سعدی:فریاد من از فراق یار است وافغان من از غم نگار است
❈۱❈
فریاد من از فراق یار است
وافغان من از غم نگار است
بی روی چو ماه آن نگارین
رخسارهٔ من به خون نگار است
❈۲❈
خون جگرم ز فرقت تو
از دیده روانه در کنار است
درد دل من ز حد گذشتهست
جانم ز فراق بیقرار است
❈۳❈
کس را ز غم من آگهی نیست
آوخ که جهان نه پایدار است
از دست زمانه در عذابم
زان جان و دلم همی فکار است
❈۴❈
سعدی چه کنی شکایت از دوست
چون شادی و غم نه برقرار است
کامنت ها