گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

سعدی:دیده از دیدار خوبان برگرفتن مشکلست هر که ما را این نصیحت می‌کند بی‌حاصلست

❈۱❈
دیده از دیدار خوبان برگرفتن مشکلست هر که ما را این نصیحت می‌کند بی‌حاصلست
یار زیبا گر هزارت وحشت از وی در دلست بامدادان روی او دیدن صباح مقبلست
❈۲❈
آن که در چاه زنخدانش دل بیچارگان چون ملک محبوس در زندان چاه بابلست
پیش از این من دعوی پرهیزگاری کردمی باز می‌گویم که هر دعوی که کردم باطلست
❈۳❈
زهر نزدیک خردمندان اگر چه قاتلست چون ز دست دوست می‌گیری شفای عاجلست
من قدم بیرون نمی‌یارم نهاد از کوی دوست دوستان معذور داریدم که پایم در گلست
❈۴❈
باش تا دیوانه گویندم همه فرزانگان ترک جان نتوان گرفتن تا تو گویی عاقلست
آن که می‌گوید نظر در صورت خوبان خطاست او همین صورت همی‌بیند ز معنی غافلست
❈۵❈
ساربان آهسته ران کآرام جان در محملست چارپایان بار بر پشتند و ما را بر دلست
گر به صد منزل فراق افتد میان ما و دوست همچنانش در میان جان شیرین منزلست
❈۶❈
سعدی آسانست با هر کس گرفتن دوستی لیک چون پیوند شد خو باز کردن مشکلست

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۷۳

تصاویر

کامنت ها

وشایق
2015-09-12T09:15:53
با سلام و سلام ویژه خدمت دوست عزیز جناب اقای تمیمی برای درک بهتر ادبیات فارسی و جهان بنظر این فقیر سخنرانیها و کتب استاد الهی قمشه ای می تواند راهنمای خوبی باشد و برای درک بهتر عرفان و تصوف اثار دکتر جواد نور بخش بسیار ارزنده می باشد
عباس تمیمی
2010-09-23T07:59:25
تفسیر ادیبان رو میخوام بدونم ، در مورداین شعر و در کل هر شعری که بشهبرام جالبه بدونم اونایی که درکشون از شعر و ادبیات وسیع و گسترده تره چه جوری شعر ها رو می فهمن و معنی می کنن؟اگه می شه راهنمایی کنین بسیار متشکر
ایرانی
2018-10-07T16:14:54
پیش از این من دعوی پرهیزگاری کردمیباز می‌گویم که هر دعوی که کردم باطلستمن قدم بیرون نمی‌یارم نهاد از کوی دوستدوستان معذور داریدم که پایم در گلستآن که می‌گوید نظر در صورت خوبان خطاستاو همین صورت همی‌بیند ز معنی غافلست.
احسان چراغی
2022-03-03T11:25:27.0196199
سعدی در غزل دیگری می‌گوید: ای خردمند که گفتی نکنم چشم به خوبان به چه کار آیدت آن دل که به جان نسپاری   و در این غزل خطاب به زاهدنماها و کسانی که بیت بالا را نقد می‌کنند و به آن ایراد می‌گیرند، می‌گوید: آن که می‌گوید نظر در صورت خوبان خطاست او همین صورت همی‌بیند ز معنی غافلست   حافظ هم همین چنین نظری دارد و در بیانی زیبا می‌گوید: جمال شخص نه چشم است و زلف و عارض و خال هزار نکته در این کار و بار دلداریست
فاطمه زندی
2022-08-30T21:57:24.2397687
*معنی غزل شماره ۷۳*     وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات (بحر رمل مثمّن مقصور)    ۱. دیدار: صورت /خوبان: جمعِ خوب، زیبارویان/ بی حاصل: بی فایده، بی نتیجه.  جناس اشتقاق: دیده، دیدار.   معنی: چشم از چهره زیبارویان برداشتن دشوار است و هر کس به ما پند می دهد که چشم از زیبارویان برداریم، کارش بی فایده است.   ۲. بامدادان: وقت بامداد، به هنگام صبح/ صباح: صبح، بامداد/ مقبل: اسم فاعل از اقبال، خوش اقبال و سعادتمند، نیک.    معنی: اگر از یار زیبا هزاران دلتنگی و غم و اندوه در دلت باشد، وقتی در بامداد روی او را ببینی، آن صبح برای تو سعادتمندانه است.   ۳.زنخدان: چانه/ مصراع دوم اشاره است به "داستان هاروت و ماروت که نام دو فرشته است و به جهت سرزنش آدمیان به گناه، در بابل عذاب می شوند. بنا بر اغلب روایات اسلامی، پس از آفرینش آدم، فرشتگان سبب تقرّب و بزهکاری آدمی را از حق تعالی را جویا شدند، خطاب رسید که سبب بزهکاری آدمی شهوت است و علّت عصمت شما عدم شهوت و به همین جهت ایشان را پاداش بیش دهیم. فرشتگان نیز مدّعی منزلت آدمی شدند و از میان خویش سه تن به نام‌های عزا، عزایا و عزازیل را برگزیدند تا بر صورت آدمیان به زمین آیند. خداوند ایشان را از چند چیز نهی فرمود: شرک، قتل نفس، زنا و باده نوشی. عزازیل پوزش خواست و دو تای دیگر که هاروت و ماروت لقب یافتند، به وظیفه خویش مشغول شدند و میان مردم حکم می کردند، تا اینکه زنی را با شوی خصومت افتاد. نام این زن به تازی زهره و به پارسی بیدخت و به عبری آناهید بود. (تفسیر قرآن پاک، به اهتمام علی رواقی، ۵۸). حکم به پیش ایشان آوردند. هر کدام جدا جدا بر او دل باختند و با وی قرار گذاشتند که میان او و شویش حکم کنند و هر دو به یک وعده گاه آمدند. در آن ساعت که آن دو پیش زن بنشستند، ایزدتعالی فرمان داد تا درهای آسمان گشاده شد و فرشتگان آسمان فرو نگریستند و برگزیدگان خود را مشغول باده نوشی و زنا دیدند. از آن روز باز فرشتگان شفیع مومنان گشتند. این زن دعایی برخواند و به قدرت اسم اعظم که از ایشان آموخته بود، بر آسمان شد. ایزدتعالی او را مسخ گردانید و او به ستاره زهره یا رب النوع عشق، جمال، عیش،عشرت، شادی و طرب مبدّل گشت. (لغت نامه). هاروت و ماروت پس از گناه، در بابل ماندند و به مردم سحر و جادو آموختند. راجع به عذاب آنها برخی معتقدند که این دو را در چاهی واژگون آویخته اند تا روز قیامت؛ زیرا خود آنان عذاب دنیا را برگزیدند و از شکنجه آخرت بترسیدند. قزوینی در آثار البلاد (ص ۳۰۵) نقل کرده که شخصی به نام مجاهد در سرزمین بابل آن دو را به شکل دو کوه عظیم سربه زیرآورده دیده است. اصل این قصّه بابلی است و در متن سومری و آکدی آن نیز آمده است." (اعلام قرآن، ۶۳۲) (فرهنگ اساطیر)  استعاره مصرّحه: چاه (گودی چانه)/ تلمیح: اشاره به داستان هاروت و ماروت/ تشبیه: چاه بابل به زندان (اضافه تشبیهی)/ تشبیه مرکّب: افتادن دل بیچارگان در چاه زنخدان او مثل زندانی شدن آن دو فرشته در چاه بابل است.    معنی: آن محبوب کسی است که دل عاشقان درمانده در چاه زنخدانش چنان اسیر گشته که هاروت و ماروت در چاه بابل محبوس مانده‌اند.    ۴. دعوی: ممال دعوا، ادّعا، لاف و گزاف.  معنی: قبل از عاشق شدن، من ادّعای تقوا و پاکی داشتم؛ اما اینک می گویم که تمام ادعاهای پیشینم باطل است.    ۵. دوست: معشوق/ عاجل: سریع و زود. جناس زاید:دست، دوست.  معنی: زهر اگرچه به اعتقاد خردمندان کشنده است؛ اما اگر آن را از دست یار بگیری، درمانی سریع است.   ۶.یارستن: توانستن.  کنایه: پای در گل بودن (سرگشته و گرفتار بودن).    معنی: من نمی توانم از کوی دوست قدم بیرون گذارم. ای یاران، عذر مرا بپذیرید؛ زیرا پایم در گِل کوی دوست فرورفته و حیران و گرفتار گشته ام و به همین دلیل قادر به ترک آنجا نیستم .   ۷. تضاد: دیوانه، فرزانگان و عاقل/ استعاره مصرّحه: جان (معشوق)    معنی: بگذار همه خردمندان مرا دیوانه تلقّی کنند؛ زیرا نمی توانم برای اینکه مرا عاقل بدانند از عشق جانان دست بردارم. عاشق بودن و دیوانه قلمداد شدن بهتر است از ترک عشق و عاقل تصوّر شدن.    ۸. نظر: نگاه / خوبان: جمعِ خوب، زیبارویان/ صورت: ظاهر/ معنی: باطن و حقیقت.  تضاد: صورت، معنی.    معنی: کسی که ادّعا می کند نگریستن به چهره زیبارویان اشتباه و نادرست است؛ ظاهر را دیده و از باطن و حقیقت معنای زیبایی آگاهی ندارد.    ۹. ساربان --> ۵۹/۵ / محمل: کجاوه، هودج.    کنایه: بار بر دل بودن (رنج و ناراحتی و اندوه داشتن) / تناسب: ساربان، محمل، چارپا، بار.  جناس زاید: بار، بر / جناس لاحق: چار، بار/ کنایه: آرام جان (معشوق).    معنی: ای ساربان،کاروان را به آرامی به حرکت در آور؛ زیرا یار آرام بخش جان ما در کجاوه بر پشت چهارپایانی است که از لطافت بار خویش بی خبرند؛ اما بار سنگین عشق او بر دوش دل ما نهاده شده و تحمّل آن برای ما آسان نیست.    ۱۰. منزل: مرحله و قسمت --> ۷۲/۸ .    معنی: اگر میان ما و دوست به اندازه صد مرحله جدایی وجود داشته باشد، باز هم جایگاه او در میان جان شیرین ماست.    ۱۱. لیک: حرف ربط در معنی استدراک است، امّا، ولی/ خو باز کردن: ترک عادت کردن.  تضاد: آسان و مشکل، پیوند و بازکردن.  معنی: ای سعدی، دوست شدن با هر کس آسان است؛ اما هنگامی که پیمان دوستی بسته شد، ترک موانست و دست از دوست شستن دشوار است. منبع : شرح غزلهای سعدی  محمدرضا برزگر خالقی  دکتر تورج عقدایی  و باتشکر از همکار خوبم خانم نزهت روحانی  شاد و تندرست باشید