سعدی:خواهم اندر پایش افتادن چو گوی ور به چوگانم زند هیچش مگوی
❈۱❈
خواهم اندر پایش افتادن چو گوی
ور به چوگانم زند هیچش مگوی
بر سر عشاق طوفان گو ببار
در ره مشتاق پیکان گو بروی
❈۲❈
گر به داغت میکند فرمان ببر
ور به دردت میکشد درمان مجوی
ناودان چشم رنجوران عشق
گر فرو ریزند خون آید به جوی
❈۳❈
شاد باش ای مجلس روحانیان
تا که خورد این می که من مستم به بوی
هر که سودانامه سعدی نبشت
دفتر پرهیزگاری گو بشوی
❈۴❈
هر که نشنیدهست وقتی بوی عشق
گو به شیراز آی و خاک من ببوی
کامنت ها