سعدی:هرگز این صورت کند صورتگری یا چنین شاهد بود در کشوری
❈۱❈
هرگز این صورت کند صورتگری
یا چنین شاهد بود در کشوری
سرورفتاری صنوبرقامتی
ماه رخساری ملایک منظری
❈۲❈
میرود وز خویشتن بینی که هست
در نمیآید به چشمش دیگری
صد هزارش دست خاطر در رکاب
پادشاهی میرود با لشکری
❈۳❈
عارضش باغی دهانش غنچهای
بل بهشتی در میانش کوثری
ماهرویا مهربانی پیشه کن
خوبرویی را بباید زیوری
❈۴❈
بی تو در هر گوشه پایی در گل است
وز تو در هر خانه دستی بر سری
چون همایم سایهای بر سر فکن
تا در اقبالت شوم نیک اختری
❈۵❈
در خداوندی چه نقصان آیدش
گر خداوندی بپرسد چاکری
مصلحت بودی شکایت گفتنم
گر به غیر از خصم بودی داوری
❈۶❈
سعدیا داروی تلخ از دست دوست
به که شیرینی ز دست دیگری
خاکی از مردم بماند در جهان
وز وجود عاشقان خاکستری
کامنت ها