گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

سعدی:چه روی است آن که پیش کاروان است مگر شمعی به دست ساروان است

❈۱❈
چه روی است آن که پیش کاروان است مگر شمعی به دست ساروان است
سلیمان است گویی در عماری که بر باد صبا تختش روان است
❈۲❈
جمال ماه پیکر بر بلندی بدان ماند که ماه آسمان است
بهشتی صورتی در جوف محمل چو برجی کآفتابش در میان است
❈۳❈
خداوندان عقل این طرفه بینند که خورشیدی به زیر سایبان است
چو نیلوفر در آب و مهر در میغ پری رخ در نقاب پرنیان است
❈۴❈
ز روی کار من برقع برانداخت به یک بار آن که در برقع نهان است
شتر پیشی گرفت از من به رفتار که بر من بیش از او بار گران است
❈۵❈
زهی اندک وفای سست پیمان که آن سنگین دل نامهربان است
تو را گر دوستی با ما همین بود وفای ما و عهد ما همان است
❈۶❈
بدار ای ساربان آخر زمانی که عهد وصل را آخرزمان است
وفا کردیم و با ما غدر کردند برو سعدی که این پاداش آن است
❈۷❈
ندانستی که در پایان پیری نه وقت پنجه کردن با جوان است

فایل صوتی دیوان اشعار غزل شمارهٔ ۸۱

تصاویر

کامنت ها

شایق
2015-10-02T21:28:34
با سلام (ندانستی که در بایان بیری ...... نه وقت بنجه کردن با جوان است ) سعدی در این بیت اشاره به سن بالای خود دارد سنی که فقط عشق اسمانی با ان سنخیت دارد
شیما
2020-10-07T14:26:42
جناب شایق باور کردنی نیست که بیت به این واضحی را اینگونه تفسیر میکنید!! چرا سن بالا فقط باید با عشق آسمانی سنخیت داشته باشد؟ و در این صورت چرا سعدی در این مورد خود را ملامت میکند؟!!
محمد حسن ارجمندی
2021-12-17T18:47:22.4397448
در بیت وفا کردیم و با ما غدر کردند................ برو سعدی که این پاداش آن است «غدر» به معنی بی‌وفایی است. از همین ریشه گاه در کلام می‌گوییم: اوف بر این دنیای غدار یعنی دنیای بی‌وفا و عهدشکن.  
فاطمه زندی
2022-10-02T22:07:06.1049401
معنی غزل ۸۱ وزن :مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل(بحر هزج مقدس مقصور)  چه روی است آن که پیش کاروان است   مگر شمعی به دست ساروان است ۱.مگر:قید تاکید است،همانا،به تحقیق/ساروان:۵۹/۵ تشبیه مضمر:روی به شمع مانند شده است. معنی بیت اول : ۱ _ آن چه چهره‌ای است که پیشاپیش کاروان حرکت می‌کند.بی تردید چهره نیست،بلکه شمعی در دست ساروان است!  سلیمان است گویی در عَماری  که بر باد صبا تختش روان است ۲-سلیمان:((پسر داوود و از پیغمبران و پادشاهان بنی اسرائیل است که بر طبق روایات مذهبی ۷۰۰ سال سلطنت کرد و تورات را نشر داد؛اما در متون تاریخی پادشاهی او را ۹۳۵-۹۷۳ پیش از میلاد گفته اند.او در سوریه قدیم یا شام می زیست.در آیه ۲۹ سوره ص(۳۸)آمده است:و وهبنا لداوود سلیمان نعم العبد آنه اواب،و بخشیدیم به داوود،سلیمان را که بنده خوب بازگشت کننده ای بود.باد فرمانبر سلیمان بود و تخت او را که شادروان به مساحت چهل فرسنگ در چهل فرسنگ بود،حمل و نقل می کرد.علاوه بر این مامور بود که هر چه را که در ملک سلیمان می گذرد،به گوش او برساند. سلیمان بر تمام جن و دیو و انس و جانوران مختلف مسلط و حاکم بود و اجنه جزو لشکر او بودند.در آیه ۱۷ سوره نمل(۲۷) آمده است:و حشر سلیمان جنوده من الجن و الانس و والدین فهم یوزعون،و جمع گردانیده شدند برای سلیمان لشکرهای از جن و انس و پرنده و ایشان از تفرق بازداشته می شدند(یعنی تحت نظم و انضباط بودند.)و جن و پری برای سلیمان کارهای ساختمانی می کردند،چنانکه در آیه ۱۲ سوره سبا(۳۴)آمده است:و من الجن من یعمل بین یدیه باذن ربه،و از جن یک گروه آن بودند که پیش سلیمان کار می کردند.دلیل حکومت سلیمان بر جن و انس،وجود انشگتری سلیمان بود که نگینی به وزن نیم دانگ داشت و بر آن اسم اعظم نقش شده بود.در قصص انبیای نیشابوری(ص۲۷۸ و ۲۷۷)می نویسد که داوود آن نگین را که از آدم-علیه السلام-میراث مانده بود و باز بدو رسیده به سلیمان داد و برهان و معجزه او گشت.روزی دیوی به نام صخر جنی که به زشت رویی و بدگویی مشهور است،آن انگشتری را به حیله ربود و در نتیجه چهل روز به جای سلیمان سلطنت کرد.عاقبت الامر،این مشکل به تدبیر وزیر سلیمان،آصف بن برخیا،حل شد.بعد از آنکه سلیمان انگشتری و در نتیجه سلطنت را از دست داد،مناجات کرده،گفت:رب اغفرلی وهب لی ملکا لاینبغی لابد من بعدی(آیه۳۴ سوره ص(۳۸))،پروردگارا،مرا بیامرز و ببخش مرا پادشاهی که هیچ کس تحصیل آن به آسانی نتواند کرد1 2 تا معجزه من باشد یا آنکه ملکی به من ده که از نهایت عظمت حصول آن دیگری را صحیح و ممکن نباشد.سلیمان زبان همه مرغان جهان را می دانست؛از این رو،او را صاحب منطق الطیر گفته اند.در آیه ۱۶ سوره نمل(۲۷) آمده است:و ورث سلیمان داوود و قال یا ایها الناس علمنا منطق الطیر و اوتینا من کل شی...،و وارث شد سلیمان داوود را و گفت:ای مردمان،ما را منطق پرنده آموختند و ما را از هر چیزی دادند؛اما چنانکه در قصص آمده است او علاوه بر زبان طیور،زبان جانوران دیگر را نیز میدانست؛چنانکه با مورچه سخن می گفت.))(فرهنگ تلمیحات)/گویی:قیداست،گویا،همانا،به درستی/عماری:((صندوق مانندی که برای نشستن بر پشت شتر و فیل می گذارند و به آن محمل،هودج و کجاوه نیز گویند و در عربی با تشدید میم است و منسوب به ((عمار))که نام اول سازنده آن بود.))(لغت نامه)/باد صبا:مطلق باد. تشبیه:معشوق کاروانی در بیت قبل مشبه،سلیمان مشبه به/تلمیح:به داستان حضرت سلیمان و تخت روان او که با باد به حرکت در می آمد معنی بیت دوم  ۲ _گویی او حضرت سلیمان است که در کجاوه ای نشسته و باد صبا آن کجاوه را به حرکت در آورده است. جمال ماه پیکر بر بلندی  بدآن ماند که ماه آسمان است  ۳.ماند:از مصدر مانستن به معنی شباهت داشتن. تشبیه(صفت تشبیهی):ماه پیکر،دارای پیکری چون ماه/تشبیه مرکب:جمال معشوق ماه پیکر در بلندی به ماه آسمان مانند شده است. معنی بیت سوم : ۳ _ جمال آن یار زیبا که بر بلندی ایستاده است،به ماه در آسمان بلند می ماند. بهشتی صورتی در جوف محمل  چو برجی کآفتابش در میان است  ۴.جوف:درون و میان/محمل:هودج،کجاوه/برج:در اصطلاح نجوم منزلگاه ستارگان،یکی از دوازده بخش فلک. تشبیه مرکب:مصراع اول مشبه،مصراع دوم مشبه به. معنی بیت چهارم : ۴ _آن یار با صورت بهشتی اش در میان هودج همانند آفتاب است در میان برجی از منطقه البروج. خداوندان عقل این طُرفه بینند  که خورشیدی به زیر سایبان است  ۵.خداوندان عقل:صاحبان عقل،عاقلان و فلاسفه/طرفه:هر چیز شگفت و نادر/سایبان:حجاب و پرده هودج و عماری مراد است. تشبیه:یار کاروانی به خورشیدی به زیر سایبان مانند شده است. معنی بیت پنجم : ۵ _ خردمندان این صحنه را که خورشیدی در زیر سایبانی قرار داشته باشد،عجیب و شگفت می دانند. چو نیلوفر در آب و ، مِهر در میغ   پری رخ در نقاب پرنیان است معنی بیت ششم  ۶ _ آن یار پری چهره که در نقاب پرنیانی خویش پوشیده مانده ، همانند نیلوفری در آب و ماهی در میان ابر است .  [ مِهر = خورشید / میغ = ابر / پری رخ = زیبارو / نقاب = حجاب ، برقع و روی بند زنان / پرنیان = حریر ، پارچه حریر منقّش / نیلوفر = از تیرۀ نیلوفریان نزدیک به تیرۀ آلاله هاست . ساقه نیلوفر بلند ، برگ آن مدّور و قلب مانند است و دارای گل های درشت ، سفید و شکوفه ای و معطّر در آب سطح آب است و معمولاََ در حوضچه های پر آب و استخرها می روید ( گل و گیاه در ادبیات منظوم فارسی ) . ] ز روی کار من بُرقَع برانداخت   به یکبار ، آن که در بُرقَع نهان است معنی بیت هفتم  ۷ _ آن یاری که در پشت روی بند خویش پنهان است ، پرده از روی کار من برانداخت و مرا رسوا ساخت . [ برقع = روی بند و نقاب زنان / آرایه ء تکرار: برقع ] شتر پیشی گرفت از من به رفتار   که بر من بیش از او بار گران است معنی بیت هشتم  ۸ _ شتر در رفتن از من سبقت گرفت و پیش افتاد ، زیرا بار عشقی که بر دوش دل من نهاده شده ، سنگین تر از باری است که آن شتر حمل می کند .  [ رفتار = سیر و حرکت / تشبیه شاعر به شتر /آرایه ء استخدام : واژه ء " بار " برای شتر به معنی " بار و بنه " و برای انسان به معنی " بار عشق " است ] زهی اندک وفای سست پیمان   که آن سنگین دل نامهربان است معنی بیت نهم  ۹ _ آه که آن یار سنگدل و نامهربان چه وفایی کم و چه میثاقی سست دارد . [ زهی = شبه جمله است به معنی آه و افسوس / وفا = مقابل جفا به معنی وعده به جا آوردن و به سر بردن دوستی و عهد و پیمان ، ثبات در قول و سخن و دوستی ] تو را گر دوستی با من همین بود وفای ما و عهد ما همان است معنی بیت دهم  ۱۰ _ گرچه تو با این بی وفایی و سست پیمانی با ما رفتار می کنی ، باز هم عهد و پیمان ما با تو همان میثاق پیشین خواهد بود . بدار ای ساربان ، آخر زمانی  که عهد وصل را آخرزمان است معنی بیت یازدهم  ۱۱ _ای ساربان ، سرانجام لحظه ای کاروان را از حرکت بازبدار و مهلتی بده ، زیرا زمان آخر یا لحظه پایانی وصال دوست است .  [ بدار = مهلت و فرصتی بده ، درنگی کن / عهد = زمان ، روزگار / آخر زمان (مصراع دوم) = زمان آخر ، آخرین مهلت / ساربان = ( «سار» به معنی شتر است و «بان» پسوند محافظت و نگه داری است) ، کاروان سالار ، کسی که پیشاپیش شتران حرکت می کند و آنها را هدایت می کند ] وفا کردیم و با ما غَدر کردند   برو سعدی که این پاداش آن است معنی بیت دوازدهم  ۱۲ _ مهر ورزیدیم ، امّا محبوب با ما بی وفایی کرد و پیمان شکست . ای سعدی ، برو و بگذر که این بی وفایی پاداش آن وفاداری است .  [ غَدر = پیمان شکنی ، مکر و حیله/تضاد : وفا ، غدر ] ندانستی که در پایان پیری  نه وقت پنجه کردن با جوان است ؟ معنی بیت سیزدهم  ۱۳ _آیا نمی دانستی که در انتهای عمر و زمان پیری نباید با یاری جوان پنجه درافکنی و عشق بورزی ؟ [ تضاد : پیری ، جوان / پنجه کردن = کنایه از ستیز و نزاع و زورآزمایی کردن ، درافتادن ] منبع : شرح غزلهای سعدی  دکتر محمدرضا برزگر خالقی  دکتر تورج عقدایی  سعدی : به چه کار آیدت ز گُل طبقی ؟ از گلستان ِ ما بِبَر طبقی  شاد و تندرست باشید .