سعدی:اگر مانند رخسارت گلی در بوستانستی زمین را از کمالیت شرف بر آسمانستی
❈۱❈
اگر مانند رخسارت گلی در بوستانستی
زمین را از کمالیت شرف بر آسمانستی
چو سرو بوستانستی وجود مجلس آرایت
اگر در بوستان سروی سخنگوی و روانستی
❈۲❈
نگارین روی و شیرین خوی و عنبربوی و سیمین تن
چه خوش بودی در آغوشم اگر یارای آنستی
تو گویی در همه عمرم میسر گردد این دولت
که کام از عمر برگیرم و گر خود یک زمانستی
❈۳❈
جز این عیبت نمیدانم که بدعهدی و سنگین دل
دلارامی بدین خوبی دریغ ار مهربانستی
شکر در کام من تلخ است بی دیدار شیرینش
و گر حلوا بدان ماند که زهرش در میانستی
❈۴❈
دمی در صحبت یاری ملک خوی پری پیکر
گر امید بقا باشد بهشت جاودانستی
نه تا جان در جسد باشد وفاداری کنم با او
که تا تن در لحد باشد و گر خود استخوانستی
❈۵❈
چنین گویند سعدی را که دردی هست پنهانی
خبر در مغرب و مشرق نبودی گر نهانستی
هر آن دل را که پنهانی قرینی هست روحانی
به خلوتخانهای ماند که در در بوستانستی
کامنت ها