سعدی:مرا دلیست گرفتار عشق دلداری سمن بری صنمی گلرخی جفاکاری
❈۱❈
مرا دلیست گرفتار عشق دلداری
سمن بری صنمی گلرخی جفاکاری
ستمگری شغبی فتنهای دل آشوبی
هنروری عجبی طرفهای جگرخواری
❈۲❈
بنفشه زلفی نسرین بری سمن بویی
که ماه را بر حسنش نماند بازاری
همای فری طاووس حسن و طوطی نطق
به گاه جلوه گری چون تذرو رفتاری
❈۳❈
دلم به غمزه جادو ربود و دوری کرد
کنون بماندم بی او چو نقش دیواری
ز وصل او چو کناری طمع نمیدارم
کناره کردم و راضی شدم به دیداری
❈۴❈
ز هر چه هست گزیر است و ناگزیر از دوست
چه چاره سازد در دام دل گرفتاری
در اشتیاق جمالش چنان همینالم
چو بلبلی که بماند میان گلزاری
❈۵❈
حدیث سعدی در عشق او چو بیهده است
نزد دمی چو ندارد زبان گفتاری
کامنت ها