سعدی:ندانم از من خسته جگر چه میخواهی دلم به غمزه ربودی دگر چه میخواهی
❈۱❈
ندانم از من خسته جگر چه میخواهی
دلم به غمزه ربودی دگر چه میخواهی
اگر تو بر دل آشفتگان ببخشایی
ز روزگار من آشفتهتر چه میخواهی
❈۲❈
به هرزه عمر من اندر سر هوای تو شد
جفا ز حد بگذشت ای پسر چه میخواهی
ز دیده و سر من آن چه اختیار تو است
به دیده هر چه تو گویی به سر چه میخواهی
❈۳❈
شنیدهام که تو را التماس شعر رهیست
تو کان شهد و نباتی شکر چه میخواهی
به عمری از رخ خوب تو بردهام نظری
کنون غرامت آن یک نظر چه میخواهی
❈۴❈
دریغ نیست ز تو هر چه هست سعدی را
وی آن کند که تو گویی دگر چه میخواهی
کامنت ها