سعدی:سفر دراز نباشد به پای طالب دوست که زنده ابدست آدمی که کشته اوست
❈۱❈
سفر دراز نباشد به پای طالب دوست
که زنده ابدست آدمی که کشته اوست
شراب خورده معنی چو در سماع آید
چه جای جامه که بر خویشتن بدرد پوست
❈۲❈
هر آن که با رخ منظور ما نظر دارد
به ترک خویش بگوید که خصم عربده جوست
حقیر تا نشماری تو آب چشم فقیر
که قطره قطره باران چو با هم آمد جوست
❈۳❈
نمیرود که کمندش همیبرد مشتاق
چه جای پند نصیحت کنان بیهده گوست
چو در میانه خاک اوفتادهای بینی
از آن بپرس که چوگان از او مپرس که گوست
❈۴❈
چرا و چون نرسد بندگان مخلص را
رواست گر همه بد میکنی بکن که نکوست
کدام سرو سهی راست با وجود تو قدر
کدام غالیه را پیش خاک پای تو بوست
❈۵❈
بسی بگفت خداوند عقل و نشنیدم
که دل به غمزه خوبان مده که سنگ و سبوست
هزار دشمن اگر بر سرند سعدی را
به دوستی که نگوید به جز حکایت دوست
❈۶❈
به آب دیده خونین نبشته قصه عشق
نظر به صفحه اول مکن که تو بر توست
کامنت ها