گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

سعدی:بر آنم گر تو باز آیی که در پایت کنم جانی و زین کمتر نشاید کرد در پای تو قربانی

❈۱❈
بر آنم گر تو باز آیی که در پایت کنم جانی و زین کمتر نشاید کرد در پای تو قربانی
امید از بخت می‌دارم بقای عمر چندانی کز ابر لطف باز آید به خاک تشنه بارانی
❈۲❈
میان عاشق و معشوق اگر باشد بیابانی درخت ارغوان روید به جای هر مغیلانی
مگر لیلی نمی‌داند که بی دیدار میمونش فراخای جهان تنگ است بر مجنون چو زندانی
❈۳❈
دریغا عهد آسانی که مقدارش ندانستم ندانی قدر وصل الا که درمانی به هجرانی
نه در زلف پریشانت من تنها گرفتارم که دل در بند او دارد به هر مویی پریشانی
چه فتنه‌ست این که در چشمت به غارت می‌برد دل‌ها
تویی در عهد ما گر هست در شیراز فتانی
❈۴❈
نشاید خون سعدی را به باطل ریختن حقا بیا سهل است اگر داری به خط خواجه فرمانی
زمان رفته باز آید ولیکن صبر می‌باید که مستخلص نمی‌گردد بهاری بی زمستانی

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۶۰۹

تصاویر

کامنت ها

کسرا
2015-08-16T21:37:04
** ندانی قدر وصل الا که درمانی به هجرانی **
کسرا
2015-07-12T23:10:01
میان عاشق و معشوق اگر باشد بیابانیدرخت ارغوان روید به جای هر مغیلانیحتما حتما این شعر ور بخونید... بدون شک لذت میبرید...
کسرا
2015-07-12T23:10:32
ور > رو
سینا یعقوبی المشیری
2012-08-27T01:08:54
بیت 6 این غزل بی نظیر سعدی مرا به یاد آن بیت از شیخ بهایی انداخت که با خود گفتم آن را در حاشیه بنویسم و آن این است:طره ی پریشانش دیدم و به دل گفتم/این همه پریشانی بر سر پریشانیشیخ بهایی میگوید علت تشویش خاطر من پریشانی زلف معشوقم است.این مسئله البته برای حافظ دیگر گونه است .حافظ عزیز میگوید من با پریشانی زلف یار به آرامش میرسم و اینگونه مستانه میسراید:از خلاف آمد عادت بطلب کام که من/کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم
غزاله
2020-05-17T17:46:37
محسن نامجو اهنگی خواندند به نام درخت ارغوان که همین شعر هم داخلش وجود داره
گنگِ خواب دیده
2023-03-09T12:32:34.1552962
میان عاشق و معشوق اگر باشد بیابانی درخت ارغوان روید بجای هر مغیلانی...   .ارغوان پنجه خونین زمین دامن صبح بگیروز سواران خرامنده خورشید بپرسکی بر این درۀ غم می‌گذرند؟