سعدی:چه باز در دلت آمد که مهر برکندی چه شد که یار قدیم از نظر بیفکندی
❈۱❈
چه باز در دلت آمد که مهر برکندی
چه شد که یار قدیم از نظر بیفکندی
ز حد گذشت جدایی میان ما ای دوست
هنوز وقت نیامد که بازپیوندی
❈۲❈
بود که پیش تو میرم اگر مجال بود
و گر نه بر سر کویت به آرزومندی
دری به روی من ای یار مهربان بگشای
که هیچ کس نگشاید اگر تو در بندی
❈۳❈
مرا و گر همه آفاق خوبرویانند
به هیچ روی نمی‌باشد از تو خرسندی
هزار بار بگفتم که چشم نگشایم
به روی خوب ولیکن تو چشم می‌بندی
❈۴❈
مگر در آینه بینی و گر نه در آفاق
به هیچ خلق نپندارمت که مانندی
حدیث سعدی اگر کائنات بپسندند
به هیچ کار نیاید گرش تو نپسندی
❈۵❈
مرا چه بندگی از دست و پای برخیزد
مگر امید به بخشایش خداوندی
فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۵۳۷
تصاویر
کامنت ها