سعدی:ما بی تو به دل بر نزدیم آب صبوری چون سنگدلان دل بنهادیم به دوری
❈۱❈
ما بی تو به دل بر نزدیم آب صبوری
چون سنگدلان دل بنهادیم به دوری
بعد از تو که در چشم من آید که به چشمم
گویی همه عالم ظلمات است و تو نوری
❈۲❈
خلقی به تو مشتاق و جهانی به تو روشن
ما از تو گریزان و تو از خلق نفوری
جز خط دلاویز تو بر طرف بناگوش
سبزه نشنیدم که دمد بر گل سوری
❈۳❈
در باغ رو ای سرو خرامان که خلایق
گویند مگر باغ بهشت است و تو حوری
روی تو نه روییست کز او صبر توان کرد
لیکن چه کنم گر نکنم صبر ضروری
❈۴❈
سعدی به جفا دست امید از تو ندارد
هم جور تو بهتر که ز روی تو صبوری
کامنت ها