گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

سعدی:به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی به صد دفتر نشاید گفت حسب الحال مشتاقی

❈۱❈
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی به صد دفتر نشاید گفت حسب الحال مشتاقی
کتاب بالغ منی حبیبا معرضا عنی ان افعل ما تری انی علی عهدی و میثاقی
❈۲❈
نگویم نسبتی دارم به نزدیکان درگاهت که خود را بر تو می‌بندم به سالوسی و زراقی
اخلایی و احبابی ذروا من حبه مابی مریض العشق لا یبری و لا یشکو الی الراقی
❈۳❈
نشان عاشق آن باشد که شب با روز پیوندد تو را گر خواب می‌گیرد نه صاحب درد عشاقی
قم املا و اسقنی کأسا و دع ما فیه مسموما اما انت الذی تسقی فعین السم تریاقی
❈۴❈
قدح چون دور ما باشد به هشیاران مجلس ده مرا بگذار تا حیران بماند چشم در ساقی
سعی فی هتکی الشانی و لما یدر ماشانی انا المجنون لا اعبا باحراق و اغراق
❈۵❈
مگر شمس فلک باشد بدین فرخنده دیداری مگر نفس ملک باشد بدین پاکیزه اخلاقی
لقیت الاسد فی الغابات لا تقوی علی صیدی و هذا الظبی فی شیراز یسبینی باحداق
❈۶❈
نه حسنت آخری دارد نه سعدی را سخن پایان بمیرد تشنه مستسقی و دریا همچنان باقی

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۵۸۶

تصاویر

کامنت ها

عماد
2015-06-26T02:42:42
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقیاین برنامه سازان رادیو و تلویزیون مدیون سعدی هستند و گرنه چه چیزی داشتند که همیشه آخر بنالند که حالا وقت نیست ولی به جان شما ادامه دارد
شبرو
2015-03-03T17:19:43
به نظر حقیر و مطابق آنچه دوستان گفته اند معنی گذاردن یا گذاشتن، نهادن و قرار دادن چیزی است و معنی گزاردن، ادا کردن و انجام کاری. تا اینجا اختلافی نیست. دو کلمه بنیان گذار و فروگذار هم با حرف ذ صحیح هستند. زیرا اساس چیزی را انجام نمی دهند یا اجرا نمی کنند بلکه در جایی که قبلاً نبود قرار می دهند. بنیان چیزی را در جایی گذاشتن یعنی اساس و ریشه آن را در جایی نهادن. توجه شود که می توانیم به جای جمله "وی علم نوین را بنیان گذاشت."، بگوییم: "وی علم نوین را بنیان نهاد." اما نمی شود گفت "بنیان به جا آورد". فروگذاری هم به معنای کوتاهی در انجام کاری است و آن پایین گذاشتن است. یعنی کاری را که انجام می دادی پایین بگذار و انجام نده. سایر کلمات هم روشن هستند مانند لوله گذار، فشنگ گذار و نیز نمازگزار یا خدمتگزار. اما آنچه مورد اختلاف است معنای اجازه خواستن یا رخصت خواستن است. عده ای بر این باورند که چون اجازه خواستن انجام عملی است و نهادن چیزی نیست، باید با حرف ز نوشته شود و آن غزل معروف سعدی را اینچنین آغاز می کنند: "بگزار تا مقابل روی تو بگذریم..." اما همانطور که آقای دکتر ترابی تأکید کردند، لغتنامه برخلاف آن می گوید. در فرهنگ معین گذاشتن به معنی اجازه دادن آمده است و در هیچکدام از لغت نامه های دهخدا یا معین، گزاردن به معنی اجازه دادن نیست. به نظر حقیر هم بگزار معنی اجازه دادن نمی دهد. زیرا از دو بخش ب و گزار تشکیل شده. حرف ب حرف امر است مانند آنچه در کلمه برو بر رو اضافه شده است. بخش دوم گزار است که گفتیم انجام عملی است. اما کدام عمل؟ وقتی می گوییم خدمتگزار یعنی کسی که خدمت می گزارد و نوع کار معلوم است. در کلمه خالی بگزار عمل اجازه دادن کجاست و چگونه مستتر شده است؟ مگر آنکه بگوییم اجازه گزار یا رخصت گزار که آن هم نمی شود. زیرا اجازه دادن و گرفتن انجام دادن یا ادای اجازه نیست. از دیگر سوی گفتیم کلمه بگذار یعنی قرار برده. اگر از فرهنگ معین که معنی اجازه دادن را مستقیماً برای بگذار بکار برده است صرفنظر کنیم، باز هم می توانیم غیر مستقیم به این معنی برسیم. به این صورت که احتمالاً اجازه دادن با نهادن چیزی برابر بوده است. مثلاً چشم بر هم نهادن می توانست به معنی اجازه دادن باشد یا مهر زدن یا گذاشتن مهر و نشان می توانست به معنی اجازه دادن باشد. هر چه که بوده آن شیء در ذهن حذف شده و گذاشتن به تنهایی معنای اجازه دادن یافته است. پس بگذار تا مقابل روی تو بگذریم... اگر اشتباه می کنم آگاهم کنید. ببخشید طولانی شد.
دکتر ترابی
2015-03-03T18:06:32
جناب شبرو، با سپاس از روشنگری عالمانه جدا از زبان رسمی نوشتار و گفتار در زبان گفتگو نیز زمانی که میگوییم بذار ببینم ، برو کنار بذا باد بیاد و یا کرمانیان زمانی که میگویند بل باشه (( بهل ریشه هشتن ) و یا ( فاتلو بل بمیرم ، به غم تو اسیرم ....) از واژه های بذا و بل ( بهل ) منظوری جز اجازه بده نداریم و ندارند.با پوزش
ناشناس
2015-03-01T02:40:10
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقیست
دکتر ترابی
2015-03-02T20:15:27
مهر تابان ، مهر مهربان ، برای یافتن تفاوت افعال گذاشتن ( گذاردن ) و گزاردن سفارش میکنم به فرهنگ معین صفحات3205 و 3301 مراجعه فرمایید زیر گزاردن معنای اجازه دادن نیافتم ، اما گذاردن ( گذاشتن ) در شماره‌ی 6 هشتن اجازه دادن به روشنی آمده است. هشتن در گویش کرمانیان به مانای اجازه دادن هم به کار میرود، از همه گذشته شیخ شیراز که سخنش حجت است بارها آنرا به معنای اجازه دادن به کار گرفته است. نه تنها در مطلع غزل بگذارتا مقابل روی تو بگذریم گذاشتن و گذشتن هر دو آورده است که فرهنگ معین نیز در شاهد معنای گذاشتن بیت زیر را از گلستان مثال زده است :بگذار ، که بنده‌ی کمینم تا در صف بندگان نشینم، و اما برخی دوستان میفرمایند در فرهنگ دهخدا آمده است این کمترین جست و معنای اجازه دادن برای فعل گزاردن نیافت . سر انجام جناب شمس چرا از حقیر عذر میخواهید اگر لازم میدانید از سعدی پوزش بخواهید!!! بگذارید از این بحث همانگونه که از بر گذشتن گذشتیم بگذریم.
mehr
2015-03-02T09:33:38
با درودبالاخره متوجه نشدم ، زمانی که میگویی او بنیان گزار مکتب فکری ست ، چیزی جابه جا نشده ، یا من در جواب فروگزاری نکرده ام ، نیز همینطور . پس چرا با ” ذ “ نوشته اند یکی از استادان نظرش این بود که هر آنچه غیر مادّیست را با ” ز “ و آنچه مادیست را با ” ذ “ بنویسیم بهتر استجناب استاد محمد جعفر محجوب فرموده اند: آنچه از ریشه ی گذشتن یعنی حرکت کردن است را با ” ذ “ بنویسید . با احترام مهری
داتیس خواجه ئیان
2012-07-08T19:05:29
با عربی ناچیز حقیر.کتاب بالغ منی حبیبا معرضا عنی/ ان افعل ما تری انی علی عهدی و میثاقییعنی کتابی از من به پایان رسید و هنوز دلدارم ز من رویگردان است/ هر چه کنم از عهدم و میثاق من است اما به چشمش نمیآید.
داتیس خواجه ئیان
2012-07-08T19:07:59
2) قم املا و اسقنی کأسا و دع ما فیه مسموما/ اما انت الذی تسقی فعین السم تریاقیاین مصراع دیگه آخرشه و فکر کنم باید درباره اش زیاد بنویسم. البته آنچه می‌نویسم کشف خودمه و الزامأ درست نیست ولی شواهد تأیید میکنند:حافظ بیت معروفش یعنی «الا یا ایها الساقی، ادرکاسا و ناولها» را از این بیت گرفته که به اشتباه سودی منتسب به یزید کرده است: «انا المسموم و ماعندی بتریاق و لاراقی/ ادر کأسا و ناولها، الا ایها الساقی» یعنی: « من مسموم شده‌ام و دسترسی به
داتیس خواجه ئیان
2012-07-08T19:11:18
ادامه: دسترسی به پادزهری و مسکنی ندارم، پس ای ساقی جامی بیاور تا بنوشیم و درد را از یاد ببریم». حالا سعدی با این بیتش پاسخی به آن بیت داده که (معنی بیت سعدی:« قم املأ کأس و اسقینی» بلند شو ساقی و جامی به ما بنوشان، « و دِع مافیه مسموما» یعنی بگذار آن جام مسموم باشد، «اما انت الذی تسقی؟ فعین سم التیاقی» یعنی: اگر تویی که ساقی مایی، در چشم من زهر هم پادزهر و مسکن است...از زیباترین جوابیه ها در میان شاعران است که به نوعی می‌گوید به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقی است!
داتیس خواجه ئیان
2012-07-08T19:13:09
4. سعی فی هتکی الشانی و لما یدر ماشانی/ انا المجنون لا اعبا باحراق و اغراقیعنی: تلاش کردند که من را هتک حرمت کنند، و ندانستند که من اصلأ متوجه نمی‌شوم (اهمیت نمی‌دهم)، چرا که من مجنون عشقم و ترسی ندارم از سوختن و غرق شدن
داتیس خواجه ئیان
2012-07-08T19:14:37
5) لقیت الاسد فی الغابات لا تقوی علی صیدی/ و هذا الظبی فی شیراز یسبینی باحداقیعنی: شیر قوی پنجه در جنگل نتوانست مرا صید کند/ ولی این آهوبچه در شیراز مرا آواره باغها و بوستانها نمود
شیخ اجل
2012-09-09T07:21:00
فکر می کنم این دوستمون معنی ابیات عربی رو دقیق ننوشتن . به ترتیب:نوشته ای به من رسیده است ، محبوبم از من رو گردان است.........او هر چه کند به غیر از وفای عهد از من نمی بیندبه خاطر اینکه دوست داشتن او با من چنین کرده ، دوستان و آشنایانم از من بریده اند ..... مریض عشق بهبود نمی یابد و و به بالادستش شکایت نمی کند برخیز وپیاله ام را پر کن و هر چه می خواهی در آن سم بریز ........ چون تو آن را بر من می نوشانی آن سم برای من نوشدارو است سعی در بردن آبروی من دارد و حال آنکه شأن مرا نمی داند ....... من دیوانه ام و ترسی از سوختن و غرق شدن ندارمشیری را در جنگل دیدم و نتوانست مرا شکار کند .... و این آهو بچه در شیراز با چشمانش مرا به اسارت درآورده
مانی گرگانی
2010-11-05T10:30:08
درودبرشما،خسته نباشید.لطفا"ترجمه عربی ابیات این غزل را یرایم بفرستید.سپاسگزارم
وحید
2014-03-11T21:53:16
سلام به همه سعدی دوستانغزل بسیار زیبای سعدی را با هم خواندیم. معنای ابیات فارسی آن مشخص است؛ می ماند معانی ابیات عربی، که قبل از من، چند بزرگوار در مورد آن توضیحاتی نوشته اند؛ در این جا سعی می کنم ابیات عربی را، پیراسته و حتی المقدور بدون اشتباه به شما خواننده فاضل ارائه کنم:ب 2 - کتاب بالغ ….. : [این] نامه ای است به دوستی که از من گریزان است / هر چه می خواهی، انجام بده؛ قطعاً من بر عهد و پیمان خود [استوار] هستم.ب 4 - اخلائی و احبابی ….. : ای دوستان و محبان من! رها کنید که از عشق و حب او چه به من رسیده است [و نگران من نباشید] / بیمار عشق شفا نمی یابد و به افسونگر شکایت نمی کند [جادوگران گذشته مدعی درمان بیماران روحی بودند]ب 6- قم املا ….: برخیز [ و جامم را ] پر کن و آن را به من بنوشان و رها کن آن چه را در آن [پیمانه] است؛ هر چند مسموم است / هنگامی که تو ساقی هستی، زهر مهلک، پادزهر است [و موجب زندگی]ب 8- سعی فی هتکی …. : دشمن در بی آبرویی من کوشید در حالی که از کار من بی خبر است / من دیوانه ام و از سوختن و غرق شدن باکی ندارمب 10- لقیت الاسد …. : در جنگل ها، شیرهای [بسیاری] را دیدم که نتوانستند شکارم کنند / و [ اینک] آهویی در شیراز است که با چشمان [سیاه و زیبایش] مرا صید کرده است
محمد حسین
2014-05-03T11:31:50
سلام متشکر از زحمات شماپرسیده اند چرا کلمه ی (اغراق) هم قافیه نمی باشد ؟چون آخر ابیات عربی را باید با صدای کشیده خواند ( آ- آو - ای) و یا به سکون . در این شعر سعدی کلمه ی ( اغراق )را باید به صورت اغراقی خواند تا قافیه درست گردد . یا حق
دکتر ترابی
2014-09-30T17:09:30
قدح چون دور ماباشد، به هشیاران مجلس دهمرا بگذار( و نه بگزار!!) تا حیران بمانم چشم بر ساقی.
وحید
2013-11-15T01:12:31
سلام از زحماتی که می کشید سپاسگزارم. اما گله کوچکی دارم که علت ان را یقینا به اشتباه رخ داده و آن را باید به حساب اشتباهات جهان مجازی گذاشت.چندی پیش این غزل را مطالعه کردم با خودم گفتم بهتر است معنی و مفهوم این اشعار ناب بازبینی و ویرایش شوند و تقریبا برای تعالی فرهنگ خودم و زبان عزیزتر از جانم ساعتی وقت گذاشتم و نکاتی را که به ذهنم می رسید نوشتم. اما افسوس بعد از چند صباحی آن مطالب حذف شد و چرخ زمان به عقب برگشت. لطفا به گونه ای ذخیره شود که زحمت دوست داران فرهنگ و ادب فارسی پایمال نگردد.با تشکر از زحمات شبانه روز شما عزیزان---پاسخ: ضمن عذرخواهی، علت حذف حاشیه‌های دوماهه اخیر را در اینجا می‌توانید ببینید.
علی جمشیدی
2013-07-16T11:31:48
با سلاماگر اشتباه نکنم این شعر غزل است اما چرا دو تا از بیتها هم قافیه نیستند؟بیت چهارم ( اغراق ) و بیت دوم ( باحداق ) هر دو از آخر؟
سعید
2013-07-20T11:15:20
بسیار بسیار زیبا.شعر عاشقانه سعدی انسان را به پرواز در میاره.انگار که عشق و معشوق از هر فکر و خیالی مهمتر و پررنگ تر میشه.همه چیز دیگر فراموش میشه. روح و قلبی به این لطافت که در سعدی دیدم در دیگران هرگز ندیدم.یا شیخ! روحی و قلبی فداک!
توانای دانا
2019-11-27T19:14:03
سعدی عربی رو عالی سروده و برای اولین بار در تاریخ ادبیات عرب، سعدی قواعد شعر فارسی رو وارد عربی کرد و در حقیقت با قواعد و اصول فارسی، شعر عربی گقت.خدا بیامرزتت سعدی
احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com
2019-06-05T14:48:53
آفتاب ، تازه نا پیدا کرده است که از پنجره ی آشپزخانه تو بیاید و من ، دوباره دارم برایت نامه می نویسم . نامه ی هفتاد و چندم است؟ نمی دانم . اما مطمئنم که قله ها باز هنوز برف دارند و قبرستان ها باز هنوز کم و بیش ، پنج شنبه جمعه ها خیس می شوند ... دلم می خواهد از صدای لق لقِ چرخ دستیِ آن پیرمردِ ماهی فروش برایت بنویسم . صدای لق لقی که همیشه آرام آرام از شنبه ها شروع می شد و پُررنگ تر به جمعه ها می رسید . همان پیرمردی که چرخ دستیِ پُر از ماهی های کوچک و بزرگش را به زحمت هُل می داد و با آواز و لهجه ی غریبی می خواند : دریا همه عمر خوابش آشفته ست ... به راستی که آن مصراع چقدر شبیه جمعه هایمان بود . جمعه های من ؛ جمعه های تو و شاید هم جمعه هایِ خیلی هایِ دیگر ...دلم می خواهد از ساعت شش و هفت عصرها برایت بنویسم . ساعت هایی که با هم به تماشای آن آرایشگرِ پیرِ سَرِ کوچه می رفتیم ؛ به تماشایِ موهای ریخته شده در کفِ آرایشگاه ؛ موهایی که بیشترشان سفید بودند ؛ موهایی که وقتی آن آرایشگرِ پیر از کفِ آرایشگاه جمع شان می کرد هم زمان زیر لب می خواند : حکایت همچنان باقی است ... دلم می خواهد از دیوارهای نیم ریخته ی آن مدرسه برایت بنویسم که رویش پُر بود از دایره و مربع های کج و کوله . تو همیشه می گفتی کج و کُوله ها هندسی ترند و من همیشه می گفتم که چرا ردِّ آن معادله ای که نتوانستم حل کنم ، هیچ گاه به خوبی از روی تابلوی کلاس پاک نشد و همیشه تابلو را بزرگ تر از آن چه بود در نظرم آورد ؟ معادله ی حل نشده ای که جملات تحقیرآمیز معلمِ پیرِ ریاضی را با خود داشت : « بشین گوساله ... یه دو برات می ذارم به خاطراتت اضافه شه » . همان معلمِ پیرِ ریاضی که «مورچه از طیاره افتاد دوتا تُخماش قُر شد» وردِ زبانش بود.بگذریم ... نمی دانم چرا تو همیشه از من جایی خانه می خواستی که روبه رویش یک بیابان باشد . یک بیابان ، پُر از سوراخ هایِ مار . مارهایی که مُدام دخترانگیِ زمین را دید بزنند ، و البته هیچ وقت هم از من نپرسیدی که چرا من عاشق آن حیاطی شده ام که یک جفت چارُقِ کهنه و سپید میانِ انبوهی از خارچه هایش وِل بود ؛ خارچه ها و چارقی که در نزدیکی شان ، پیرمردی مدام از آشیانه هایِ خُرد و خالی کلاغان پایین می آمد ... راستی دیروز نوارکاستِ از کرخه تا راین تو را به کسی بخشیدم ؛ همان نوارکاستی که روی جلد قابش یک کبوتر سفید نشسته بود ؛ یک کبوتر سفیدِ نشسته که با تکه پارچه ی قرمزی چشم هایش را بسته بودند ...▣ احمد آذرکمان ـ حسن آباد فشافویه ـ 15 خرداد 98
Siamak Sario
2021-04-19T12:47:00
سلامبیت قدح چون دور ما باشد به ... در خواندن توسط خانمی که صدایشان را ضبط کرده اید به شکل دور به معنی دور از دست خوانده شده اما باید دور به معنی نوبت خوانده می شد. با احترام
فریدالدین
2021-04-16T04:20:23
در مقابل این دو بیت عربی دیباچه گلستان نه در عرب و نه در عجم مقابل و مانندی در ایجاز و جزالت وجود نداردبلغَ العُلی بِکمالِه کَشَفَ الدُّجی بِجَمالِهحَسُنَتْ جَمیعُ خِصالِهصلّوا علیه و آله
گمنام-۱
2017-08-24T19:01:36
7، به صد دفتر نشاید گفت وصف الحال کسانی که هر واژه ای را که همانندی در زبانهای اروپایی داشته باشد، یونانی اروپایی می خوانند خود باختگانند. این نا آگاهان.
۷
2017-08-24T17:35:01
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقیآگاهان واژه دفتر را از دیفتر یونانی میدانند که به معنی پوست میباشد مانند دیفتری
۷
2017-07-17T17:11:43
و هذا الظبی فی شیراز یسبینی باحداقظب:آهوضب هم داریم که سوسمار است همان که برخی عربها خوردنش را بسیار دوست دارند پیوند به وبگاه بیرونیپیوند به وبگاه بیرونی
محمد ضیااحمدی
2018-11-15T01:30:52
بنده عربی فصیح نمی‌دانم ولی می‌گویند عربی سرودن سعدی تعریفی ندارد . چه خوب بود به فارسی اقنا میفرمود
عباسی - فسا
2019-01-04T02:28:17
سلام دوستان عزیزبرخی بزرگواران در نظراتشان تصور فرمودند که أحداق جمع حدیقة (بستان – باغ) استحدیقة جمعش حدائق است هرچند امر واضحی است ولی چند مثال قرآنی به جهت رفع شبهه برخی دوستان:فَأَنْبَتْنَا بِهِ حَدَائِقَ ذَاتَ بَهْجَةٍ (60 نمل)إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ مَفَازًا * حَدَائِقَ وَأَعْنَابًا (31 و 32 نَبأ)وَحَدَائِقَ غُلْبًا * وَفَاکِهَةً وَأَبًّا (30 و 31 عَبَس)دوستانی که فرمودند : این آهو مرا آواره باغ ها کرد دقت داشته باشند که معنی این سخن چیست؟ فرض که ترجمه را بپذیریم عاشق وقتی از سوز عشق آواره میشه سر به کوه و بیابان می گذارد نه اینکه آواره باغ شود. باغ جای خوشی استصبا به لطف بگو آن غزال رعنا راکه سر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما رااما ترجمه دقیق:حَدَقَة (سیاهی چشم) جمعش: حَدَق، حَدَقَات، أَحْدَاق و حِدَاقسَبَی: به اسارت درآورد، اسیر کردالظَّبْی: آهولَقِیتُ الأُسْدَ فی الغاباتِ لا تَقوی عَلَی صَیدیو هذا الظَّبْی فی شیراز یَسْبینی بِأَحْداقِشیرها را در جنگل ها و بیشه ها دیدم که نتوانستند مرا صید کنندو این آهو در شیراز با سیاهی چشم مرا اسیر کردضمنا بِأَحْداقِ در واقع بِأَحْداقٍ بوده که در عربی در چنین جایی تنوین گذاشته نمی شود و با تلفظ ای خوانده می شود: بِأَحْداقیأیام عزت مستدامجایتان در جوار سعدی شیرین سخن خالی
۷
2018-03-11T17:35:33
معنی فارسی ابیات عربی این غزل ساده است و کسی که دبیرستان را تمام کرده باشد باید بتواند از پس آن برآید.مثال:مریض العشق لا یبری و لا یشکو الی الراقیمریض=بیمارعشق=عشقلا یبری:خوب نمیشودیبری از ریشه بر به معنی خوبی است لا یشکو:شکایت نمیکندیشکو با شاکی از یک ریشه استراقی هم با ترقی از یک ریشه است و کسی که در علم پیشرفت کرده و اینجا علم چیزی نیست جز جادودیگر ابیات هم به همین سادگی میباشد.
ن،ن
2018-05-20T00:56:17
گمان کنم احداق از ریشه ی حدیقه با جمع حدایق باشد به مانای باغ و بستان
۷
2018-05-19T18:37:21
احداق در بیت دوم جمع حدقه است که سیاهی و مردمک چشم است.در فارسی حدقه به معنی کاسه چشم است.و این آهوی شیرازی مرا با چشمان سیاهش گرفتار کرداگر اشتباه نکنم یسبینی از ریشه سب است یعنی نفرین و گرفتار شدن
سفید
2022-12-28T01:43:07.2129905
  قدح چون دور ما باشد به هشیاران مجلس ده مرا بگذار تا حیران بماند چشم در ساقی...   سَعی فی هَتْکیَ الشّانی وَ لَمّا یَدْرِ ما شانی اَنَا المَجْنونُ لا اَعْبا بِاِحْراقٍ وَ اِغْراقٍ...     بمیرد تشنه مستسقی و دریا همچنان باقی...  
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
2023-05-31T07:45:23.9359239
درود بر مدیر عزیز تاریخ ما توضیحی در باره ویرایش 10 خرداد  چند مورد بود که بنده ویرایش کردم و همگی مربوط به رسم الخط عربی در مصاریع عربی بود تغییر همزه های وصل به همزه قطع در کلماتی مانند أعبا - أحداق - إغراق و ...   همچنین تنوین جر آخر مصراع ها که در عربی نباید تنوین در آخر بیت بیاید و باید به صورت کسره باشد مانند  وَ هَذَا الظَّبْیُ فی شیرازَ یسبینی بِأَحْداقِأَنَا المَجْنونُ لا أَعْبا بِإِحْراقٍ وَ إِغْراقِ
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
2023-05-31T11:55:10.579241
کِتابٌ بالِغٌ مِنّی حَبیباً مُعْرِضاً عَنّی إِنِ افْعَلْ ما تَری إِنّی عَلی عَهْدی وَ میثاقی نامه ای است از من به دوستی که از من گریزان است / هر چه می خواهی، انجام بده؛ قطعاً من بر عهد و پیمان خود هستم   أَخِلّایی وَ أَحْبابی ذَروا مِنْ حُبِّهِ مابی مَریضُ العِشْقِ لا یَبْری وَ لا یَشْکو إِلَی الرّاقی دوستان و یارانم مرا رها کنید در باره آنچه از دوستی او به من رسیده است (یعنی سرزنشم نکنید که با این دوستی چه به روزم آمده) بیمار عشق نه بهبود می یابد و نه به پادزهر پناه می برد   قُمِ امْلَأْ وَ اسْقِنی کَأْساً وَ دَعْ ما فیهِ مَسْموماً أَما أَنْتَ الَّذی تَسْقی فَعَیْنُ السَّمِّ تَرْیاقی برخیز و جام را پر کن و از آن به من بنوشان و کار نداشته باش که آنچه در جام است سمی است اگر تو ساقی و نوشاننده باشی سم و زهر عینا پادزهر است   سَعی فی هَتْکیَ الشّانی وَ لَمّا یَدْرِ ما شانی أَنَا المَجْنونُ لا أَعْبا بِإِحْراقٍ وَ إِغْراقِ دشمنم در بی آبرو کردن من کوشید در حالی که از کار من بی خبر است / من دیوانه ام و از سوختن و غرق شدن باکی ندارم   لَقیتُ الْأُسْدَ فِی الغاباتِ لا تَقْوی عَلی صیدی وَ هَذَا الظَّبْیُ فی شیرازَ یسبینی بِأَحْداقِ شیرهای زیادی را در بیشه ها دیدم که نتوانستند مرا به دام اندازند و این بچه آهو در شیراز با حدقه های چشمش مرا اسیر کرد. (حدقه کمانیِ چشم را به کمند تشبیه کرده که همین شکلی است)   نه حسنت آخری دارد نه سعدی را سخن پایان بمیرد تشنه مستسقی و دریا همچنان باقی مستسقی شخصی که بیماری تشنگی دارد و هرچه آب بخورد باز تشنه تر می شود . سعدی می گوید نه حسن تو تمامی دارد و نه سخن سعدی در وصف حسن تو تمام شدنی است بلکه سعدی چونان تشنه ای است که آب گوارای وصف کردن تو را اینقدر می نوشد تا بمیرد ولی دریای حسن تو به جای خود باقی است
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
2023-10-03T08:01:23.7055799
ببخشید ترجمه ها کاملا ایراد دارد