گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

سعدی:اگر تو میل محبت کنی و گر نکنی من از تو روی نپیچم که مستحب منی

❈۱❈
اگر تو میل محبت کنی و گر نکنی من از تو روی نپیچم که مستحب منی
چو سرو در چمنی راست در تصور من چه جای سرو که مانند روح در بدنی
❈۲❈
به صید عالمیانت کمند حاجت نیست همین بس است که برقع ز روی برفکنی
بیاض ساعد سیمین مپوش در صف جنگ که بی تکلف شمشیر لشکری بزنی
❈۳❈
مبارزان جهان قلب دشمنان شکنند تو را چه شد که همه قلب دوستان شکنی
عجب در آن نه که آفاق در تو حیرانند تو هم در آینه حیران حسن خویشتنی
❈۴❈
تو را که در نظر آمد جمال طلعت خویش حقیقت است که دیگر نظر به ما نکنی
کسی در آینه شخصی بدین صفت بیند کند هر آینه جور و جفا و کبر و منی
❈۵❈
در آن دهن که تو داری سخن نمی‌گنجد من آدمی نشنیدم بدین شکردهنی
شنیده‌ای که مقالات سعدی از شیراز همی‌برند به عالم چو نافه ختنی
❈۶❈
مگر که نام خوشت بر دهان من بگذشت برفت نام من اندر جهان به خوش سخنی

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۶۰۳

تصاویر

کامنت ها

ح حسنی
2016-08-30T14:51:15
بیتی که جناب جلیلی از صائب بزرگ نقل قول فرمودند ازآن آصفی هروی است.
مهدی جلیلی
2013-02-16T09:52:21
صائب نیز تضمینی از یک مصرع این غزل دارد:تو هم در آینه حیران حسن خویشتنی! زمانه ایست که هر کس به خود گرفتار است (صائب)
جمشید پیمان
2011-02-22T11:18:20
جمشید پیماننترسم از غم غربت ،اگر تو پیش منیهزار باغ بروید ،بگویی ار سخنی .مُـبَـشِّری ــ که مرا مژده ی رهایی داد ــنهان به قاب نقابش؛روانِ اهرمنی.زبـس که تیغ نهادند بر گلوی بهاربغیر خون نچکد از ستاکِ نسترنی .خمیده گردن بیدی، شکسته قامت سروبوَد اگر که نشانی ز چینی و شکنی .مگو که؛اینهمه ظلمت زچشم من زایدمگر تو می شنوی عطر نافه ی ختنی؟به تـیـغِ شیخِ ستمکار غرقه در خون شداگر بخاطر عشقی ، شکفته شد دهنی.به سایه سار زمستان نمی شود پیدا ؛«فراغتی و کتابی و گوشه ی چمنی»**از حافظ:دو یار زیرک و از باده ی کهن ؛دومنیفراغتی و کتابی و گوشه ی چمنی
فاطمه زندی
2022-04-26T12:44:57.0332987
چو سرو در چمنی راست در تصور من  چه جایِ سرو ،که مانند روح در بدنی  در حقیقت همانند سروی در باغ خیال و ذهن من هستی ..اما نه، سرو هم جایگاه تو را ندارد که تو مانند روح در جسم من هستی... درود خدا بر حضرت سعدی ...