سعدی:عمرم به آخر آمد عشقم هنوز باقی وز می چنان نه مستم کز عشق روی ساقی
❈۱❈
عمرم به آخر آمد عشقم هنوز باقی
وز می چنان نه مستم کز عشق روی ساقی
یا غایة الامانی قلبی لدیک فانی
شخصی کما ترانی من غایة اشتیاقی
❈۲❈
ای دردمند مفتون بر خد و خال موزون
قدر وصالش اکنون دانی که در فراقی
یا سعد کیف صرنا فی بلدة هجرنا
من بعد ما سهرنا و الایدی فی العناقی
❈۳❈
بعد از عراق جایی خوش نایدم هوایی
مطرب بزن نوایی زان پرده عراقی
خان الزمان عهدی حتی بقیت وحدی
ردوا علی ودی بالله یا رفاقی
❈۴❈
در سرو و مه چه گویی ای مجمع نکویی
تو ماه مشکبویی تو سرو سیم ساقی
ان مت فی هواها دعنی امت فداها
یا عاذلی نباها ذرنی و ما الاقی
❈۵❈
چند از حدیث آنان خیزید ای جوانان
تا در هوای جانان بازیم عمر باقی
قام الغیاث لما زم الجمال زما
و اللیل مدلهما و الدمع فی المآقی
❈۶❈
تا در میان نیاری بیگانهای نه یاری
درباز هر چه داری گر مرد اتفاقی
کامنت ها