گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

سعدی:ندانم از من خسته جگر چه می‌خواهی دلم به غمزه ربودی دگر چه می‌خواهی

❈۱❈
ندانم از من خسته جگر چه می‌خواهی دلم به غمزه ربودی دگر چه می‌خواهی
اگر تو بر دل آشفتگان ببخشایی ز روزگار من آشفته‌تر چه می‌خواهی
❈۲❈
به هرزه عمر من اندر سر هوای تو شد جفا ز حد بگذشت ای پسر چه می‌خواهی
ز دیده و سر من آن چه اختیار تو است به دیده هر چه تو گویی به سر چه می‌خواهی
❈۳❈
شنیده‌ام که تو را التماس شعر رهیست تو کان شهد و نباتی شکر چه می‌خواهی
به عمری از رخ خوب تو برده‌ام نظری کنون غرامت آن یک نظر چه می‌خواهی
❈۴❈
دریغ نیست ز تو هر چه هست سعدی را وی آن کند که تو گویی دگر چه می‌خواهی

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۶۳۷

تصاویر

کامنت ها

محمدرضا جراح زاده
2016-01-26T15:18:41
کاش شیخ سعدی بجای کلمه ی "پسر" در این مصرع:جفا ز حد بگذشت ای پسر چه می‌خواهیمینوشت "صنم" ، یا لااقل مینوشت "جگر" :(جفا ز حد بگذشت ای صنم چه میخواهیجفا ز حد بگذشت ای جگر چه میخواهیمیشه اصلاحش کرد
ناشناس
2013-11-04T15:30:40
چه می خواهی از من جگر سوخته
ناشناس
2013-07-15T14:51:37
ندانم از من خسته جگر چه می خوانی
سید مهدی افضلی
2019-06-13T19:25:48
شنیده‌ام که تو را التماس شعر رهیستتو کان شهد و نباتی شکر چه می‌خواهیرهی :. [ رَ ] (ص نسبی ، اِ) رونده . (برهان ) . روان . (فرهنگ فارسی معین ). مسافر. (یادداشت مؤلف ). || غلام . (از فرهنگ فارسی معین ) (انجمن آرا) (برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ اوبهی ). چاکر. (فرهنگ خطی ) (برهان ). به معنی بنده از رهیدن است ، یعنی رهیده شده و آزادکرده ، نه از راه و رهسعدی خود را بنده‌ی معشوق می داند و می گوید:شنیده ام که از این بنده‌‌ی ناچیز ، تقاضای شعر کرده ای ، حال آن که تو خود سرچشمه و معدن سخنان شیرین چون عسل هستی اما شیرینی شعر من چون شیرینی شکر است ( تقابل سخن معشوق و سخن سعدی / تقابل شیرینی عسل و شکر )شهد و نبات استعاره از سخن معشوقشکر استعاره از شعر عاشق
خیلی ناشناس
2020-12-01T00:28:24
این حاشیه را برای دوستانی می نویسم که سر واژه «پسر» در بیت سوم توجیه های بی اساسی می آورند. چرا نمی خواهیم باوریم کنیم که مراد از معشوق در اشعار خیلی از بزرگان نظیر سعدی پسر است.سعدی اینجا از جفاکاری و قساوت قلب معشوق زمینی -که پسر باشد- اشاره می کند و می گوید: جفا از حد گذشت ای معشوقدر ضمن فلسفه پیشنهاد جایگزینی واژه پسر با صنم را نمی فهمم یعنی شما به هر قیمتی خواهان تحریفی هستی؟
امیر مستلزم
2021-03-09T10:22:30
درود خدمت دوستانمنظور از شاهد بازی و معشوق مذکر به گونه ایرواج یافته که عده ای از دوستان برداشت اشتباهی کردند.با اینکه قضاوت ناممکن است اما از نظر من حقیر می توان معادل معاشرت و هم صحبتی برداشت کرد نه جنسی و شهوتی!
بابک
2017-11-12T14:26:45
دوستان اگر ممکنه معنی بیت پنجم رو توضیح بدهند. در تصحیح استاد فروغی به جای "شعر رهی" ، "شهر رهی" آمده.
nabavar
2017-11-12T21:35:29
بابک جان شنیده‌ام که تو را التماس شعر رهیستتو کان شهد و نباتی شکر چه می‌خواهیتا آنجا که من فهم می کنم می گوید :شنیده ام که در آرزوی مویِ رهروی {نیکویی} هستی ولی تو که خود بهتر از آن داری به دنبال چه هستی؟زنده باشی
حسین
2017-11-14T14:49:44
شنیده‌ام که تو را التماس شعر رهیستتو کان شهد و نباتی شکر چه می‌خواهیشنیده ام که آرزوی شعر آهنگین و نغمه گون داریتو خود نهایت نغمه و آهنگی ،،،،،”ره “به مانای آهنگ و نغمه خوش نیز هست
حسین
2017-11-14T14:51:50
”شَعر“ به مانای موی نیز درست است شَعر سیاه = موی سیاه
۷
2017-11-14T03:30:18
آه آمان!1-شنیده‌ام که تو را التماس شعر رهیست2-تو کان شهد و نباتی شکر چه می‌خواهی1-شنیده ام که شعر این چاکر را میخواهی(به دلیل شیرینی)2-تو کان شهد و نباتی شکر چه می‌خواهی
۷
2017-11-14T08:11:46
به هرزه عمر من اندر سر هوای تو شدجفا ز حد بگذشت ای پسر چه می‌خواهیفکر نمیکنم فهمیدنش سخت باشد که منظور از پسر خود درون شاعر و کشاکش همیشگی با اوست آنچنان که از همان مصرع آغازین نمایان است.ندانم از من خسته جگر چه می‌خواهیدر شهر اگر زمانی آن خوش پسر برآیداز هر دلی و جانی سوزی دگر برآیددر آرزوی رویش چندین عجب نباشدگر آفتاب ازین پس پیش از سحر برآیداز بهر چون تو دلبر در پای چون تو گوهراز ابر در ببارد وز خاک زر برآیدباری به چشم احسان در سیف بنگر ای جانتا کار هر دو کونش ز آن یک نظر برآید
محمد تقی صابری
2017-03-08T10:31:57
در مورد حاشیه آقای محمد رضا جراح زاده عرض میکنم : بنا به تحقیقات مفصل استاد احسان یار شاطر ، در اشعار شعرای ما از زمان رودکی تا عصر مشروطیت جز در افسانه های منظوم و غیر منظوم از قبیل لیلی و مجنون و شیرین و فرهاد و امثالهم ، هر کجا به معشوقی اشاره شده ، مراد از معشوق ، پسر بوده است . در کتاب مجالس العشاق نوشته سلطان حسین بایقرا به طور مفصل در این زمینه توضیح داده شده است . تنها به عنوان مشتی از هزاران خروار عرض میکنم : ای نازنین پسر تو چه مذهب گرفته ای ؟ // کت خون ما حلال تر از شیر مادر است .(حافظ).....گر آن شیرین پسر خونم بریزد // دلا چون شیر مادر کن حلالش ( حافظ ) ... باز هم از حافظ : دل بدان رود گرامی ندهم ، پس چه کنم ؟ // مادر دهر ندارد پسری بهتر ازین ....وحشی بافقی // ای پسر چند به کام دگرانت بینم // ساقی مجلس عام دگرانت بینم ، که در ترکیب بند معروف اوست . کلمات شاهد و مغبچه و رود ( که هنوز هم در نقاطی مثل لرستان به پسر ، رود میگویند ) در تمامی اشعار بزرگان اشاره به پسر دارد . در خصوص اینکه آیا این مهم و این مفوله ، نفطه ضعفی برای شعرای بزرگ ما خواهد بود یا خیر ، بحث مفصلی دارد که در صورت لزوم به آن خواهم پرداخت .