم منو یاد این بیت از حافظ انداختهر سر موی مرا با تو هزاران کار است//ما کجائیم و ملامت بیکار کجاست
امیرحسین عاشق
2015-06-07T10:41:02
در بیت ششم باید می نوشت حلقه بر در نتوان زد از دست رقیبان ان توانم که بیایم سر کویت به گدایی
محسن
2015-03-15T12:54:36
شمع را باید از این خانه برون بردن و کشتن تا حریفان ندانند که تو در خانه ی مایی
TV
2015-04-25T07:38:24
شمع را باید از این خانه به دربردن و کشتنتا به همسایه نگوید که تو در خانه ماییاینجا شمع و زیبایی و فروغ ان را در شب به کسی تشبیه کرده که به فروغ معشوق حسادت و دشمنی میورزد
علیرضا
2015-04-26T00:34:48
سلام.دوستان این شعر کاملا درستهشما این شعر رو با شعر استاد شهریار که از روی شعر سعدی گفته اشتباه گرفتید.اسم اون شعر اصطلاح ((مسمط تضمینی)) شهریار از روی شعر سعدی گفته
علیرضا
2015-04-26T00:37:21
شعری که شما فک میکنید اینهشعری مسمط تضمینی از شهریار.گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویمای که از کلک هنر نقش دل انگیز خدایی . . . حیف باشد مهِ من کاین همه از مهر جداییگفته بودی جگرم خون نکنی باز کجایی . . . من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفاییعهد نابستن از آن به که ببندی و نپاییمدعی طعنه زند در غم عشق تو زیادم . . . وین نداند که من از بهر عشق تو، زادمنغمهء بلبل شیراز نرفته است ز یادم . . . دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادمباید اول بتو گفتن که چنین خوب چراییتیر را قوت پرهیز نباشد ز نشانه . . . مرغ مسکین چه کند گر نرود از پی دانهپای عشاق نتوان بست به افسون و فسانه . . . ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانهما کجائیم در این بهر تفکر تو کجاییتا فکندم بسر کوی وفا رخت اقامت . . . عمر، بی دوست ندامت شد و با دوست غرامتسر و جان و زر و جاهم همه گو، رو به سلامت . . . عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامتهمه سهل است تحمل نکنم بار جداییدرد بیمار نپرسند به شهر تو طبیبان . . . کس درین شهر ندارد سر تیمار غریباننتوان گفت غم از بیم رقیبان به حبیبان . . . حلقه بر در نتوانم زدن از بیم رقیباناین توانم که بیایم سر کویت بگداییگِرد گلزارِ رخ تست غبار خط ریحان . . . چون نگارین خطِ تذهیب بدیباچه قرآنای لبت آیت رحمت دهنت نفطه ایمان . . . آن نه خال است و زنخدان و سر زلف پریشانکه دل اهل نظر برد که سریست خداییهر شب هجر بر آنم که اگر وصل بجویم . . . همه چون نی بفغان آیم و چون چنگ بمویملیک مدهوش شوم چون سر زلف تو ببویم . . . گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویمچه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی‌چرخ امشب که بکام دل ما خواسته گشتن . . . دامنِ وصل تو نتوان برقیبان تو هشتننتوان از تو برای دل همسایه گذشتن . . . شمع را باید از این خانه برون بردن و کشتنتا که همسایه نداند که تو در خانهء ماییسعدی این گفت و شد ازگفتهِ خود باز پشیمان . . . که مریض تب عشق تو هدر گوید و هذیانبشب تیره نهفتن نتوان ماه درخشان . . . کشتن شمع چه حاجت بود از بیم رقیبانپرتو روی تو گوید که تو در خانهء مایینرگس مست تو مستوری مردم نگزیند . . . دست گلچین نرسد تا گلی از شاخ تو چیندجلوه کن جلوه که خورشید بخلوت ننشیند . . . پرده بردار که بیگانه خود آن روی نبیندتو بزرگی و در آئینهء کوچک ننمایینازم آن سر که چو گیسوی تو در پای تو ریزد . . . نازم آن پای که از کوی وفای تو نخیزدشهریار آن نه که با لشکر عشق تو ستیزد . . . سعدی آن نیست که هرگز ز کمند تو گریزدکه بدانست که در بند تو خوشتر ز رهایی
مریم اصل فلاح
2015-04-25T14:25:51
با سلام بنده برای بهتر شرح دادن این دوبیت از سعدی بزرگوار به بیان یک عادت قدیمی میپردازم: در زمانهای دور قبل از استفاده همگانی از برق برای روشنایی از شمع استفاده میکردند ،البته استفاده از شمع هم برای عموم مردم مقرون به صرفه نبوده بنابر این اگر شخص عزیزی در خانه ای میهمان بود صاحب خانه برای عزت گذاشتن به ایشان شمع روشن میکرد و در زمان بدرقه بلا فاصله شمع را خاموش مینمود ،بدین صورت بود که اگر از خانه کسی نور شمع توسط همسایگان دیده میشد اینگونه برداشت میشد که همسایه مهمان عزیزی دارد ،بدین ترتیب است که سعدی اصطلاحا اشاره میفرماید برای اینکه کسی نداند که عزیزی هنوزدر خانه است شمع را باید به نشان بدرقه از خانه بیرون برده وخاموش کرد،البته به عقیده من شهریار هم کاملا منظور شعر را درک کرده و بسیار زیبا اشاره به این میکند که اگر نگار در خانه کسی باشد هر چقدر که سعی شود نمیتوان غیر از این را جلوه داد.(به عقیده بنده تو در شعر سعدی اشاره به خداوند دارد)
مهدی
2015-05-02T00:41:25
اساتید محترم راهنمایی کنن...معنی این مصرع و متوجه نمیشم:نکنم خاصه در ایام اتابک دو هوایی
پوریا
2015-05-03T16:41:12
سلام لطفا اگه کسی اطلاعی از معنی و تفسیر اصلیه بیت 8 این شعر دارد یا از ابیات حذف شده قبل این بیت اطلاعی داره لطفا جواب رو به شماره واتس اپ 09377394143 مسج کنه ممنون.
کسرا
2016-09-02T22:49:06
به طرز شگفت انگیز و حیرت آوری زیباست
آی مان
2016-08-17T19:36:46
سلام بر اهل ادب و اهالی تاریخ ما. سوای مباحث موجود که بسیار لذت بخش بود در بیت ماقبل آخر مصرع دوم به دلیل وجود صفت تفضیلی (خوشتر) بایست حرف اضافه ی (از) بیاید و هکذا تکرار سه باره ی اضافه ی (که) کمی دور از بلاغت و شیوایی زبان سعدی است.که بدانست که در بند تو،خوشتر ز رهاییالبت تکرار دوباره ی (که )هم خالی از اشکال نیست. لیکن بخاطر ایهام دوری که در که ی اول وجود دارد بسیار زیبا جلوه می نماید.
مصطفی خدایگان
2016-07-15T12:44:15
سلام و خدا قوت به تاریخ ما عزیز.فکر می کنم در بیت "شمع را باید از این خانه به دربردن و کشتن / تا به همسایه نگوید که تو در خانه مایی"واژه "برون" محتمل تر از "به در" باشد.اگرچه این بیت آنقدر زیباست که با تمام تغییرات احتمالی باز هم از شاهکارهای سعدی بزرگ است.
مرتضی
2016-12-25T19:27:07
به نظر من بیت "شمع را باید از این خانه به در بردن و کشتن/تا به همسایه نگوید که تو در خانه ی مایی" به همین شیوه زیباتر و قشنگتر است. چرا که:به در بردن خوش وزن تر از برون بردن است و "در" در اینجا با "در" در "تو در خانه ی مایی" یک جناس و تکرار زیبایی ایجاد میکنند."تا به همسایه نگوید" به شمع جان میدهد و شمع را بعنوان یک عنصر زنده و شاعرانه نشان می دهد.با تشکر
مریم
2016-01-28T12:32:16
مادر بزرگ من که خواهر مرحوم فروغی بودند بع از بیت شمع را باید از این خانه برون بردن و کشتن تا که همسایه نداند که تو در خانه مایی، این بیت را می خواندند :کشتن شمع چه حاجت از بیم رقیبان، پرتوی روی تو گوید که تو در خانه مایی
شمیم
2016-01-19T21:52:53
درستش اینه:گر بیایی دهمت جانور نیایی کُشدم جانمن که خواهم بدهم جانچه بیایی ، چو نیایی !!!" شمیم " بهار سال 1376 به مناسبت انتخابات ریاست جمهوری ( خطاب به آقای محمد خاتمی )
قیس داور
2016-05-05T17:35:12
با عرض سلام ... این بیت فکر کنم در اصل غزل موجود بوده باید یک بیت دیگر درین غزل اضافه شود.گر بیایئ دهمت جان ور نیائی کشدم غممن که بائیست بمیرم چه بیائی چه نیائیچرا که حدود 30 سال قبل در کتاب از سعدی شیرازی موجود بوده
قیس داور
2016-05-05T17:38:15
با عرض سلام … این بیت فکر کنم در اصل غزل موجود بوده باید یک بیت دیگر درین غزل اضافه شود.گر بیایئ دهمت جان ور نیائی کشدم غممن که بائیست بمیرم چه بیائی چه نیائیچرا که حدود 30 سال قبل در کتاب از سعدی شیرازی موجود بودهو آنرا مرحوم احمد ظاهر آواز خوان مشهور افغانستان در آهنگ خود گنجانیده است با احترام
امیر حسین بهادری
2016-04-30T19:52:55
این بیت فراموش شده استکشتن شمع چه حاجت بود از بیم رقیبانحسن روی تو بگوید که تو در خانه ی مایی
غلامرضا گوهری
2016-04-25T17:50:46
تا که همسایه نداند که تو در خانه ماییمنظور شیخ اجل همسایه نیست که در فرهنگ ایرانی دارای ارزش و مقام خاصی است بلکه هم سایه است یعنی سایه هم که نفر سومی محسوب گشته و غریبه است نداند که تو در خانه مایی شمع را باید از این خانه بدر بردن و کشتن تا که هم سایه نداند که تو در خانه مایی
حمیـد سیــفی
2012-09-28T00:07:41
با احترام فراوان و سپاس بینهایت از تدوین کنندگان این سایت جاودان. بر اساس خوانده های قبلی، بنظر من:1-یک بیت کامل از این غزل جاافتاده است و آن اینکه پس از بیت 10 :کشتن شمع چه حاجت بود از بیم رقیبانپرتو رویِ تو گویــد که تو در خانۀ مائـــــی2- بیت 10 :تا "که" همسایه "نداند" که تو در خانۀ مائی3- بیت 6:حلقه بر در تنوانم زدن از "بیم" رقیبان4- بیت 5:پرده بردار که بیگانه خود این روی "بـبیند"پیوسته پیروز باشید
مهرزاد
2012-08-14T00:08:45
ضمن سلام به همه دوستان باید بگم که ،صورت صحیح بیت ششم به این صورت :حلقه بر در نتوانم زدن از بیم رقیبان این توانم که بیایم سر کویت به گداییو همینطور بیت دهم به صورت زیر:شمع را باید از این خانه برون بردن و کشتنتا که همسایه نداند که تو در خانه ماییو بیت یازدهم به صورت زیر است:سعدی آن نیست که هرگز ز کمندت بگریزداین بدانست که در بند تو خوشتر ز رهاییدر ضمن این غزل زیبا رو استاد شهریار تضمین کرده که واقعا بی نظیر ، واقعا هنرمندانه است، من تا به حال تضمینی به این زیبایی در شعر فارسی ندیدم ، امیدوارم برید یخونید و لذت ببرید.
جمشید ده پهلوانی
2011-12-20T22:26:23
با عرض سلامگمان می کنم بیت شماره 11 یه کم مشکل داشته باشه البته از لحاظ معنایی. "سعدی آن نیست که هرگز ز کمندت بگریزد" به این معنی هستش که سعدی اون کسی نیست که هرگز از دام تو فرار بکنه یعنی سعدی اون کسی هست که همیشه از دام تو فرار میکنه و این خلاف آیین عاشقیه، به عبارت دیگه "نیست" و "هرگز" دو تا کلمه منفی هستن که اگه پشت سر هم بیان، کلمه مثبت می شه. "نمیگویم نرو" یعنی برو. "نخواهم نخوانی" یعنی بخوانیبیت درست به این شکله:تو مپندار که سعدی ز کمندت بگریزدچون بدانست که در دام تو خوش تر که رهاییبا سپاس فراوان
مجید
2012-04-21T16:58:06
در مورد اینکه چرا شمع رو از خانه بیرون میبردند و خاموش میکردند: در اون موقع شمع ها رو وقتی خاموش میکردند دودش فضای خونه رو پر میکردهبرای همین معمولا شمع و چراغ ها رو در فضای باز خاموش میکردند.
پرویز
2012-04-12T15:35:04
با درود به همه دوستان با توجه به اینکه از شمع در اشعار فارسی بعنوان شاهد مجلس دوستان نام برده می شود لذا این شاعر بزرگوار بنحوه احسن از آن یاد می کند و می گوید اگر شاهد از بین برود دیگر نمی توان ثابت کرد که دراین مجلس چه کسانی بوده اند . بنظر بنده هیچ ایرادی از این شاعر بزرگ نمی توان گرفت.و در خصوص سعدی آن نیست که زکمندت بگریزد با توجه به اینکه منفی درمثبت می شود منفی یعنی سعدی کسی هست که ازکمد تو هرکز فرار نمی کند . و بنده فکر می کنم معنی خیلی ساده و آشکار است.
رسته
2012-04-14T22:03:40
در پاسخ محمودمحمود سؤال خوبی کرده است. بسیار بسیار جالب. مطابق منن تاریخ ما در بیت 10 می خوانیم:شمع را باید از این خانه به دربردن و کشتنتا به همسایه نگوید که تو در خانه ماییدر لغت فارسی قدیم و در گویش فارسی قدیم چه در نظم و چه در نثر کشتن شمع معنی خاموش کردن شمع می‌داده است. این بیت در خوانش های امروزه دگرگون شده و این چنین شده است:شمع را باید از این خانه به دربردن و کشتنتا که همسایه نگوید که تو در خانه مایی( توجه کنید که در مصرع دوم به‌ تبدیل شده است به که)نگاه کنید به تضمین شهریار ( متن کامل تضمین شهریار را می‌توانید در گوگل پیدا کنید در این حاشه جای کافی برای درج آن وجود ندارد).شهربار این بیت را به روش خویش تصحیح کرده است که با متن فروغی متفاوت است: «تا که همسایه نداند که تو در خانهء مایی»یعنی به را به که تبدیل کرده است و نگوید را به نداند تبدیل کرده است مرحوم شهریار در ادامه شعر خود پشیمانی و هدر و هذیان را هم به سعدی بسته است!سعدی این گفت و شد ازگفتهِ خود باز پشیمانکه مریض تب عشق تو هدر گوید و هذیاندنیای نوستالوژیک بیمارگونۀ امروزی چنین می‌بیند ولی سؤال این است که آیا سعدی هم چنان می‌دیده است؟متن غزل تاریخ ما شاهد است که سعدی جور دیگری دنیا را می‌دیده است:برای روشن شدن مطلب یک بیت بالاتر می‌رویم ، می خوانیم:گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی می‌بینیم که منظور از شمع در این غزل غم است. کدام شمع را باید خاموش کرد ( یا کشت) ؟ شمع غم را. چرا؟تا غم تو در دل ما به همسایه های ما نگوید تودر خانۀ ما هستی. با این نگرش لازم نیست مصرع دوم را به روش شهریار تصحیح کرد بلکه درست آن مطابق فروغی ( متن تاریخ ما) است. اگر به روش شهریار و تصحیحات دیگر امروزی بخوانیم :شمع را باید از این خانه به دربردن و کشتنتا که همسایه نگوید ( یا نداند) که تو در خانه ماییاین سؤال مطرح می‌شود که چه احتیاجی بود که شمع را بیرون ببری و خاموش کنی، همان در داخل خانه چرا را شمع را خاموش نکنی؟! سعدی می‌توانست بگوید : شمع را باید کشتن / تا که همسایه نداند که تودر خانۀ ماییهنگامی که شمع را بیرون می‌بری همسایه ها متوجه می‌شوند، بهتر نبود که شمع را در همان داخل خاموش کنی و بیرون نبری؟ . این خود تناقض آشکار در اندیشه است، البته در اندیشۀ مرحوم شهریار نه در اندیشۀ سعدی. در نگرش سعدی غم و شادی در این بیت و بیت قبلی به اتحاد می‌رسند ولی در نگرش نوستالوژیک غم از خود فراتر نمی رود، غم شادی کش است، غم همۀ شادی ها هم را پایین می کشد و عقیم و سترون می کند و می خشکاند.ظرافت نگرش سعدی در این است که شمع غم فروغ کوچکی است و نشانی ار آفتاب رخ دوست . رقیبان ( یعنی نگهبانان) تو حتی به این شمع غم هم رحم نمی‌کنند و باید آن را بیرون برد و گرنه متوجۀ همین یک فروغ کوچک هم می‌شوند و آن را بر نمی تابند. در دوران سعدی رقیب به معنی نگهبان بوده است . امروزه معنی کلاً متفاوتی از رقیب برداشت می‌شود که در دوران سعدی چنین معنی ای وجود نداشته است. سؤال مطرح می شودکه رقیبان چه کسانی هستند؟در گذشته امیران و فرماندهان گروه رقیبان ( نگهبانان) داشتند که امروزه بیشتر دارند. معنی همین کلمه در ادبیات فارسی، به عنوان یک بردار معنی، کسترش یافت، معنی ادبی و عرفانی رقیب گسترده‌تر از آن است که در لغت اولیه وجود داشته است . از دوران وحشی بافقی به بعد، جسته - گریخته، معنی جدید امروزی از رقیب ( و رقابت) به کار رفته است. ولی فروغی بستامی ( در دوران ناصرالدین شاه) رقیب را مطابق ادبیات قدیم به کار برده است. با این مقدمه می‌توان دید که همسایه هم می‌تواند نگهبان (دین) باشد و فروغ شمع غم دوست را بر نتابد ( تا چه رسد به مفتی شهر). چقدر فاصله است بین ما و سعدی. هیهات . چند قرن دیگر باید بگذرد تا ما به او پی ببریم.
??/
2012-04-14T01:41:16
این شعر را افسر قاجار و شهریار و عده ای دیگر تخمیس کرده اند. عبرت نائینی هم آن را جواب گفته.
محمود
2012-04-14T13:10:43
سلاممفهوم"شمع را باید از این خانه به دربردن و کشتنتا به همسایه نگوید که تو در خانه مایی" چیست می شود یکی توضیح بدهد
امیدی
2012-11-16T20:52:30
هر زمانی فیض روح انگیر جان از فراز عرش بر تاریخ مایان!تاریخ مایان عزیز بحث مثبت در منفی و منفی در منفی را رها کنید. حساب ادبیات از ریاضیات جداست. اینگونه تعابیر در شعر فارسی فراوان است. همین شیخ که افصح المتکلمین است در قصیده مشهور فرموده است: بعد از خدای هرچه پرستند هیچ نیستبی دولت آنکه بر همه هبچ اختیار کردو حافظ که لسان الغیب است فرموده است:ما را ز منع عقل مترسان و می بیارکان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیستطزفه آن است که از ادبا و شعر شناسان کس بر اینگونه تعبیرها ایراد نگرفته است. به نظرم آقای خرم شاهی در حافظ نامه در این باره بحثی دارند.
حسین طارمیان
2013-01-16T13:10:44
من جای دیگری دیده بودم که با این بیت شروع می شد ای که از کلک هنر نقش دل انگیز خدائی / حیف باشد مه من کین همه از مهر جدائی
احمدظاهر
2013-01-21T19:30:14
کشتن شمع به چه حاجت بود از بیم رقیبان >>پرتو روی تو گویم که تو در خانه مایی
Moh۳n
2010-07-13T17:11:04
این شعر را برای اولین بار که شنیدم خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم مخصوصا بیت اولش یاد عشق خودم افتادم....این شعر سراسر احساسه...
Keshmirshekan
2010-03-16T14:00:01
1-ta keh hamsayeh nadanadkoshtane shan cheh hajat bovad az bime raghiban partove rooye to gooyad keh to dar khaneh e mai /hzf shodeh ast/dorood bar shoma keh asare in shaer, filsoof va eftekhare adabiate ma ra dar internet dar dast rase iranian gozashteh id.---پاسخ: موردی که شما و آقای بابازاده به آن اشاره کرده‌اید (تا که همساید نداند) احتمالاً ناشی از تفاوت نسخه‌هست. بیتی که شما فرمودید جا افتاده:کشتن شمع چه حاجت بود از بیم از رقیبانپرتو روی تو گوید که تو در خانهٔ ماییبا بیت «شمع را ...» قافیهٔ تکراری ایجاد می‌کند. شاید در نسخه‌های اصیل‌تر نبوده و مصحح به این نتیجه رسیده که این بیت از سعدی نیست.
حسین بابازاده
2008-05-27T15:21:41
فکر کنم مصرع .... تا به همسایه نگوید که تو در خانه ماییباید به صورت زیر اصلاح شود..... تا که همسایه نداند که تو در خانه مایی
سعدی
2011-04-17T10:11:57
گر بیایی دهمت جان ور نیایی کشدم غممن که بایست بمیرم چه بیایی چه نیایی
حسن دانشمند
2010-07-26T10:52:30
بیت دوم بدین صورت است: دوستان منع کنندم که چرا دل به تو دادم باید اول به تو گفتن که چنین خوب چراییبیت ششم :حلقه بر در نتوانم زدن از بیم رقیبان آن توانم که بیایم به محلت به گدایی---پاسخ: با تشکر، متن در هر دو بیت مطابق تصحیح فروغی است، در بیت دوم مورد اشاره «بیم» به عنوان بدل ذکر شده. تغییری اعمال نشد.
ارزو
2014-02-27T12:12:54
فکر کنم این2 بیت تواخرای شعر باشه و بهش اشاره نشده :سعدی این گفت وشد از گفته ی خود باز پشیمان که مریض تب عشق تو هدر گوید و هذیان, کشتن شمع چه حاجت بود از بیم رقیبان پرتوی روی تو گوید که تودر خانه ی مایی
محمدحسن صدر
2014-04-28T20:11:13
فکر میکنم بیت ششم به این صورت باشد حلقه بردر نتوانم زدن از بیم رقیبان این توانم که بیایم سرکویت به گدایی
صحبت
2014-08-28T11:51:34
j احتمالاتا به همسایه نگویند که تو در خانه ی مایی
آرش طوفانی
2014-08-29T23:48:53
بیت نهم این غزل ناب، ناخودآگاه این سخن حافظ را به ذهنم احضار کرد:عاشقی شیوه ی رندان بلاکش باشد!
پویا
2014-09-23T20:40:41
دوستان بیت آخر مصرع دوم را من متوجه نمی شوم ممنون میشم در موردش توضیح بدید
محمد امین
2014-06-12T11:25:42
سلامببخشید این بیت رو اصلاح کنینحلقه بر در نتوانم زدن از دست رقیبان / این توانم که بیایم سر کویت به گدایی
عبداله گراشی
2014-06-22T11:14:39
با سلام حمید سیفی درست نوشته و یک بیت آن از قلم افتاده است زیرا عموی من یک نسخه قدیم از بوستان دارد و بیت( کشتن شمع چه حاجت بود از بیم رقیبان / پرتو روی تو گوید که تو در خانه مایی) در آن موجود است
حسین حیدری
2013-11-05T17:30:21
فکر کنم باید حلقه بر در نتوان زدن از بیم رقیبانبیایم سر کویت به گدایی
میلاد
2019-12-30T15:15:30
فوق العاده است مخصوصا با صدای محسن خان چاوشی_آهنگ "من ندانستم"_آلبوم "قمارباز"_محسن چاوشی
کوروش شفیعی
2020-02-18T22:18:19
طاهره جان، تو ادبیات ما عقل در برابر عشقه. متضاد همن. حالا یه آدم عاقل که عاشق نیست، به سعدی میگه دنبال خوبای زمانه یعنی معشوقش نره، سعدی هم میگه: ما کجاییم(در عشق) و تو کجایی(در عقل) که اینجوری ما رو نصیحت میکنی؟
کوروش شفیعی
2020-02-18T22:14:33
بیت نهم، شاه بیت کل شعرهچه زیبا میگوید: گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویمچه بگویم؟ غمم از دل برود جون تو بیایی...
علی
2019-11-24T07:59:25
سلام . در این مصرع که نوشته : این توانم که بیارم به محلت به گدایی . آیا وجود دو کلمه « به » بلافاصله درسته ؟ به نظرم می آید اشتباه تایپی در این مصرع وجود دارد و در نسخه اصلی این مصرع به این شکل است : این توانم که بیارم سر کویت به گدایی !
حامد
2019-11-12T17:36:58
شمع را باید از این خانه به در بردن و کشتنتا به همسایه نگوید که تو در خانه ی ماییبسیار زیباتر و برازتده تر از تا که همسایه نداند که تو در خانه ی مایی هستچون اولی تلمیح زیبایی هم به کار برده
طاهره
2019-12-29T16:57:46
منظور از این بیت چی هست؟ ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانهما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی خوبان زمانه اشاره به کی داره؟ بحر تفکر یعنی چی؟ چرا گفته نرو اندر پی خوبان زمانه؟ممنون
علیرضا خوشروی
2020-04-22T11:20:04
باسلام و احترامچنانچه از شماعزیزان ترانه سرا، کسی هست که مایل به مشارکت در کارهای هنری باشد ، خواهشمندم به اینجانب اطلاع دهد . سپاس09364730616علیرضا خوشروی
امیر
2020-04-26T04:11:00
چه زیبا این شعر در صدف خویش گوهر عشق را جای داده.... به حق که باید به سعدی دست مریزاد گفت
محمدرضا جدیدیان
2020-04-17T09:18:11
شعر استاد شهریار و ترکیب هنرمندانه ش با این شعر زیبای سعدی، تو زندگی من معجزه کرد و روند زندگیم رو واسه همیشه تغییر داد.سال 89 با فایزه قرار گذاشته بودم تو کافی شاپ و ایشون اومده بود بگه نه و بره! حین صحبت بهش گفتم عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی، و ذهنم رفت بسمت این شعر و چون کامل حفظش بودم شروع کردم واسه فایزه خوندن؛ ای که از کلک هنر نقش دل انگیز خدایی ....وقتی تموم شد فایزه دگرگون شد، از اینهمه عشق و احساسی که در من دید!! اینهمه عشق و احساس شهریار و سعدی به اسم من نوشته شد، ما ازدواج کردیم و روی کارت عروسی نوشتیم: گرد گلزار رخ توست غبار خط ریحان ....الان هم یه پسر داریم به اسم " آریو برزن"اینم معجزه این شعر در زندگی من، پیروز باشید
بابک چندم
2019-03-16T02:56:24
@ محمد و محسن 2،دو دوست گرامی،اینگونه خوانش را امتحان کنید:"پرده بردار که بیگانهء خود این روی نبیندتو بزرگی و در آیینهء کوچک ننمایی"...پرده (حجاب) را بردار یا بیانداز که آنکه از خود بیگانه است (یا خود را نمی شناسد) نمی تواند روی تو را ببیند...تو بزرگی و در آیینهء کوچک دیده نمی شوی (اشاره به آیینه وهمِ اشخاصی که خود را نمی شناسند)...در مکاتب عرفانی، چه ایرانی و چه غیر، شناخت خدا قبل از شناخت کامل خود ممکن نیست...در مورد "دو هوایی" هم که دیگران پرسش داشتند، آقای کیخا در آخرین جمله اش توضیح کامل داده بود: که یعنی دل به دو نفر دادن...در موردبیت:"شمع را باید از این خانه به دربردن و کشتنتا به همسایه نگوید که تو در خانه مایی"شمع درون خانه و روشنایی آن توجه همسایه را جلب می کند، می گوید که شمع را باید خاموش کرد که خانه تاریک باشد مبادا که توجه همسایه را جلب کند که باز هم مبادا تو را از دست من بربایند...
محمد
2019-03-14T12:59:56
از دوستان عزیز خواهشمندم که معنی این بیت را مرحمت کنندپرده بردار که بیگانه....‌‌‌
محسن ، ۲
2019-03-14T20:46:23
محمد جان پرده بردار که بیگانه خود این روی نبیندتو بزرگی و در آیینه کوچک ننماییبیگانه قدرت دیدن روی تو را نخواهد داشت، زیرا زیباتر و بزرگتر از آنی که چون رخ بنمایی در آیینه ی نظر دیگران بگُنجیبیگانه تنگ نظر تر از آنست که به کمال زیبایی تو پی ببرد
محسن ، ۲
2019-03-16T09:33:26
بابک گرامیپرده بردار که بیگانه ی خود این روی نبیند اشتباه است ، شعر نا موزون میشود و از معنا ی واقعی دور.پرده بردار که بیگانه خود این روی نبیندسعدی آشکارا و به عمد ”خود“ را آورده تا برساند که : وسعت نظر بیگانه کم است ، به خودی خود ، از شناخت و پی بردن به بزرگی تو عاجزست. چون میدان دید محدودی دارد .پایدار باشی
حبیب اله
2019-07-05T13:00:29
سلام ، آخه این توانم که بیایم به محلت به گدایی چیه ؟!!!منابعتون درستن؟؟؟سر کویت به گداییی))خوندیم و شنیدیم!!!!
کیارش
2019-09-05T08:31:37
واقعا با خوندن این شعر تحت تأثیر قرار گرفته بودم هرچند قبلا ابیات *گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی* و *شمع را باید از این خانه به در بردن و کشتن تا به همسایه نگوید که تو در خانه مایی* در اپرای عروسکی سعدی آشنا شده بودم که محمد معتمدی با نوای دل انگیزش این ابیات رو به زیبایی تمام خوند. وقتی این شعر رو خوندم یاد داستان عاشقانه ای افتادم که برای خودم هم اتفاق افتاده بود.
Noor Ahmad Tawakoli
2020-12-09T00:37:57
من هم حسین بابازاده موافق هستم که :تا به همسایه نگوید که تو در خانه ماییاصلاح شود به: تا که همسایه نداند که تو در خانه ماییفکر میکنم این درست تر باشه.
بهروزبهرامی
2021-04-19T15:49:47
به نظربنده بیت نهم باتوجه به وزن وقافیه وزیبایی شعر اینطور درست است:گفته بودم غم دل باتوبگویم چوبیایی چه بگویم که غم از دل برودچون توبیایی
مجید۲۸
2020-07-04T15:24:10
نمیدونم شاید اشتباه میکنم ولی هرگز از استقبال شعری رفتن یا تضمین کردن خوشم نیامده همین حواشی را که خواندم چندین نفر شعر تضمین کننده را با اصل غزل اشتباه گرفتند
سایه
2020-06-12T13:50:00
ملک الشعرا شعری دارند که با استقبال از این شعر است. ای که از کلک هنر نقش دل‌انگیز خداییحیف باشد مه من کین همه از مهر جدایی....از این شعر بیتی حذف نشده و ابیاتی که دوستان می فرمایند مربوط به شعر بهار است.
محمد یاسین
2020-10-06T00:52:38
بسم الله الرحمن الرحیم وجه *برون بردن و کشتن* این است:در طبیعیات قدیم معتقد بودند کره ای است به نام کره ناری و چنین معتقد بودند زمانی که دود های ایجاد شده در زمین به این کره میرسد مشتعل میشود، حال شاعر چهره محبوب را تشبیه به این کره فرموده و میگوید شما را باید برون بردن و کشتن چون دود به چهره محبوب میخورد و دوباره مشتعل میشود و سپس شمع را روشن میکند و غرض که خاموش کردن شمعست حاصل نمیشود.
mr
2017-10-02T21:33:51
مرحوم حبیب محمدی گلینی شاعری ناشناخته از روستاهای اطراف گیلانغرب در شعر زیر از سروده های خود از ابیات این شعر تضمین کرده استمن ندانستم از اول ڪه بی مهر ووفایےچشمانش چیز دیگر به من میگفت خدایےدوستان عیبم ڪنند چرادل به تودادمڪسے عیب او نڪند که چرا دل می ربایی گفته بودم ڪه بیایے غم دل با تو بگویمچه فایده؟ڪه تو ندارے هوش وگوش شنوایےعشق ودرویشے وانگشت نمایے وملامتخود خوری ورنگ زردی وتنهایے وگدایےشمع را باید ازاین خانه به دربردن وڪشتعیب است بر سیه روزان در تاریڪے روشنایی
دیانا
2017-12-11T05:14:22
سلام.چرا در رکن اول این غزل بە جای فاعلاتن،فعلاتن اورده؟
دیانا
2017-12-11T05:15:43
سلام.چرا در رکن اول شعر بە جای فاعلاتن،فعلاتن اورده؟
کیمیا
2018-01-13T22:01:25
نمیخوام ایراد بگیره.. ولی به نظرم دوستانی که صداشون رو به عنوان خواننده شعر گذاشتین ..لحن شعر خوانیشون خیلی درست نیست...
کیمیا
2018-01-13T21:58:38
وزن شعر در واقع فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن هست ... ولی شاعر از اختیار وزنی فاعلاتن به جای فعلاتن استفاده کرده... یعنی در رکن اول به جای فعلاتن فاعلاتن آورده ... و ما اینو از نظم بقیه ارکان متوجه میشیم... چون ما وزن فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن نداریم..
جمشید پیمان
2017-10-13T22:19:54
همه ی پنجره ها پر شده از شوق تماشا«جمشید پیمان»رو به روی منی ای مژده ی فردای رهائینه هراسی به دلم مانده نه اندوهِ جدائیهمه ی پنجره ها پر شده از شوق تماشادلِ من گشته چراغان که تو در خانه ی مائیخانه شد آینه خانه که در آن چهره ببینی تو بزرگی و در آئینه ی کوچک ننمائی*من نگویم سخنِ عشقِ تو در قصّه ی لیلیپیش عشق تو نیفتم به چنین خبط و خطائیهر که در وصف نگارش سخنی تازه بگویدمن چه سان وصف تو گویم که تو در گفته نیائی در عجب مانده ام از شاعر و خامیِّ خیالشکه نهان از سر و همسایه کند حال و صفائیگفته بیرون ببَرَد شمع و به حیلت کشد آن را" تاکه همسایه نداند که تو با او به کجائی" **من نه ام شاعر و خواهم که همه خلق بدانندامشب اینجائی و ترسم که تو تا صبح نپائیامشب اینجا تو و من گم شده در مستیِ عشقتجز به خمخانه ی چشمت نکشم دیده به جائیامشب اینجا منم و خواهش دیرینه ی جانمنشنوم از تو ابائی،سخنِ چون و چرائی!*پرده بردار که بیگانه خود این روی نبیندتو بزرگی و در آئینه ی کوچک ننمائی (سعدی)**شمع را باید از این خانه برون بردن و کشتنتا که همسایه نداند که تو در خانه ی مائی (سعدی)
فرشید
2017-03-08T00:57:15
سلاممن آواز مرحوم احمد ظاهر رو گوش کردم ولی اون بیت که فرموده بودن درش نبود. لطفا نسخه ای از غزلیات سعدی یا آوازی که این بیت رو جزء این غزل حساب کردن رو بفرمایید:گر بیایی دهمت جان ور نیایی کشدم غم و...
روفیا
2017-06-19T21:50:46
ضمن سپاس گزاری و قدرشناسی از گردآوری مجموعه ارزشمند تاریخ ما نتوانستم از نحوه خوانش این غزل خرده نگیرم! خوانش درست همانگونه که می دانید نمی تواند تنها خوانش درست واژگان باشد، بلکه هنگامی که ما اصوات و الحان را می شنویم معنای ویژه ای دریافت می کنیم، و باید بگویم از ناهماهنگی لحن خوانش این غزل بی نقص با معنای درست آن شگفت زده شدم ! هر چند کیفیت صدا خوب و «رنگ» صدا زیبا بود. در ضمن آن روشی که برای خوانش در کانال تاریخ ما ارایه دادید سخت و دست و پا گیر است.
مهناز ، س
2017-06-19T22:54:34
در تائید حاشیه ی روفیا بانو ، اضافه می کنم که نحوه ی خوانش و لحن خواننده ی غزل در بسیاری جاها معنای ابیات را از مفهوم اصلی دور کرده . و احتیاج به باز خوانی درست دارد
بابک
2017-06-20T19:58:47
برای روشن شدن معنی بیت آخر ،این توضیح از کتاب ادبیات عمومی آقای محمدحسین بهرامیان را بخوانید:اتابک کلمه ای ترکی است و برخی آن را لالا (لله) یا پدر بزرگ معنی کرده اند. این کلمه از عهد سلجوقیان رواج یافت و در واقع به افرادی اطلاق می شدکه سر پرستی فرزندان پادشاه را به عهده داشتند. در دوره های بعد این افراد با بروز شایستگی های خود، از طرف پادشاه به حکمرانی ولایات و شهرهای مختلف گماشته شده و روز بروز بر قدرت و مقام آنها افزوده شد تا آنجا که حتی بعد از فرو پاشی دولت سلجوقی و در زمان استیلای لشکر مغول بر ایران، این گروه از حکمرانان محلی همچنان بر امیری سرزمین تحت فرمان خود باقی ماندند. از این میان اتابکان فارس و آذربایجان در قرن هفتم منشاء اثراتی در گستره فرهنگ و ادب فارسی بودند. مراد سعدی در این بیت اتابک بوبکر بن سعد زنگی از اتابکان سلغری فارس است .پیوند به وبگاه بیرونی
بهرام سپاسگزار
2017-04-22T22:09:22
با سلام و مهر؛اجازه می خواهم اشاره یی داشته باشم، در مقام توضیح، اگر نگویم تفسیر، بر بیتِ؛«شمع را باید از این خانه برون بردن و کشتنتا که همسایه نداند که تو در خانه ی مایی»رسم بوده است و هنوز هم هست، که با چراغی در دست؛ چراغ موشی، پیه سوز یا شمع در حباب در شمعدان، اگر که هوا به تاریک باشد و شب از راه رسیده باشد، به هنگام آمدن یا رفتن میهمان، به پیشباز با به بدرقه می رفته اند و می رویم هنوز. «شاخ نبات» آمده به حریم، به خلوت شیخ و حالا در لحظه؛ که روشنایی روز رفته و شب از راه رسیده و «شاخ نبات» آمده به خانه و در دل دارد که نرود و شب را تا به سحر در خلوت بماند. شیخ، شمع را (چراغ را) برمی دارد و به منظور بدرقه ی میهمان از خانه بیرون می آید. همسایه دارد در روشنایی شمع، شیخ ما را می بیند که دارد میهمان را در روشنایی شمع بدرقه می کند. (آمده بوده از شیخ مسئله یی بپرسد و این رسم بوده است در آن روزگار). و حالا دارد برمی گردد. شیخ او را در روشنایی شمع، به رسم ادب و حرمت، تا پیچ کوچه بدرقه می کند، در کنج کوچه شمع را می کشد (شمع را فوت نمی کنند، با مرطوب کردن دو انگشت شست و اشاره «می کشند»، در اصطلاح، خاموش کردن شمع را «کشتن» می گویند. حالا، در تاریکی هوا، دوتایی باهم و دست در دست هم، سرمخفی، برمی گردند دو باره به خلوت خانه.
نیما
2018-10-31T02:24:12
ضمن بزرگداشت مادر بزرگ شما و برادر گرامی ایشان که فخر ادب پارسی بوده اند.صحیح بیتی که فرمودید در تضمین محمد حسین شهریار آمدهسعدی این گفت و شد از گفته خود باز پشیمانکه مریض تب عشق تو هدر گوید و هذیانبه شب تیره نهفتن نتوان ماه درخشانکشتن شمع چه حاجت بود از بیم رقیبانپرتو روی تو گوید که تو در خانه مایی
سینا حلمی
2018-10-31T09:46:17
خانم کیمیا در مورد این که سعدی از اختیارات وزنی استفاده کرده و در بعضی از مصاریع در رکن اول به جای فعلاتن از فاعلاتن بهره گرفته شکی نیست چنان که در بعضی از مصاریع هم از همان فعلاتن استفاده کرده. اما در مورد این که فرمودید ما وزن "فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن" نداریم باید بگم که صحیح نیست. هیچ قانونی وجود داره که یک سری وزن رو مشخص کرده باشه که شاعران فقط باید از اون اوزان استفاده بکنند! شاعر می‌تونه در وزن "فاعلاتن مستفعلن فاعلن مفاعیل" شعر بگه. شاید وزن آهنگینی نباشه اما اگر شاعر تمام مصاریع رو دقیقا بر همین وزن بگه کاملا صحیحه.
محمود
2018-11-18T07:36:26
به نظر بنده در خوانش خانم ملیکا، در بیت ماقبل آخر، ”رهایی” مصدر میباشد ( رها شدن)، نه به صورت دوم شخص مفرد
محسن
2018-01-23T22:51:01
بنده ذیل این غزل که بعضی از دوستان از خوانش غزل ایراد گرفتن جا دارد که از جناب آقای حمید رضا محمدی بسیار تشکر کنم. من تمام غزلیات سعدی رو با صدای ایشون گوش کردم و خیلی چیزها یاد گرفتم. واقعا بی انصافیست که زحمت ایشون رو که به صورت «رایگان» در اختیار همه قرار دارد را نادیده بگیرین که بعضی جاها لحن رو رعایت نکرده! این خوانش برای افرادی همچون من که خبره ادبیات نیستم و یک علاقه مند به شعر هستم بسیار آموزنده و مفید است. بسیار خوشحال میشوم اگر دوستانی که ادعا دارند بهتر میخوانند بخوانند تا ما هم استفاده کنیم. انتقاد هم روشی دارد نمی شود که کار و زحمت یک نفر را کلا نابود کرد که نقد کرده ایم .بالاخره وظیفه خودم دانستم که به خاطر استفاده ای که از کار ایشان کرده بودم تشکر بکنم و باز خطاب به این دوستان میگم که گر تو بهتر میزنی بستان بزن
محمدرضا
2018-07-09T06:34:36
اهل شعر نیستم ولی خیلی وقته میام این شعرو گوش میدمو میرم دانلودشم حال نمیده حالش اینه که اینجا بشنوی ... مرسی
مورتی هاشمی
2021-12-07T12:04:29.0449396
یک بیت دیگه هم که احمد ظاهر به ترانه ش اضافه کرده و احتمالا از سعدی نیست ولی شنیدنش خالی از لطف نیست:گر بیایی دهمت جان ور نیایی کشدم غممن که بایست بمیرم چه بیایی چه نیایی
Nilofar K..
2022-01-03T13:52:30.182339
معرکه هس این شعر و از اون معرکه تر استاد سخن سعدی
فاطمه f.barantalab@gmail.com
2022-03-04T22:53:07.2805775
چجوری میتونیم خوانش خودمون رو توی سایت بزاریم؟
آرشام
2022-04-22T09:51:08.651373
بسیار تعبیر بدیع و هوشمندانه ای کردید از واژه هم‌سایه. سپاسگزارم.‌ دید مرا نسبت به این بیت تغییر دادید.
Hamedowski Mo
2022-06-13T12:40:53.7325905
دوستان عزیز منظور از  نکنم خاصه در ایام اتابک دو هوایی چیه ؟
Fatemeh Hesam
2022-07-14T13:43:27.405481
سلام معنی بیت آخر رو میخواستم بدونم  « نکنم خاصه در ایام اتابک دو هوایی »
محمد کاظم
2022-07-17T16:54:42.874666
با سلام شعر سعدی کاملا درسته سعدی آن نیست که هرگز ز کمندت بگریزد یعنی سعدی آن است که هرگز از کمندت نمیگریزد در واقع اشتباه شما قید هرگزه مثبت و منفی کردن جمله با تغییر این قید با قید همیشه رخ نمیده بلکه با عوض شدن اثبات و نفی فعل رخ میده یعنی هرگز از دام تو فرار میکنه منفیش نمیشه همیشه از دام تو فرار میکنه بلکه میشه هرگز از دام تو فرار نمیکنه البته وقتی در جمله‌ی منفی هرگز داریم اگه بخوایم مثبتش کنیم علاوه بر مثبت کردن فعل باید هرگز را برداریم ولی در آنجا هم نباید همیشه بزاریم بلکه باید گاهی بزاریم من اون کسی نیستم که هرگز دروغ نگویم یعنی من اون کسی هستم که گاهی دروغ می‌گویم
Mokoshle
2022-07-21T03:37:21.6233927
ابوبکر اتابک زنگی حاکم شیراز بوده میگه من نمیتونم دو معشوق داشته باشم در یک زمان و هوا
سینا حلمی
2022-11-01T23:27:53.0708501
دوستان زیادی در مورد بیت «شمع را باید از این خانه به در بردن و کشتن / تا به همسایه نگوید که تو در خانۀ مایی» صحبت کرده‌اند و بعضا تفاسیر مبسوطی هم نوشته‌اند. من ابتدا توضیحی در مورد نگارش بیت و بعد در مورد معنی توضیح مختصری می‌دهم. به نظر من با احتمال قریب به یقین می‌شه اطمینان داشت که صورت مصراع دوم به همین شکل «تا به همسایه نگوید که تو در خانۀ مایی» صحیح است. چون اولا فصیح‌تر و روان‌تر است. ثانیا اگر مصراع رو به شکل «تا که همسایه نداند که تو در خانۀ مایی» فرض بگیریم، در اون صورت در ترکیبِ «تا که ...» در حقیقت «که» حشو است و نیازی به حضورش در مصراع نیست و این از زبان روان سعدی به دور است. ثالثا به کار بردن فعل «دانستن» در معنای «فهمیدن» چندان دلپذیر نیست چون معنای متفاوتی دارند. در واقع ما از «تا که همسایه نداند ...» می‌خواهیم این معنی رو بگیریم که «تا همسایه نفهمد» یا «تا همسایه پی نبرد» یا «تا همسایه متوجه نشود» که تو در خانۀ ما هستی. یعنی تمام این افعال دلالت بر این دارند که تا این لحظه هنوز چیزی «دانسته نشده» و ابراز امیدواری کردن برای این که از این لحظه به بعد هم این اتفاق نیفته. اما اگر همسایه «بداند که تو در خانۀ مایی» دیگه خاموش کردن شمع ضرورتی نداره چون حضور مهمان قبلا دانسته شده.  ببینید فرق بین این جملات رو: من می‌دانم که شما مهمان دارید. من فهمیدم که شما مهمان دارید. جملۀ دوم یعنی «من نمی‌دانستم اما الان فهمیدم که مهمان دارید». اما جملۀ اول یعنی من مطمئنم که مهمان دارید. یعنی قبلا می‌دونستم و چیزی نیست که الان فهمیده باشم. پس در واقع دانستن به درک شدن چیزی از قبل مربوط است و فهمیدن به درک شدن چیزی در زمان حال ربط داره.  باز مثال دیگه‌ای می‌زنم تا دوستان کامل متوجه بشن. 1- خدا کنه که همسایه ندونه که ما مهمان داریم. 2- خدا کنه که همسایه نفهمه که ما مهمون داریم. جلمۀ شمارۀ یک یعنی این که امیدوارم که همسایه تا الان متوجه نشده باشه. جملۀ شمارۀ دو یعنی همسایه فعلا نمی‌دونه و امیدوارم که از این به بعد هم متوجه نشه. پس به کار بردن فعل «دانستن» در معنای «فهمیدن» اشتباه است و معنای این دو با هم کاملا متفاوت است . بعید است که سعدی چنین اشتباهی کرده باشه. نکتۀ دیگه هم اینه که «تا به همسایه نگوید که تو در خانۀ مایی» یعنی شمع حضور تو رو به همسایه خبر ندهد. یعنی فرض گرفتن انجام کاری از سوی یک جسم بی‌جان که در ادبیات به «تشخیص» معروفه و جزو صنایع و آرایه‌های ادبی شمرده می‌شه. تشخیص در لغت به معنای تشخص دادن یا شخصیت بخشیدن به یک جسم بی‌جان. یعنی صورت مصراع به شکل «تا به همسایه نگوید ...» دارای صنعت ادبی نیز هست، در حالی که به شکل «تا که همسایه نداند ...» دارای حشو، استفاده از فعل اشتباه و خالی از صنعت ادبی است. اما راجع به معنی، باید عرض کنم معنای بیت به شدت ساده و به دور از تکلف و معانی غامضی است که بعضی از دوستان به اون‌ها اشاره کرده‌اند. ربط دادن شمع به غم (!)، حسادت شمع به فروغ روی معشوق، بر نتابیدن رقیبان و حریفان و ... معانی دیگه‌ای که انصافا کمی دود از کلۀ آدم بلند می‌کنه! معنی بیت به سادگی تمام اینه: باید لامپ رو خاموش کنیم تا همسایه تو رو نبینه. همین! تمام.  
میثم شهزاده
2022-12-19T17:23:01.7677814
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی..    والا که همینه.
طاهری
2023-02-02T20:11:08.9281092
طبق نسخه فروغی مصرع دوم با «تا» آغاز می شود و «که» ندارد
حمیدرضا
2023-02-03T09:16:11.2882648
احتمالاً نسخه مورد استناد جنابعالی تغییراتی نسبت به نسخه اصیل فروغی داشته (از این چاپهای «به همت فلانی بر اساس تصحیح فروغی» باید باشد)، چرا که تصویر چاپ فروغی زیر غزل (با برچسب «منبع کاغذی تاریخ ما») قابل مشاهده است و در هیچ یک از مواردی که اشاره کردید اختلافی با متن تاریخ ما ندارد.
ثنا اَبدالی
2023-04-28T03:32:56.2705864
سلام وزن درست  فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن  می باشد.
قرمز
2023-06-22T21:25:29.2079702
سلام نه وزن درست همون فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن هستش این یه اختیار شاعریه که در این وزن رکن اول (و فقط اول) می‌تونه به جای فعلاتن، فاعلاتن بیاد.
مریم دهقانپور
2023-10-07T14:40:31.3951121
درود بر همگی، باتوجه به خوانش متن اونجا که میگه که بدانست که در بند تو خوشتر (که) رهایی  میتونست بجای که از (ز) استفاده بشه: خوشتر از رها بودن