گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

سعدی:ای سرو بلند قامت دوست وه وه که شمایلت چه نیکوست

❈۱❈
ای سرو بلند قامت دوست وه وه که شمایلت چه نیکوست
در پای لطافت تو میراد هر سرو سهی که بر لب جوست
❈۲❈
نازک بدنی که می‌نگنجد در زیر قبا چو غنچه در پوست
مه پاره به بام اگر برآید که فرق کند که ماه یا اوست؟
❈۳❈
آن خرمن گل نه گل که باغ است نه باغ ارم که باغ مینوست
آن گوی معنبرست در جیب یا بوی دهان عنبرین بوست
❈۴❈
در حلقهٔ صولجان زلفش بیچاره دل اوفتاده چون گوست
می‌سوزد و همچنان هوادار می‌میرد و همچنان دعاگوست
❈۵❈
خون دل عاشقان مشتاق در گردن دیدهٔ بلاجوست
من بندهٔ لعبتان سیمین کاخر دل آدمی نه از روست
❈۶❈
بسیار ملامتم بکردند کاندر پی او مرو که بدخوست
ای سخت دلان سست پیمان این شرط وفا بود که بی‌دوست
❈۷❈
بنشینم و صبر پیش گیرم دنبالهٔ کار خویش گیرم
در عهد تو ای نگار دلبند بس عهد که بشکنند و سوگند
❈۸❈
دیگر نرود به هیچ مطلوب خاطر که گرفت با تو پیوند
از پیش تو راه رفتنم نیست همچون مگس از برابر قند
❈۹❈
عشق آمد و رسم عقل برداشت شوق آمد و بیخ صبر برکند
در هیچ زمانه‌ای نزاده‌ست مادر به جمال چون تو فرزند
❈۱۰❈
باد است نصیحت رفیقان واندوه فراق کوه الوند
من نیستم ار کسی دگر هست از دوست به یاد دوست خرسند
❈۱۱❈
این جور که می‌بریم تا کی؟ وین صبر که می‌کنیم تا چند؟
چون مرغ به طمع دانه در دام چون گرگ به بوی دنبه در بند
❈۱۲❈
افتادم و مصلحت چنین بود بی بند نگیرد آدمی پند
مستوجب این و بیش از اینم باشد که چو مردم خردمند
❈۱۳❈
بنشینم و صبر پیش گیرم دنبالهٔ کار خویش گیرم
امروز جفا نمی‌کند کس در شهر مگر تو می‌کنی بس
❈۱۴❈
در دام تو عاشقان گرفتار در بند تو دوستان محبس
یا محرقتی بنار خد من جمرتها السراج تقبس
❈۱۵❈
صبحی که مشام جان عشاق خوشبوی کند اذا تنفس
استقبله و ان تولی استأنسه و ان تعبس
❈۱۶❈
اندام تو خود حریر چین است دیگر چه کنی قبای اطلس؟
من در همه قولها فصیحم در وصف شمایل تو اخرس
❈۱۷❈
جان در قدمت کنم ولیکن ترسم ننهی تو پای بر خس
ای صاحب حسن در وفا کوش کاین حسن وفا نکرد با کس
❈۱۸❈
آخر به زکات تندرستی فریاد دل شکستگان رس
من بعد مکن چنان کز این پیش ورنه به خدا که من از این پس
❈۱۹❈
بنشینم و صبر پیش گیرم دنبالهٔ کار خویش گیرم
گفتار خوش و لبان باریک ما أطیب فاک جل باریک
❈۲۰❈
از روی تو ماه آسمان را شرم آمد و شد هلال باریک
یا قاتلتی بسیف لحظ والله قتلتنی بهاتیک
❈۲۱❈
از بهر خدا، که مالکان، جور چندین نکنند بر ممالیک
شاید که به پادشه بگویند ترک تو بریخت خون تاجیک
❈۲۲❈
دانی که چه شب گذشت بر من؟ لایأت بمثلها اعادیک
با اینهمه گر حیات باشد هم روز شود شبان تاریک
❈۲۳❈
فی‌الجمله نماند صبر و آرام کم تزجرنی و کم اداریک
دردا که به خیره عمر بگذشت ای دل تو مرا نمی‌گذاری ک
❈۲۴❈
بنشینم و صبر پیش گیرم دنبالهٔ کار خویش گیرم
چشمی که نظر نگه ندارد بس فتنه که با سر دل آرد
❈۲۵❈
آهوی کمند زلف خوبان خود را به هلاک می‌سپارد
فریاد ز دست نقش، فریاد و آن دست که نقش می‌نگارد
❈۲۶❈
هرجا که مولهی چو فرهاد شیرین صفتی برو گمارد
کس بار مشاهدت نچیند تا تخم مجاهدت نکارد
❈۲۷❈
نالیدن عاشقان دلسوز ناپخته مجاز می‌شمارد
عیبش مکنید هوشمندان گر سوخته خرمنی بزارد
❈۲۸❈
خاری چه بود به پای مشتاق؟ تیغیش بران که سر نخارد
حاجت به در کسیست ما را کاو حاجت کس نمی‌گزارد
❈۲۹❈
گویند برو ز پیش جورش من می‌روم او نمی‌گذارد
من خود نه به اختیار خویشم گر دست ز دامنم بدارد
❈۳۰❈
بنشینم و صبر پیش گیرم دنبالهٔ کار خویش گیرم
بعد از طلب تو در سرم نیست غیر از تو به خاطر اندرم نیست
❈۳۱❈
ره می‌ندهی که پیشت آیم وز پیش تو ره که بگذرم نیست
من مرغ زبون دام انسم هرچند که می‌کشی پرم نیست
❈۳۲❈
گر چون تو پری در آدمیزاد گویند که هست باورم نیست
مهر از همه خلق برگرفتم جز یاد تو در تصورم نیست
❈۳۳❈
گویند بکوش تا بیابی می‌کوشم و بخت یاورم نیست
قسمی که مرا نیافریدند گر جهد کنم میسرم نیست
❈۳۴❈
ای کاش مرا نظر نبودی چون حظ نظر برابرم نیست
فکرم به همه جهان بگردید وز گوشهٔ صبر بهترم نیست
❈۳۵❈
با بخت جدل نمی‌توان کرد اکنون که طریق دیگرم نیست
بنشینم و صبر پیش گیرم دنبالهٔ کار خویش گیرم
❈۳۶❈
ای دل نه هزار عهد کردی کاندر طلب هوا نگردی؟
کس را چه گنه تو خویشتن را بر تیغ زدی و زخم خوردی
❈۳۷❈
دیدی که چگونه حاصل آمد از دعوی عشق روی زردی؟
یا دل بنهی به جور و بیداد یا قصهٔ عشق درنوردی
❈۳۸❈
ای سیم تن سیاه گیسو کز فکر سرم سپید کردی
بسیار سیه، سپید کردست دوران سپهر لاجوردی
❈۳۹❈
صلحست میان کفر و اسلام با ما تو هنوز در نبردی
سر بیش گران مکن، که کردیم اقرار به بندگی و خردی
❈۴۰❈
با درد توام خوشست ازیراک هم دردی و هم دوای دردی
گفتی که صبور باش، هیهات دل موضع صبر بود و بردی
❈۴۱❈
هم چاره تحملست و تسلیم ورنه به کدام جهد و مردی
بنشینم و صبر پیش گیرم دنبالهٔ کار خویش گیرم
❈۴۲❈
بگذشت و نگه نکرد با من در پای کشان، ز کبر دامن
دو نرگس مست نیم خوابش در پیش و به حسرت از قفا من
❈۴۳❈
ای قبلهٔ دوستان مشتاق گر با همه آن کنی که با من
بسیار کسان که جان شیرین در پای تو ریزد اولا من
❈۴۴❈
گفتم که شکایتی بخوانم از دست تو پیش پادشا من
کاین سخت دلی و سست مهری جرم از طرف تو بود یا من؟
❈۴۵❈
دیدم که نه شرط مهربانیست گر بانگ برآرم از جفا من
گر سر برود فدای پایت دست از تو نمی‌کنم رها من
❈۴۶❈
جز وصل توام حرام بادا حاجت که بخواهم از خدا من
گویندم ازو نظر بپرهیز پرهیز ندانم از قضا من
❈۴۷❈
هرگز نشنیده‌ای که یاری بی‌یار صبور بود تا من
بنشینم و صبر پیش گیرم دنبالهٔ کار خویش گیرم
❈۴۸❈
ای روی تو آفتاب عالم انگشت نمای آل آدم
احیای روان مردگان را بویت نفس مسیح مریم
❈۴۹❈
بر جان عزیزت آفرین باد بر جسم شریفت اسم اعظم
محبوب منی چو دیدهٔ راست ای سرو روان به ابروی خم
❈۵۰❈
دستان که تو داری ای پریروی بس دل ببری به کف و معصم
تنها نه منم اسیر عشقت خلقی متعشقند و من هم
❈۵۱❈
شیرین جهان تویی به تحقیق بگذار حدیث ما تقدم
خوبیت مسلمست و ما را صبر از تو نمی‌شود مسلم
❈۵۲❈
تو عهد وفای خود شکستی وز جانب ما هنوز محکم
مگذار که خستگان بمیرند دور از تو به انتظار مرهم
❈۵۳❈
بی‌ما تو به سر بری همه عمر من بی‌تو گمان مبر که یکدم
بنشینم و صبر پیش گیرم دنبالهٔ کار خویش گیرم
❈۵۴❈
گل را مبرید پیش من نام با حسن وجود آن گل اندام
انگشت‌نمای خلق بودیم مانند هلال از آن مه تام
❈۵۵❈
بر ما همه عیب‌ها بگفتند یا قوم الی متی و حتام؟
ما خود زده‌ایم جام بر سنگ دیگر مزنید سنگ بر جام
❈۵۶❈
آخر نگهی به سوی ما کن ای دولت خاص و حسرت عام
بس در طلب تو دیگ سودا پختیم و هنوز کار ما خام
❈۵۷❈
درمان اسیر عشق صبرست تا خود به کجا رسد سرانجام
من در قدم تو خاک بادم باشد که تو بر سرم نهی گام
❈۵۸❈
دور از تو شکیب چند باشد؟ ممکن نشود بر آتش آرام
در دام غمت چو مرغ وحشی می‌پیچم و سخت می‌شود دام
❈۵۹❈
من بی تو نه راضیم ولیکن چون کام نمی‌دهی به ناکام
بنشینم و صبر پیش گیرم دنبالهٔ کار خویش گیرم
❈۶۰❈
ای زلف تو هر خمی کمندی چشمت به کرشمه چشم‌بندی
مخرام بدین صفت مبادا کز چشم بدت رسد گزندی
❈۶۱❈
ای آینه ایمنی که ناگاه در تو رسد آه دردمندی
یا چهره بپوش یا بسوزان بر روی چو آتشت سپندی
❈۶۲❈
دیوانهٔ عشقت ای پریروی عاقل نشود به هیچ پندی
تلخست دهان عیشم از صبر ای تنگ شکر بیار قندی
❈۶۳❈
ای سرو به قامتش چه مانی؟ زیباست ولی نه هر بلندی
گریم به امید و دشمنانم بر گریه زنند ریشخندی
❈۶۴❈
کاجی ز درم درآمدی دوست تا دیدهٔ دشمنان بکندی
یارب چه شدی اگر به رحمت باری سوی ما نظر فکندی؟
❈۶۵❈
یکچند به خیره عمر بگذشت من بعد بر آن سرم که چندی
بنشینم و صبر پیش گیرم دنبالهٔ کار خویش گیرم
❈۶۶❈
آیا که به لب رسید جانم آوخ که ز دست شد عنانم
کس دید چو من ضعیف هرگز کز هستی خویش درگمانم؟
❈۶۷❈
پروانه‌ام اوفتان و خیزان یکباره بسوز و وارهانم
گر لطف کنی بجای اینم ور جور کنی سزای آنم
❈۶۸❈
جز نقش تو نیست در ضمیرم جز نام تو نیست بر زبانم
گر تلخ کنی به دوریم عیش یادت چو شکر کند دهانم
❈۶۹❈
اسرار تو پیش کس نگویم اوصاف تو پیش کس نخوانم
با درد تو یاوری ندارم وز دست تو مخلصی ندانم
❈۷۰❈
عاقل بجهد ز پیش شمشیر من کشتهٔ سر بر آستانم
چون در تو نمی‌توان رسیدن به زان نبود که تا توانم
❈۷۱❈
بنشینم و صبر پیش گیرم دنبالهٔ کار خویش گیرم
آن برگ گلست یا بناگوش یا سبزه به گرد چشمهٔ نوش
❈۷۲❈
دست چو منی قیامه باشد با قامت چون تویی در آغوش
من ماه ندیده‌ام کله‌دار من سرو ندیده‌ام قباپوش
❈۷۳❈
وز رفتن و آمدن چه گویم؟ می‌آرد وجد و می‌برد هوش
روزی دهنی به خنده بگشاد پسته، دهن تو گفت خاموش
❈۷۴❈
خاطر پی زهد و توبه می‌رفت عشق آمد و گفت زرق مفروش
مستغرق یادت آنچنانم کم هستی خویش شد فراموش
❈۷۵❈
یاران به نصیحتم چه گویند بنشین و صبور باش و مخروش
ای خام من اینچنین بر آتش عیبم مکن ار برآورم جوش
❈۷۶❈
تا جهد بود به جان بکوشم وانگه به ضرورت از بن گوش
بنشینم و صبر پیش گیرم دنبالهٔ کار خویش گیرم
❈۷۷❈
طاقت برسید و هم بگفتم عشقت که ز خلق می‌نهفتم
طاقم ز فراق و صبر و آرام زآن روز که با غم تو جفتم
❈۷۸❈
آهنگ دراز شب ز من پرس کز فرقت تو دمی نخفتم
بر هر مژه قطره‌ای چو الماس دارم که به گریه سنگ سفتم
❈۷۹❈
گر کشته شوم عجب مدارید من خود ز حیات در شگفتم
تقدیر درین میانم انداخت چندانکه کناره می‌گرفتم
❈۸۰❈
دی بر سر کوی دوست لختی خاک قدمش به دیده رفتم
نه خوارترم ز خاک بگذار تا در قدم عزیزش افتم
❈۸۱❈
زانگه که برفتی از کنارم صبر از دل ریش گفت رفتم
می‌رفت و به کبر و ناز می‌گفت بی‌ما چه کنی؟ به لابه گفتم
❈۸۲❈
بنشینم و صبر پیش گیرم دنبالهٔ کار خویش گیرم
باری بگذر که در فراقت خون شد دل ریش از اشتیاقت
❈۸۳❈
بگشای دهن که پاسخ تلخ گویی شکرست در مذاقت
در کشتهٔ خویشتن نگه کن روزی اگر افتد اتفاقت
❈۸۴❈
تو خنده زنان چو شمع و خلقی پروانه صفت در احتراقت
ما خود ز کدام خیل باشیم تا خیمه زنیم در وثاقت؟
❈۸۵❈
ما اخترت صبابتی ولکن عینی نظرت و ما اطاقت
بس دیده که شد در انتظارت دریا و نمی‌رسد به ساقت
❈۸۶❈
تو مست شراب و خواب و ما را بیخوابی کشت در تیاقت
نه قدرت با تو بودنم هست نه طاقت آنکه در فراقت
❈۸۷❈
بنشینم و صبر پیش گیرم دنبالهٔ کار خویش گیرم
آوخ که چو روزگار برگشت از من دل و صبر و یار برگشت
❈۸۸❈
برگشتن ما ضرورتی بود وآن شوخ به اختیار برگشت
پرورده بدم به روزگارش خو کرد و چو روزگار برگشت
❈۸۹❈
غم نیز چه بودی ار برفتی آن روز که غمگسار برگشت
رحمت کن اگر شکسته‌ای را صبر از دل بیقرار برگشت
❈۹۰❈
عذرش بنه ار به زیر سنگی سر کوفته‌ای چو مار برگشت
زین بحر عمیق جان به در برد آنکس که هم از کنار برگشت
❈۹۱❈
من ساکن خاک پاک عشقم نتوانم ازین دیار برگشت
بیچارگیست چارهٔ عشق دانی چه کنم چو یار برگشت؟
❈۹۲❈
بنشینم و صبر پیش گیرم دنبالهٔ کار خویش گیرم
هر دل که به عاشقی زبون نیست دست خوش روزگار دون نیست
❈۹۳❈
جز دیدهٔ شوخ عاشقان را بر چهره دوان سرشک خون نیست
کوته نظری به خلوتم گفت سودا مکن آخرت جنون نیست
❈۹۴❈
گفتم ز تو کی برآید این دود کت آتش غم در اندرون نیست؟
عاقل داند که نالهٔ زار از سوزش سینه‌ای برون نیست
❈۹۵❈
تسلیم قضا شود کزین قید کس را به خلاص رهنمون نیست
صبر ار نکنم چه چاره سازم؟ آرام دل از یکی فزون نیست
❈۹۶❈
گر بکشد و گر معاف دارد در قبضهٔ او چو من زبون نیست
دانی به چه ماند آب چشمم؟ سیماب، که یکدمش سکون نیست
❈۹۷❈
در دهر وفا نبود هرگز یا بود و به بخت ما کنون نیست
جان برخی روی یار کردم گفتم مگرش وفاست چون نیست
❈۹۸❈
بنشینم و صبر پیش گیرم دنبالهٔ کار خویش گیرم
در پای تو هرکه سر نینداخت از روی تو پرده بر نینداخت
❈۹۹❈
در تو نرسید و پی غلط کرد آن مرغ که بال و پر نینداخت
کس با رخ تو نباخت اسبی تا جان چو پیاده در نینداخت
❈۱۰۰❈
نفزود غم تو روشنایی آن را که چو شمع سر نینداخت
بارت بکشم که مرد معنی در باخت سر و سپر نینداخت
❈۱۰۱❈
جان داد و درون به خلق ننمود خون خورد و سخن به در نینداخت
روزی گفتم کسی چون من جان از بهر تو در خطر نینداخت
❈۱۰۲❈
گفتا نه که تیر چشم مستم صید از تو ضعیفتر نینداخت
با آنکه همه نظر در اویم روزی سوی ما نظر نینداخت
❈۱۰۳❈
نومید نیم که چشم لطفی بر من فکند، و گر نینداخت
بنشینم و صبر پیش گیرم دنبالهٔ کار خویش گیرم
❈۱۰۴❈
ای بر تو قبای حسن چالاک صد پیرهن از محبتت چاک
پیشت به تواضعست گویی افتادن آفتاب بر خاک
❈۱۰۵❈
ما خاک شویم و هم نگردد خاک درت از جبین ما پاک
مهر از تو توان برید؟ هیهات کس بر تو توان گزید؟ حاشاک
❈۱۰۶❈
اول دل برده باز پس ده تا دست بدارمت ز فتراک
بعد از تو به هیچ‌کس ندارم امید و ز کس نیایدم باک
❈۱۰۷❈
درد از جهت تو عین داروست زهر از قبل تو محض تریاک
سودای تو آتشی جهانسوز هجران تو ورطه‌ای خطرناک
❈۱۰۸❈
روی تو چه جای سحر بابل؟ موی تو چه جای مار ضحاک؟
سعدی بس ازین سخن که وصفش دامن ندهد به دست ادراک
❈۱۰۹❈
گرد ارچه بسی هوا بگیرد هرگز نرسد به گرد افلاک
پای طلب از روش فرو ماند می‌بینم و حیله نیست الاک
❈۱۱۰❈
بنشینم و صبر پیش گیرم دنبالهٔ کار خویش گیرم
ای چون لب لعل تو شکر نی بادام چو چشمت ای پسر نی
❈۱۱۱❈
جز سوی تو میل خاطرم نه جز در رخ تو مرا نظر نی
خوبان جهان همه بدیدم مثل تو به چابکی دگر نی
❈۱۱۲❈
پیران جهان نشان ندادند چون تو دگری به هیچ قرنی
ای آنکه به باغ دلبری بر چون قد خوش تو یک شجر نی
❈۱۱۳❈
چندین شجر وفا نشاندم وز وصل تو ذره‌ای ثمر نی
آوازهٔ من ز عرش بگذشت وز درد دلم تو را خبر نی
❈۱۱۴❈
از رفتن من غمت نباشد از آمدن تو خود اثر نی
باز آیم اگر دهی اجازت ای راحت جان من، و گر نی
❈۱۱۵❈
بنشینم و صبر پیش گیرم دنبالهٔ کار خویش گیرم
شد موسم سبزه و تماشا برخیز و بیا به سوی صحرا
❈۱۱۶❈
کان فتنه که روی خوب دارد هرجا که نشست خاست غوغا
صاحبنظری که دید رویش دیوانهٔ عشق گشت و شیدا
❈۱۱۷❈
دانی نکند قبول هرگز دیوانه حدیث مرد دانا
چشم از پی دیدن تو دارم من بی تو خسم کنار دریا
❈۱۱۸❈
از جور رقیب تو ننالم خارست نخست بار خرما
سعدی غم دل نهفته می‌دار تا می‌نشوی ز غیر رسوا
❈۱۱۹❈
گفتست مگر حسود با تو زنهار مرو ازین پس آنجا
من نیز اگرچه ناشکیبم روزی دو برای مصلحت را
❈۱۲۰❈
بنشینم و صبر پیش گیرم دنبالهٔ کار خویش گیرم
بربود جمالت ای مه نو از ماه شب چهارده ضو
❈۱۲۱❈
چون می‌گذری بگو به طاوس گر جلوه‌کنان روی چنین رو
گر لاف زنی که من صبورم بعد از تو، حکایتست و مشنو
❈۱۲۲❈
دستی ز غمت نهاده بر دل چشمی ز پیت فتاده در گو
یا از در عاشقان درون آی یا از دل طالبان برون شو
❈۱۲۳❈
زین جور و تحکمت غرض چیست؟ بنیاد وجود ما کن و رو
یا متلف مهجتی و نفسی الله یقیک محضر السو
❈۱۲۴❈
با من چو جوی ندید معشوق نگرفت حدیث من به یک جو
گفتم کهنم مبین که روزی بینی که شود به خلعتی نو
❈۱۲۵❈
در سایهٔ شاه آسمان قدر مه طلعت آفتاب پرتو
وز لفظ من این حدیث شیرین گر می‌نرسد به گوش خسرو
❈۱۲۶❈
بنشینم و صبر پیش گیرم دنبالهٔ کار خویش گیرم

فایل صوتی دیوان اشعار ترجیع بند

تصاویر

کامنت ها

مهدیس
2015-08-30T02:15:43
معنای بیت " من نیستم ار کسی دگر هست از دوست به یاد دوست خرسند "چیست؟
نجمه
2015-07-09T00:31:47
در بیت چهارم از بند سیزدهم، «می‌آرد وجد و می‌برد هوش» به اشتباه «می‌آرد و جد و می‌برد هوش» تایپ شده. این مصراع در تصحیح دکتر یوسفی به این صورت آمده‌است: «می‌آید و می‌برد دل از هوش».در بیت هفتم از بند هجدهم، «چو» اشتباها «چون» نوشته شده‌است.
چمانه
2015-11-23T10:22:50
به‌راستی اعجاز استاد عشق ،سعدی شیرین‌سخن گوی سبقت را از دیگران ربوده است و در سرودن این ترجیع بند نیز اعجاز مکرّر می‌شود؛ شگفت انگیزتر از همه این بیت بی نظیر است که سعدی با بیان این‌همه اوصاف لطیف، فروتنانه معشوق را برتر می‌شمارد و می‌گوید:من در همه قول‌ها فصیحم در وصف شمایل تو اخرس
مجتبی خراسانی
2015-11-21T03:29:05
بسم الله الرحمن الرحیمسلام بر شما ناشناسپوزش می خواهم، متاسفانه حضور ذهن ندارم، که در کجا مشاهده کرده ام؛ انشاء الله، به شرط حیات عرض خواهم کرد.سپاس از مداقه و توجه شما.شهری متحدثان حسنت/الا متحیران خاموشپیرامون ترجیع بند شیخ اجل:ترجیع‌ بند مجموعه ابیاتی است (حدود پنج تا بیست بیت) یا می‌توان گفت غزل‌ هایی است که به وسیلۀ یک بیت ثابت (بیت ترجیع) به هم وصل شده باشند.هر بند از این ترجیع‌ بند، بیست و دو بندی سعدی نیز غزلی است؛ هر چند برخی به تشویش و پراکندگی بند های مختلف آن نظر داده‌ اند که، بند های مختلف ترجیع‌ بند او مشوش است. تمام ابیات این ترجیع‌ بند بدون استثنا در موضوع عشق و وصف معشوق سروده شده است و شیخ در این ترجیع‌ بند بلند با التفات های ظریفی تأثیر سخن خود را به زیبایی صد چندان کرده است.نک، بیت ترجیع، از شعرایی که در تاریخ ما حاضر نیستند، عرض می شود:اهلی شیرازی:هر چه غیر از تو هست ساقی هیچ/جان عالم تویی و باقی هیچکلیم کاشانی:دلبستۀ سازیم و اسیر مِی نابیم/گه موج شرابیم و گهی تار ربابیمبابا فغانی شیرازی:هر چه در کارگاه امکانست/پرده دار جمال جانانستعرفی شیرازی:چون دست نمی دهد وصالت/دست من و دامن خیالتلطفعلی بیک آذر بیگدلی:بنشینم و زار زار گریم/بر حال دل فگار گریماوحدی اصفهانی معروف به مراغی:کانچه دل اندر طلبش می شتافت/در پس این پرده نهان بود، یافتاوحدی مراغی:من و آن دلبر خراباتی/فی طریق الهوی کمایاتیشاپور تهرانی:بنشینم و خویش را دهم دل/بر دوری و دوستی نهم دلشاپور تهرانی:تا چند ز یار دور باشم/مردم تا کی صبور باشمشمس مغربی:که جز او نیست در سرای وجود/بحقیقت کسی دگر موجودشمس مغربی:گنجی که طلسم اوست عالم/ذاتی که صفات اوست آدمعاقل خان رازی خوافی:کاین صدا آید از در و دیوار/لیس فی الدار غیره دیارفیاض لاهیجی:بنشینم و ترک کام گیرم/شاید که به کام دل بمیرمناصر بخارائی:می آینه جمال ساقیست/در جام جم جلال باقیستناصر بخارائی:در رخ غیر می نماید یار/کی بود یار خالی از اغیارناصر بخارائی:که جهان پرتویست از رخ دوست/جمله کاینات سایۀ اوستناصر بخارائی:عشق آینه ایست لایزالی/از زنگ وجود غیر خالیشاه قاسم انوار:تویی اصل همه پنهان و پیدا/بافعال و صفات و ذات و اسماابو تراب بیک فرقتی:ما خشک لبان تشنۀ دیدار شرابیم/تا کاسۀ ما گشت تهی خانه خرابیمفغفور لاهیجانی:ما دجله کشی یاد گرفتیم ز استاد/ما را خط بغداد به از خطۀ بغدادنظام دستغیب:از دامن ساقی نفسی دست نداریم/جز ساغر می پیش کسی دست نداریمکامل جهرمی:ما صاف دلان دردکش بزم الستیم/با نغمه و می لب بلب و دست بدستیممحمدجان قدسی:عمریست که در پای خم افتاده خرابیم/همسایۀ دیوار بدیوار شرابیممیرک نقاش:ساقی بده آن باده که در ظل سحابیم/لب تشنۀ رخسارۀ آن آتش و آبیمنفعی:ما عاشق شوریده و مستان خرابیم/تا عشق بتانست اسیر می نابیمو جز اینها.پوزش می خواهم، به علت آشفته گویی، اطناب و اطاله کلام.بمنه و کرمه
معصومه
2015-11-21T03:00:52
به به چه بدعتیخوانش سوم:ای سروِ بلند قامت «ای» دوستوه وه که شمایلت چه نیکوستمجتبی خراسانیماشاالله
مجتبی خراسانی
2015-11-20T20:48:21
بسم الله الرحمن الرحیممطلع ترجیع بند سعدی را می شود به سه خوانش، خواند:خوانش اول:ای سروِ بلند قامَتِ دوستوه وه که شمایلت چه نیکوستخوانش دوم:ای سروِ بلندِ قامَتِ دوستوه وه که شمایلت چه نیکوستخوانش سوم:ای سروِ بلند قامت «ای» دوستوه وه که شمایلت چه نیکوست
ناشناس
2015-11-20T23:31:33
جناب خراسانی دروداین خوانش سوم را در کجا دیده ایدمن سه مجلد دارم که هیچکدام با خوانش سوم که جنابعالی آورده اید مطابق نیستبا احترام
فتوت
2015-11-15T02:23:16
می ارد و جد و می برد هوش به نظرم درست تر باشه..چون هم معنای ظریف تری دارد و هم با نگارش میارد وجد و می برد هوش حرف دال باز باید با اعراب ضمه خوانده بشه که اینطوری وجد هوش را میبرد، پس واو قبل از هوش اضافه هست‌‌، و اگر میاورد وجد و میبرد هوش به این معنا که وجد را میدهدو بها هوش را میبرد، معنی باشد ، در میارد حرف دال باید ساکن باشد،که وزن را به هم میزند، اما ، می ارد و جد و می برد هوش معنای بسیار ظریف و لطیفی میدهد که از استاد سخن سعدی شیرین سخن بیشتر اینگونه معانی انتظار میرود،و دیده شده،،با تشکر از سایت خیلی خوبتون
سعید سلیمانی
2015-11-16T08:54:30
با سلام واقعا این ترجیع بند معرکه هست و اوج کمال سراینده را می رساند ابیاتی که بظاهر عشق مجازیست ولی در واقع معنویست و اشارات مبرهنی هم داره ومیتوان گفت در هر چند بیت یک پیام ای صاحب حسن در وفا کوش /کاین حسن وفا نکرد باکس /آخر به زکات تندرستی /فریاد دل شکستگان رس
ناصر
2015-01-17T18:03:20
با احترام درباره بیت 9 بند 2 باید شعر را این گونه خواند (چون مرغ طمع به دانه در دام) صحیح است و مشکل راحل میکند البته باید دقت کرد که معنی بیت تغییر نکند که به نظر میرسد درمعنی بیت تغییری ایجاد نمی شود با پوزش از استادان منتظر نظرات هستم و متشکر
مجتبی۷
2015-05-29T11:16:34
واقعا توی این شعر به جز عشق چیز دیگه ای میشه دید!؟؟؟
اخسیکتی
2015-06-13T23:12:24
ماهکارخون دل عاشقان مشتاقدر گردن/بر گرده دیدهٔ بلاجوست
اخسیکتی
2015-06-13T23:23:29
عشق آمد و رسم عقل برداشتشوق آمد و بیخ صبر برکنددر هیچ زمانه‌ای نزادستمادر به جمال چون تو فرزند
اخسیکتی
2015-06-13T23:37:34
فراق یار به یک بار بیخ صبر بکندبهار وصل ندانم که کی به بار آیددلا اگر چه که تلخست بیخ صبر ولیچو بر امید وصالست خوشگوار آیدبیخ صبر>نگاه (الوا)آلوا=انگم بسیار تلخ چون هلاهل
اخسیکتی
2015-06-13T23:50:20
دامن آلوده اگر خود همه حکمت گویدبه سخن گفتن زیباش بدان به نشوندوآنکه پاکیزه رود گر بنشیند خاموشهمه از سیرت زیباش نصیحت شنوند
مهرداد
2015-06-18T22:55:28
با سلامبه اینصورت ظاهرا روان تر استزان رفتن و آمدن چه گویممی آیی و میروم من از هوش
بهرام
2015-06-06T12:01:24
متشکرم سعدی عزیزم
نیما
2015-03-09T01:04:17
با سلام به همه ی دوستان هنرمند و فرهیختهزیبایی این ترجیع بند انکارناپذیر است , با این حال توجه دوستان را به یک نکته جلب می کنم و آن چگونگی پیوند هر بند با بیت پایانی بند یعنی بنشینم و صبر پیش گیرم ... استاین پیوندها در تمامی بندها به قدری محکم , استوار و اعجاب انگیز صورت گرفته است که هر خواننده ای را به وجد می آوردبه راستی کهشاعر اگر سعدی شیرازی است بافته های من و تو بازی است
سمانه
2015-03-08T15:36:30
سلاماز مدیر محترم سایت وزین و بسیار ارزشمند تاریخ ما تشکر می کنم همچنین از حاشیه نویسان فرهیخته و دانشمندیک خواهش داشتم از جناب استاد کیخا که اگه نظری هم در باب واو توی این بیت باد است نصیحت رفیقان/واندوه فراق کوه الوند دارن مرقوم بفرمایند ضمنا اگه برای کسب راهنمایی در باب مسائل ادبی بخوایم با حضرت عالی در ارتباط باشیم راهی هست؟
لیلا
2016-09-19T12:16:59
با سلام به نظر میرسه بیت پنجم بند سیزده بدین صورت صحیح هست:زان رفتن و آمدن چه گویم می آیی و می روم من از هوشلطفا تصحیح فرمایید با سپاس
ایران
2016-07-13T10:37:28
اخسیکتی نوشته:دامن آلوده اگر خود همه حکمت گویدبه سخن گفتن زیباش بدان به نشوندوآنکه پاکیزه رود گر بنشیند خاموشهمه از سیرت زیباش نصیحت شنونددمت گرم اخسیکتی،عجب قندییک شاعری بود اثیر الدین اخسیکتی،انگار تو تاریخ ما نیست
Ali
2016-07-13T17:38:40
چه بحثی با این همه تعجب!
مجتبی ص
2016-08-07T15:40:12
من هر بار این شعر رو هم با خنده و هم با گریه میخونم.خنده بخاطر لطافتش،گریه بخاطر سوزناکیش
احمد رحمت بر
2016-11-25T16:27:52
(مربوط به بیت دوم بند هجدهم): پی غلط کردن ؛ باشتباه افتادن : پی غلط کرده چو خرگوش همه شیردلان راه تنها شده تا کعبه بتنها بینند.خاقانی .از آن ره بجایی نیاورده اندکه اول قدم پی غلط کرده اند.سعدی .برگرفته از واژه‌نامه دهخدا:پیوند به وبگاه بیرونی
جلیل Jalilomidi@yahoo.com
2016-12-31T21:47:08
خطاب به خود سعدی باید گفت :گفتار خوش و لبان باریک ما اطیب فاک جل باریک! خواندن این ترجیع بند اعجاز آمیز برای من همچون عیش ربیع بود. افسوس که با سوال نابجای برخی از مراجعان تاریخ ما، به طیش خریف مبدل شد! کاش دوستان در برابر آن سوال خاموش می ماندند.
احسان پرسا
2016-12-30T13:31:08
جناس تام ساختن در زبان فارسی، کار هر کسی نیست و جناس تام های ساخته شده هم آن قدر تکرار شده اند که نخ نما و بی تآثیر شده اند. در این میان، یک جناس تام وجود دارد که هیچ کس جز سعدی آن را به کار نبرده است و در طول تاریخ، بی تکرار مانده است. جناسی که ساختنِ آن، فقط و فقط کار سعدی است و لاغیر. گفتار خوش و لبان باریکما أطیب فاک جل باریک
احسان پرسا
2016-12-30T13:33:42
شعر، معمولاً به مذاق بزرگ ترها خوش می آید، و کمتر پیش می آید شعری عاشقانه به مذاق کودک یا نوجوان خوش بیاید و با آن سرمست شود. اما من به یاد دارم که از کودکی، همواره سرمستِ این بیت سعدی بوده ام و آن را چون تحفه ای گرانبها در خاطر داشته ام. گفتی که صبور باش، هیهاتدل موضع صبر بود، بُردی
احسان پرسا
2016-12-30T13:35:55
همیشه گفته اند که تصنع در کلام، زیبایی شعر را از بین می برد و بهترین بیان آن است که به سادگی و روانی نوشته شود.البته که چنین است و البته که سعدی حتی در قانون شکنی هم بی همتاست وقتی در اوج تصنع، عجیب ترین کاربرد از فعل را بر ذهن تسلیم محضِ خوانندگانش تحمیل می کند و ما در کمال تواضع و فروتنی تسلیم می شویم و لذت می بریم و آفرین هم می گوییم !!تنها نه منم اسیر عشقتخلقی مُتعَشقند و من هم
احسان پرسا
2016-12-30T13:37:23
یکی از زیباترین حکمت هایی که در تلگرام دست به دست می شد و همه به عنوان تحفه ای حفظ می کردند و به بازنشر آن می بالیدند، ترجمه ای بسیار ساده از نوشته ای انگلیسی بود که می گفت: اگر پیراهنت آتش گرفت، ندو زیرا آتش شعله ور تر می شویاما سعدی صدها سال پیش، این چنین نوشته بود: در دام غمت چو مرغ وحشیمی‌پیچم و سخت می‌شود دام
احسان پرسا
2016-12-30T13:38:55
شاعران بسیاری، قد محبوبشان را به سرو تشبیه کرده اند و از تکرار این تشبیه دست بردار نیستند. اما سعدی وقتی می خواهد از همین تشبیه استفاده کند، کاری می کند که کلاً بساط شاعران را جمع می کند. گویی سعدی به موسایی می ماند که وقتی اژدهای شعر خود را زمین می اندازد، سحر دیگر شاعران را باطل می کند. ای سرو به قامتش چه مانی؟زیباست ولی نه هر بلندی
سپیده
2016-10-20T17:44:42
دیدم که اختلاف نظری وجود داشت درمورد لغت طمع. در عربی از طمع هم به جای طعم استفاده میشه و قضیه ی رایجیه:)اولین بار رو بسته بندی مواد غذایی دیدم و پرسیدم درموردش، اشکالب نداره استفاده ازش و اشتباه نسخه ای و تایپی هم نیست.
تضمینی
2016-02-19T16:47:08
صلحست میان کفر و اسلام(لابد ایران و آمریکا به لف و نشر مشوش)با ما تو هنوز در نبردی(پس کی این بازی! رو تموم می کنی روزگار؟)
مریم
2016-02-24T03:06:36
من فکر میکنم بیتچون مرغ به طمع دانه در دامچون گرگ به بوی دنبه در بندبه این صورت صحیح باشد:چون مرغ طمع به دانه در دامچون گرگ به بوی دنبه در بند
سمانه ، م
2016-02-24T07:39:59
مریم جان چون مرغ طمع به دانه در دامچه معنا دارد؟سعدی ست هاهشدار
ناشناس
2015-12-28T13:59:58
سآوای عزیز@این چه حرفیست؟ اشعار مولانا بی معنی اند؟ این حرف از کجا آمد؟مثنوی هایش را تورقی کنید. من هم تورقی کردم و مجذوبش شدم. شما هم نگاهی کنید. یقینا نظرتان عوض خواهد شد
حمید رضا
2016-01-05T03:02:24
جناب همیشه بیدار،توضیحات شما را چندین بار خواندم و هنوز هیچ نشانی از نادانی و مرض و غرض و …. در پرسش ساده جناب بابک نیافتم.به نظر میرسد از آنجا که بسیاری شاعران بیتهای متشابهی دارند ایشان نام حافظ را پیش کشیدند.اما فکر نمیکنید استفاده شما از چنین واژه هایی به خاطر برداشت و داوری منفی شما از این دسته انسانهاست و همینطور خشم شما که کسی شاعران را مورد سؤال قرار بدهد؟من هرگز جسارت به چنین پرسش شخصی ای نمیکردم، ولی چون مورد حمله شما قرار گرفتم این اجازه را به خود دادم.همانطور که انتظار میرفت به جای پاسخی محترمانه و منطقی به پرسشی که «چه ذهنیتیست که مرد مسنی به مردی دیگر مگوید برو و با ناز کردنت بیشتر مرا رنج مده؟»، بنده متهم شدم که با توپ و تانک به جان ایران افتاده ام، ابوعلی سینا و مینیاتورها و نقاشی های اسب را من عربی کردم، و مسئول خلیج عربی و رومی خواندن نیز بنده هستم!فاجعه اصلی در واقع اینجاست که روزانه در سراسر جهان، بسیاری مردان و زنان، فرزند پس می اندازند وآنان را در محیطی پر از پرخاش و کتک و بی احترامیِ به دیگران بزرگ میکنند و سپس دزد و قاتل به جامعه تحویل میدهند. گزارشها گویای این است که کودکان بزرگ شده در خانواده های همجنسگرا، در صد بالاتری از سلامتی روانی را دارا هستند.با چه منطقی خدا و یا طبیعت روزانه کودکانی بدون دست یا پا یا کلیه، با بیماری قلبی یا فلج، با درجه هوشی پایین یا عقب مانده می آفریند، اما در این یک مورد دستگاه تناسلی، هرگز کوچکترین خلالی صورت نمی گیرد.چه مصرع زیبایی را از سعدی گفتید: «عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست» از دید خدا هر آنچه میآفریند طبیعی و نرمال است. این ما انسانها هستیم که گروهی را غیر طبیعی و ناهنجار می بینیم.جامعه عقب مانده به انسان بی پا سنگ پرتاب می کند، عاشق پای مصنوعی میسازد. جامعه عقب مانده فرد عقب افتاده را مسخره میکند، عاشق از وجود او لذت می برد و از خدا شکرگزاری میکند. جامعه عقب مانده شهروند همجسگرای خود را مورد تنفر و حقارت قرار میدهد و به او می گوید از آنگونه که خدا تو را آفریده شرمسار باش و خود را پنهان کن، جامعه عاشق حاضر است جان خود را ببازد تا آنان در تساوی و رفاه و خوشی زندگی کنند.
حمید رضا
2016-01-05T21:28:26
پوزش بسیار از جناب نبوی و بویژه بابک گرامی که نام ایشان را بارها به اشتباه به میان آوردم.سپاس فراوان از مدیران و روش حرفه ای گردانندگی تاریخ ما.
نبوی
2016-01-02T13:58:32
اگر که سعدی و حافظ همجنسگرا نبوده اند پس لطفا یکی از یاران مدافع ان دو برزگوار منظور از قبا و ای پسر را در این ابیات توضی دهد ای چون لب لعل تو شکر نیبادام چو چشمت ای پسر نی من ماه ندیده‌ام کله‌دارمن سرو ندیده‌ام قباپوش
همیشه بیدار
2016-01-06T14:20:09
با عرض سلام و درود جناب نبوی گرامی: فرمودید: "زمانی که در مورد چیزی مطلع نیشتید لطفا اظهار نظر نفرمایید"شما اگر مطلع هستید چرا میپرسید، بزرگوار؟ اگر نمیدانید و می خواهید بدانید، پس از کجا میدانید که ما مطلع نیستیم؟ شما با ابیات سعدی، حافظ را متهم میفرمایید و بعد انتظار دارید چه چیزی را بدانید؟ ما توانائی شناسائی زندگی خصوصی افراد دور و بر خود را نداریم چگونه می توانیم داوری هشتصد سال پیش را آن هم برای مردانی که مردان خدا هستند، بکنیم؟ حقیر هم فقط گفتم که من فکر نمیکنم که اتهامات شما درست باشند و با این حرفها فقط شخصیت این بزرگان زیر سوال میرود. فرمودید: "یکی از زیباترین ترجیع بند های ادبیات فارسی در وصف معشوق مذکر است حالا هرچقدر میخواهید بالا و پایین بپرید"پس شما که خود صاحبنظر میباشید پرسشتان از بهر چه بود؟بنده که چند بار گفتم که: "جناب سعدی میفرماید:به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوستعاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوستیعنی برای سعدی، برای حافظ و مولانا و شمس تبریزی که عاشق عالم بودند این ممکن است که ایشان عاشق مرد جوانی باشند بدون اینکه همجنسباز یا همجنسگرا باشند"حقیر فکر نمکند که ایشان همجنسباز یا همجنسگرا باشند٬ ولی اگر هم اینطور بود، حقیر فکر نمیکنم که آن بزرگان دوست داشتند که اینطور معرفی بشوند، برای همین اگر حقیر 100٪ هم حقیر میدانست که این بزرگان، خدای نکرده، گناهی مرتکب شده اند آن گناه را در این مکان مجازی جار نمیزد.اطلاعاتی که شما دارید کامل نیستند، چرا باید بالا و پایین بپریم؟ مولوی به این میگوید علم ناقص، ولی شما میتوانید به کار خود ادامه دهید، چون دست آن بزرگان از دنیا کوتاه است، شما هر چه که دوست داری در تخریب شخصیت این بزرگان جهد کن، ولی به یاد داشته باشید: این جهان کوه است و فعل ما نداسوی ما آید نداها را صدا فعل تو کان زاید از جان و تنتهمچو فرزندی بگیرد دامنتپس تو را هر غم که پیش آید ز دردبر کسی تهمت منه، بر خویش گرد
شمس شیرازی
2016-01-26T17:40:09
، جناب سردبیرحاشیه کوتاه حقیر را اندک زمانی تاب نیاوردند . تا یکی دیگر از دوستا ن تاریخ ما را حذف کنند. بنا گویا بر جذب نیست.
همیشه بیدار
2016-01-26T18:27:59
جناب شمس شیرازی حق و حقیقت گویا به کام برخی تلخ است وبه مذاق هرکسی سازگار نیست.
ناشناس
2016-01-26T22:26:47
همیشه بیدارای عالم بالفطره !!!!!، ای دریای محبت به کامت قطره، ای مدعی اسلام محمدی ، ای مخرّب اسرار سرمدی ، ای در بیشه ی شیران ناحق خفته ، ای گوی زن میدان خرافاتِ ناگفتهشرم و حیا قورت دادی و زحمت دیگران به حُبوطاین چه ناپخته گویشی بود و چه ناسنجیده کوششی،،،،گر که اسلام به چون تو صنمی! زیور شدمن و آن وادی کفران و فراخای گریز،،،،جناب محمدی بارها توضیح داده اند که بعضی حاشیه ها خود به خود از سایت حذف می شودو بعضی را هم مصلحت نمی بینند هنوز حاشیه ی شمس شیرازی گرامی درج نشده که میگویی :{ ”حق و حقیقت گویا به کام برخی تلخ است وبه مذاق هرکسی سازگار نیست“ عوض تشکر بود؟آیا همه ی مدعیان دین چنین کُلُفت گفتارند؟ بشتاب ، که دیوار حاشا بلند است و ماستمالی تو ملنگ
بابک
2016-01-27T05:12:43
بیدارجان،آمدم بنویسم و ازشما عذر خواهی کوچکی کنم بابت آنچه تاریخ مای دیگری نوشته بود،دیدم که ای داد بر من و ای دل غافل بیا و ببین که چه محشر کبرایی برپاست.... و پنداری خلق الله آن بیان بنده را که تاریخ ما مِیدانی برای گفت و گو، و تبادل نظر و... به هیچ که به سخره گرفته اند! شما هم که خود بیکار ننشستی!...باری،ادامه این گفتگو بماند تا زمانی که شاید این حاشیه کمی سبک و بیان شمس دگر بار هویدا شود...
روفیا
2016-01-06T18:38:39
درود حمید رضای گرامیدرباره طمع با میم ساکن،لغزشی صورت نگرفته است، ضرورت شعری است که به ما اجازت می دهد واژگان را به گونه ای غیر متعارف بخوانیم. در تنگنای قافیه خورشید خر شود!ابیاتی می آورم بهر نشان دادن کاربرد واژه طمع با میم ساکن :درمیان بحر اگر بنشسته‌امطمع در آب سبو هم بسته‌امهمچو داوودم نود نعجه مراستطمع در نعجهٔ حریفم هم بجاست
روفیا
2016-01-06T20:39:55
شمس شیرازی گرامیبنده نیز حقایق تاریخ را به دو بخش پذیرفتنی و ناپذیرفتنی تقسیم کردم و یک لبه تیغ باریک بین آن دو می بینم. آزار!
روفیا
2016-01-06T20:43:14
شگفتا!این تنها یک دهم حاشیه من بود!
همیشه بیدار
2016-01-06T21:59:28
ببخشید جناب شمس گرامی: فرمودید ضحاک ایرانی نبود؟ مظورتان همان ضحاک شاهنامه است؟من فکر میکردم که شاهنامه بیشتر افسانه بوده. میشود کمی در ا ین باره بنویسید؟
فاطمه رحیمی
2016-06-23T03:30:07
در بند اول بیت هشتم فکر می کنم که کلمه ی وفادار به جای هوادار در مصرع "می سوزد و همچنان هوادار" درست باشه
علی اکبر
2016-03-29T13:10:16
تا به حال این ترجیع بند را نشنیده بودم و اساسا نمیدانستم حضرت ترجیع بند به این گران قدری دارند به درستی که استاد سخن است این بزرگوار حتی حافظ بزرگ وام دار این بزرگ مرد است
رضا
2016-05-10T02:09:01
سلام خدمت عزیزان..من فایل صوتی رو نیاز دارم کسی میدونه چجوری میشه دانلودش کرد. ممنون
روفیا
2016-04-23T11:41:23
جان برخی روی دوست کردمگفتم مگرش وفاست چون نیستبنشینم و صبر پیش گیرمدنباله راه خویش گیرمبرخی به معنای فدایی و قربانی است.
روفیا
2016-04-23T11:49:27
افتادم و مصلحت چنین بودبی بند نگیرد آدمی پندجای دارد این سخن بزرگ را به دایره ضرب المثل های پارسی بیفزاییم.
نازبانو
2012-02-25T22:57:55
سعدی با این ترجیع بند بی نظیرش واقعا ترکانده!! تمام ابیاتش نفس گیر است هزاران درود و سلام بر روانش
رضا
2012-05-16T08:16:20
با سلام و تشکر- همان طور که دوست عزیزمان هم تذکر داده اند در بند سیزدهم، بیت چهارم، مصرع دوم، عبارت (می آرد وجد و می برد هوش) صحیح است که با کمی غلط تایپی بصورت( می آرد و جد و می برد هوش) نوشته شده که بهتر است تصحیح شود
امید
2012-03-14T12:19:16
به نظر اینجانب، مصرع "می‌آرد و جد و می‌برد هوش" باید به "می‌آرد وجد و می‌برد هوش" اصلاح شود.
سیما.م
2013-01-25T11:52:56
درود بر شما در این بیت " یتاق "به معنی نگهبانی و کشیک به اشتباه " تیاق" نوشته شده .تو مست شراب و خواب و ما رابیخوابی کشت در تیاقت
امیرمحمد
2012-12-24T11:25:05
فکر میکنم «دستان که تو داری ای پریروی» درست باشه نه «دستان که تو داری از پریروی»
مسلم
2009-09-08T12:21:14
این شعر ترکیب بند است نه ترجیع بند
حمیدرضا
2009-02-13T08:52:21
مصرع دوم بیت پنجم بند دوازدهم (جز نام تو نیست بر زبانم) از سرآغاز لیلی و مجنون نظامی است.
مهران
2011-11-07T03:19:43
با سلام و درود فراواناز سایتتون لذت بردم ولی هنوز کامل نیست خیلی از شعرهایی که به دنبالش می گردم نمی تونم پیدا کنم به هر حال در جهت بهبود و تکمیل آن کوشا باشید...و اما در مورد شعرهر بار که این شعر رو می خونم بیشتر از پیش لذت می برم هر بار نکته جدیدی رو می فهمم خلاصه این نشون دهنده هنر سعدی که ترجیع بندی به این بلندی و زیبایی رو سروده و به نظر من هم هیچ کم و کاست و عیبی ندارهبا تشکردو نرگس مست نیم خوابش در پیش و به حسرت از قفا من
بی نام
2010-12-21T10:45:23
در بیت ششم بند دوم یک اشکال کوچک تایپی وجود دارد که ممکن است تاثیر زیادی بگذارد:نوشته شده : " با دست" که صحیح آن چنین است:" بادست" و معنای آن: "باد است" می باشد.در واقع کلمه " دست" در این بیت وجود ندارد.---پاسخ: با تشکر، مطابق فرموده تصحیح شد.
باربد
2014-02-23T22:41:22
اگر از سعدی تنها همین یک ترجیع بند بر جای مانده بود، برای جاودان نگه داشتن نامش در سیاهه بزرگان ادب پارسی بسنده بود. به احترام طبع لطیف و چیره دستی و هنرمندیش در تلفیق واژه ها و خلق مضامین، کلاه از سر بر می داریم.
سعید
2014-02-15T14:14:32
استاد سخن براستی قیامت کرده. فرش نفیسی بافته از گره های پیچ در پیچ و رنگین واژه ها
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
2014-03-26T19:30:36
سلام ودرود بر همگی اهل ادبدرهرنوع شعری که وارد می شویم می بینیم که جناب سعدی بزرگ ، دست بالا را دارد.بنده ترجیع بند ایشان را دقیق نخوانده بودم تااین که یکی بهم معرفی نمود و به شدت بهش وابسته شدمدوستان در هرجا و به هرکس دسترسی دارند لطف کنند این ترجیع بند را معرفی نمایند
محسن
2014-09-21T11:16:58
درود بر دوستان و استادان گرامیاز گردانندگان تاریخ ما بسیار سپاسگزاری میکنم.هر بار این ترجیع بند شیخ اجل را خوانده ام اشکم سرازیر بوده است و روح و روانم سرافراز و خوشحال. هزاران رحمت بر شیخ اجل که با این شیرین سخنی اعجازگونه و بی مانند شعر فارسی را به کهکشانها برده است. بر این باورم که اگر حکیم فردوسی عجم زنده کرده است، شیخ اجل هم قند پارسی را در جهان پراکنده است. روحشان شاد.
امیر
2014-05-24T22:37:43
========================ای زلف تو هر خمی کمندیچشمت به کرشمه چشم بندیوای وایچه کرده سعدیو از ان مهمتر ... چه دیده که اینطور از خود بیخود شده==============================
حمیدرضا
2014-06-05T08:05:50
@امین کیخا:سپاسگزارم استاد عزیزاین نکته را هم اضافه کنم که من این «طمع» را در دو نسخه از کلیات سعدی هر دو به تصحیح فروغی یکی از انتشارات اقبال و دیگری از امیرکبیر نگاه کرده‌ام هر دو همین بوده بدون نسخه بدل. مگر دوستان در نسخ دیگر جایگزینی دیده باشند یا توضیح بتوانند بدهند که چطور می‌شود میم آن را ساکن خواند بدون آن که لغزشی روی داده باشد.
ناشناس
2014-06-05T09:45:32
درود به اساتید عزیز .به نظر میرسد خواندن ع به صورت مشدد در واژه طمع مشکل را حل کند
امین کیخا
2014-06-04T20:24:17
حمید رضای بزرگوار درود به شما . راستش را بخواهید از هر کسی لغزشی را می توانم بپذیرم مگر این سعدی در سخنوری اش ! طمع با یک میم خاموش ( ساکن ) در عربی یافت نمی شود پس شاید این طمح باشد یعنی دید و نگاه گویا حافظ شعری دارد که هتا مطمح را هم به کار برده است . ولی من طمع با سکون م هنوز ندیده ام ولی شاید آن هم باشد و من ندانم . گوی را هم که فرمودید درست است سپاسگزارم من تند خوانده بودم چون تنها به واژه ها فکر می کردم لغزیده بودم .
حمیدرضا
2014-06-04T11:34:00
تشکر از سعید عزیز که پای استاد کیخای عزیز را به این شعر باز کردند.سؤالی داشتم از امین کیخای عزیز:نظرتان راجع به واژه ٔ«طمع» در بیت 9 بند 2 (چون مرغ به طمع دانه در دام) چیست؟ با توجه به این که نمی‌توان با توجه به وزن شعر آن را طمَعَ خواند؟ضمنا «گو»در مصرعی که فرمودید به نظر من بلااشکال می‌رسد. برداشت من این است که می‌فرماید بیچاره دل در حلقه ٔزلفش که شبیه چوب چوگان است مثل توپ (گو)ی چوگان افتاده است.
امین کیخا
2014-06-04T10:12:58
البته سعید جان میدانم نگاه تو به روانی کلام سعدی است نه واژگانش ولی برای من چه جای سخن می ماند که همه دلکشی و دلفریبی این ترجیع بند را شما به زیبایی ستودید یعنی اینکه این ترجیع بند زیباترین ترجیع بند فارسی است . درود به دل روشن و روان فروغمندت .
امین کیخا
2014-06-04T10:10:08
بر وزن دنبال چند لغت داریم که زیبا هستند . یکی کشال یعنی ادامه مثلا کشاله دادن یعنی تطویل و نیز کشاله ران یعنی ادامه ران . لغت دیگر بیشال است یعنی جمع که لغتی جدید است لغت رمن در فرهنگ دهخدا معنی جمع می دهد . چنگال را هم همه میدانند که از چنگ است و ال گرفته است و این ریختار در انگلیسی فراوان دیده می شود .
امین کیخا
2014-06-04T10:05:12
گوست گویا لغزشی چاپی است اما حالا که سخن به این جا رسیده است گوست را هم بگوییم بد نیست ! انگوس یا انگوست یا انگوشت از انگو یعنی زاویه و است به معنی استخوان است و رویهمرفته یعنی استخوانی که میخمد ! پس angle انگلیسی با انگو همریشه است .
امین کیخا
2014-06-04T09:42:20
سعید جانم من با شوق و کشش می نویسم وقتی کسی را می بینم که خودبین نیست و به دوست بینی رسیده است . چقدر مهربان و خوش تراش نوشته اید . من البته می دانی تنها واژه ها را بازگشایی میکنم و در کار آهنگ و پساوند( وزن و قافیه ) نیستم چون دانشم اندک است . برای دل پاک و جان روشنت البته خواهم نوشت .
امین کیخا
2014-06-04T09:44:41
سهی از سهیستن در پهلوی به معنی دیدن است همانکه در انگلیسی see و در کردی و لری سیل و سیر به معنی نگاه کردن ازش مانده است پس سرو سهی یعنی سروی که از دوردست باغ به چشم دیده می شود .
امین کیخا
2014-06-04T09:46:22
نازک ریشه نزاکت است و نزاکت از ریشه ای فارسی با کالبدی عربی ساخته شده است و عرب ها معنی آن را نمی دانند .
امین کیخا
2014-06-04T09:57:16
لطیفی با نازکی کمی دگرسته ( متفاوت ) است .لطیف به فارسی می شود گش و لطافت گشی در لغت قشنگ هنوز گش دیده می شود . بیشترین کاربرد گش را در گرشاسبنامه دیده ام .که به ریخت گش و نیز وش و نیز وشی آمده است .
امین کیخا
2014-06-04T10:02:45
مینو از منستن پهلوی است یعنی اندیشیدن یعنی باغ مینو موضوعی به زبان امروزی معقول و خردپذیر بوده است در ذهن پیشینیان ما چون گمان می کرده اند که گیتی سنگین و چگال و گمیخته است و مینو پاک و گش و رایین ( معقول - گزینش دکتر حیدری ملایری ) . خود ذهن به فارسی منت می شود ( ment ) همین که در انگلیسی mental ازش مانده است . اما ویر هم یعنی ذهن و نیز حافظه و خوشویر یعنی با استعداد ذهنی .
سعید
2014-06-02T19:58:02
جناب کیخای گرامی و دانشمندبنده کمترین، هر شعری در تاریخ ما میخوانم (که البته به ندرت به جز استاد سخن به جای دیگری سر میزنم) با شوق پایین صفحه را هم می بینم شاید نظری از شما هم باشد و بهره مند بشوم. (بویژه که از سخن شما همیشه بوی خوش دانش، فروتنی و میانه روی برمی خیزد)اینجا که بهترین ترجیع بند پارسی است، جای شما براستی خالیست!دوست داشتم دیدگاه شما را هم درباره این شعر مفصلا بخوانم.تا خواندن نظر شما، بنشینم و صبر پیش گیرم ...
امیدی
2014-05-23T10:31:40
توضیح اشکال خانم سیما.م. تیاقت (تیاقة ) لفظی است عربی به معنای شوق دیدار. یعنی بی خوابی حاصل از شوق دیدار تو، ما را کشت.
علیرضا
2020-02-05T20:36:44
بالاتر دیدم که دوستانی در این باب که سعدی همجنس باز بوده با هم محاجه داشتند و ابیاتی از این ترجیع بند را شاهد آوردند دوستان عزیز، خواندن شعر بزرگان ادب فارسی بدون آشنایی با لسان عرب، قطعا ناقص خواهد بود. عنایت بفرمایید در بند چهارم این شعر، سعدی از عبارت یا قاتلتی استفاده کرده. از این آشکارتر نمیشود فهمید که مخاطب شعر یک مؤنث است!
نیما
2019-11-08T14:54:26
غلط املایی:بند 2، بیت 9، مصرع نخست(چون مرغ به طمع دانه در دام)باید بشودچون مرغ به طعم دانه در دامدرود و سپاس
مستانه
2019-11-07T16:57:37
حقیقتن زیباست
رحمان شریفی
2019-11-11T19:05:48
معنی ترکیب گوست در بیت در حلقهٔ صولجان زلفش بیچاره دل اوفتاده چون *گوستبا توجه به لغت (صولجان:چوگان)، ترکیب گوست به معنی:( گوی است) می باشددل عاشق چون *گوی در حلقه ی چوگان زلف یار گرفتار آمده
nabavar
2020-04-17T00:27:25
گرامی نوید نالیدن عاشقان دلسوزناپخته مجاز می‌شماردعیبش مکنید هوشمندانگر سوخته خرمنی بزاردسخن در نالیدن و زاری کردن است ، نه گذاشتن چیزیمی گوید اگر سوخته خرمنی زاری کند سزاوار عیب گویی نیستبِزارَد= زاری کند
نوید
2020-04-16T13:24:58
درود.آیا معنی بزارد در مصرع دوم بیت زیر، همان بگذارد است؟ اگر آری، لطفا املای واژه اصلاح شود: بذارد عیبش مکنید هوشمندانگر سوخته خرمنی بزارد
علی
2020-03-12T00:02:03
سعدی:بنشینم و صبر پیش گیرمدنباله کار خویش گیرمنظامی:تا پیشه خویش پیش گیرمخیزم پی کار خویش گیرم
مهدی
2020-03-12T04:27:42
کاجی ز درم درآمدی دوستتا دیدهٔ دشمنان بکندیکاجی: در اینجا به معنی کاشکی است!
ناصر تولی
2019-06-14T03:04:44
طبع تو را تا هوس نحو کرد صورت صبر از دل ما محو کردای دل عشاق به دام تو صید ما به تو مشغول و تو با عمر و زیداین هم یکی از داستانهای گلستان در باب تعلیم و تربیت که پسری نحوی درباره علم صرف و نحو عربی از سعدی سوال می‌پرسد و خوب جواب شیخ علیه‌الرحمه کمی مشکوک است
م- ط
2019-06-10T12:39:37
با توجه به توسع مفهومی لغت پسر ، شبه اندیشی سزای هشیار دلاور ادب نیست ، خودکیش پندار ی نشاید که بی فساران گلوگیر زیرگلوبندگی نوین درقالب فلسفه های فمینستی و... هستند : « آن شهباز در دام این مرغان !! »پسر : فرزند نرینه ؛ پور/ دوش ای پسر می خورده‌ای « گاهی مخاطَب ، خود شاعر است»مثال : جمله صید این جهانیم ای پسر ما چو صعوه مرگ بر سان زغن / رودکی .سر به سر از لطف جانی ای پسر خوشتر از جان چیست ؟ آنی ای پسر/ عراقیمن نور پاکم ای پسر نه مشت خاکم مختصر آخر صدف من نیستم من در شهوار آمدم هم پدری و هم پسر هم تو نیی و هم شکر کیست کسی بگو دگر کیست کسی به جای تو/ مولویای پسر دلربا وی قمر دلپذیر از همه باشد گریز وز تو نباشد گزیرگر تو ز ما فارغی وز همه کس بی نیاز ما به تو مستظهریم وز همه عالم فقیر/ سعدی1. ابن، پور، فرزند 2. صبی، طفل، غلام 3. نوباوه ، نونهال ≠ دختر، صبیه4 . پسر ، « پوسْتْ دَر » بوده . کار کندن پوست جانوران بر عهده پسران بود و آنان چنین نامیده شدند. پوست در، به پسر تبدیل شده است .در پارسی باستان puthar پوثرَ و در پهلوی پوسَـر و پوهر و در هند باستان پسورَ است5 . پسران خدای ؛ بعضی برآنند که قصد از این لفظ یا ملائکه یا ارواح طاهره می باشند لکن بعضی دیگر گویند که قصد از این لفظ اشخاص مقدس و محترمی هستند که پسران اشخاصی مقدس بوده در تقوی و پرهیزکاری و خداشناسی شهرت داشته اند. « قاموس کتاب مقدس ».
م- ط
2019-06-09T16:35:21
پاسخ سعدی علیه الرحمه به کاربران شبه اندیش از همین ترجیع بند:چون در تو نمی‌توان رسیدن به زان نبود که تا توانم ره می‌ندهی که پیشت آیم وز پیش تو ره که بگذرم نیست که برداشتی بس نزدیک وگویشی زیبا از بخش پایانی دعای عرفه است
شفیق
2019-04-20T09:22:49
سروده ای بی مانند از استاد سخن! خود من هر کجا سروی می بینم، این دو بیت را برایش می خوانم:ای سرو بلند قامت دوستوه وه که شمایلت چه نیکوستدر پای لطافت تو میراد هر سرو سهی که بر لب جوست
م س ل
2019-09-19T12:44:14
سپاس از همه سعدی دوستاناین ترجیع بند رو جناب دکتر مصطفی ملکیان دکلمه کردند. و دکلمه نسبتا قوی هم هست هر عزیز ی فایل صوتی رو داره لطف کنه قرار بده که بقیه هم ازش استفاده کنن
ناصر تولی
2019-10-28T16:57:33
دکتر مصطفی ملکیان بطور کامل ترجیع بند را خوانده‌اند. فایل صوتی در سانکلاد قابل دسترسی است
ناصر تولی
2019-10-28T17:11:05
درباره خوانش صحیح برخی ابیات که در اجرای دکتر مصطفی ملکیان آمده خواستم دو نکته را همین جا ذکر کنم ای قبله‌ی دوستان مشـتاق گر با همه آن کنی که با من بسیار کسان که جان شیرین در پـای تـو ریـزد اول آ من در نوشتار اولا ولی اولآ خوانده می‌شود. چون مرغ به‌طمع دانه در دام چون گرگ به‌بوی دنبه در بـند طمع را با فتحه روی حرف ط خواندند و برای من طمع و مزه تداعی شد
مینا غرویان
2020-12-31T11:30:20
از خواندن نظرات دوستان و علاقمندان به ادبیات و شعر زیبای سعدی لذت بردم. به نظر من می رسد که مصرع ‹چون مرغ طمع به دانه در دام› به صورت ‹چون مرغِ طمعْ به دانه، در دام› باید خواند که طمع به دانه دراینجا صفت مرغی آمده که در دام افتاده است ...و در مورد مصرع ای سرو بلند قامت ای دوست نیز بیشتر ای سروِ بلندقامتْ ای دوست ...... بیشتر به معنای شعر می اید...همچنین درمصرع نه باغ ارم که باغ مینوست ....به نظر می رسد سعدی دو باغ ارم شیراز و بهشت برین را مقایسه کرده است.در ضمن این ترجیع بند معروف در کتاب کلیات سعدی تصحیح و به اهتمام محمد علی فروغی ... موسسه انتاشرات امیرکبیر سال 1363 که من دارم وجود ندارد....
بهروز
2020-11-25T15:28:15
سلام دوستان عزیز، میخواستم پیشنهاد بدم اگر مایل هستید به اجرای دکلمه آقای مصطفی ملکیان هم گوش فرا دهید. امیدوارم از این اجرا لذت ببرید.
مهدی
2021-04-09T22:20:19
چرا استاد سخن میفرمایندروزی « دو » برای مصلحت را بنشینم و ..منظور ایشان از «دو» چیست؟کسی میدونه دوستان؟
nabavar
2021-03-19T22:10:53
گرامی اییارنکته سنجی شما را تحسین می کنمدر گردن دیدهٔ بلا جوستگویا سعدی چنین می پسندد، ورنه بر گردن نیز صحیح استبس فتنه که با سر دل آرددر فارسی ” با “ و ”به “ و گاهی” بر “ به جای یکدیگر می آینددرین بیت هر جا که مُوَلّهی چو فرهاداگر موله /movallah [شیفته} بخوانیم موزون استگفتم که شکایتی بخوانماز دست تو پیش ( پادشا) من”پادشا“ با دیگر قافیه های غزل مناسب است پادشاه به ” ه “ ختم می شود و دیگر قافیه ها با ” آ “ نوروزتان پیروز
اییار
2021-03-19T16:42:40
خون دل عاشقان مشتاقدر گردن دیدهٔ بلا جوستاگر بجای (در) بر باشد آیا معنی بیت گویا تر نیست؟البته جهت یاد گیری خودم عرض کردمواین بیت هم هموزن به نظر نمیرسدیا محرقتی بنار خدمن جمرتهاالسراج تقبسو نیز این بیتیا قاتلتی بسیف لحظوالله قتلتنی بها تیکو در این بیت اگر بجای با در مصرع دوم بر جایگزین شود در معنای بیت مؤثر تر نیست؟چشمی که نظر نگه نداردبس فتنه که(با) سر دل آردو در این بیت اگر حرف ( ی) بعد از ( جا) اضافه شود آیا بیت موزون تر نمیشود؟هر ( جا) که مولهی چو فرهادشیرین صفتی بر او گمارد و در این بیت گفتم که شکایتی بخوانماز دست تو پیش ( پادشا) من . بجای پادشا ( پادشه) موزون تر نیست؟ اگر دوستی این کم سواد را که دوست داره یاد بگیره یاری کنه هم ممنون میشم و هم شرمسار‌پایدار و همیشگی باد تاریخ ما و تاریخ مایان
nabavar
2021-03-20T16:36:19
نوروز پُر شگون غمت از جا بر افکنددر باغ گل قواره ی دیبا بر افکندگر ارغوان به جام عقیقی ش جلوه کرداو جامِ تو ز لؤلؤِ لالا بر افکندهر صبح و شام را به خطی خوش نگار کرد هر ظهر و عصر پرتو رخشا بر افکندآهو به دشت چشم امیدش امان نداشتتا از نگار نرگس شهلا بر افکندبنگر که لاله از غم هجران بلبلش پروا نکرد تا دل رسوا بر افکندآهسته گفت شاخه ی پیچک به نسترنکان سرو ناز بین ، قد رعنا بر افکنددردیست درد هجر، فغان کرد بلبلیتا ناله های خویش ز سرما برافکندطوطی شکر شکن شد ازین هفت رنگ باغقندش شکست بر لب و آوا بر افکندبا بانگ فرودین دل سرما شکست و رفتتا رخت غم بر آن سر دنیا بر افکندآب از کنار جوی گذر کرد چون شرابساقی کجاست ؟ ساغر مینا برافکندمُشکین نسیم صبح چو بر گل دمید و رفت آهش به دشت شیون و غوغا بر افکندجام عقیق پُر زِ می و شور و عشق توخوش پرتوی به اوج ثریا بر افکندمنشین ” نیا ء که لشگر گُل حمله ور شده تا ناز گل بر عاشق شیدا بر افکند
اییار
2021-03-20T18:25:30
با درود و شادباش فراوان به پیشگاه شما به مناسبت فرا رسیدن نوروز و شکوفائی بهار دلهااز پاسخ شما شادمان شدم و شادمانی شما را خواستار
اییار
2021-03-20T18:27:52
جناب ناباور خوشحالم که باورم نمودی
پوریا
2020-05-25T13:06:00
دوستان و اساتید گرامی سلامدر بیت " من مرغ زبون دام انسم/هر چند که میکشی پرم نیست "معنی مصراع دوم چیست؟
nabavar
2020-05-25T20:33:56
گرامی پوریا من مرغ زبون دام انسمهر چند که میکُشی پرم نیستبه نظر من در مصر دوم ” پَرَم “ به مانای پروایم آمده هرچند که مرا بکُشی ترس و پروایی ندارمحدس من است هرچند که در کتاب لغت نیامده
محمود
2020-05-18T20:58:08
در پاسخ به عزیزی که گفتند «دوستان عزیز، خواندن شعر بزرگان ادب فارسی بدون آشنایی با لسان عرب، قطعا ناقص خواهد بود. عنایت بفرمایید در بند چهارم این شعر، سعدی از عبارت یا قاتلتی استفاده کرده. از این آشکارتر نمیشود فهمید که مخاطب شعر یک مؤنث است»درست در مصرع بعدی «والله قتلتنی بهاتیک» مخاطب مذکر است، چه اگر مونث بود قتلتینی باید به جای قتلتنی می گفت. به قول عزیزان دیگر از زیبایی شعر لذت ببریم که وصف حال عاشق است، حالا معشوق هر که باشد.اتفاقا یکی از زیبایی های این شعر ماندگار همین به نوعی ابهام و به نوعی همه نگری و جهانشمولی سرودن درباره عشق عاشقی عاقل و زمینی است. برای من بزرگ سرایندگان ما هر کدام یک جور زبان عاشقی داشتند و هر کدام زیبایی خود. مولوی عاشق عارف و رهرو، حافظ عاشق بی قرار و بازیگوش، سنایی عاشق سوخته از جدایی، و سعدی عاشق تجربه کرده عاقل
محمود
2020-05-19T10:22:55
در ادامه جواب قبلی. در بند سوم از آخر گفته:«ای چون لب لعل تو شکر نیبادام چو چشمت ای پسر نی»و عاشق سوخته از جدایی، منظور البته عطار بود که به اشتباه سنایی گفتم.
متین
2020-10-21T01:56:18
از شگفت ترین ویژگی های این ترجیع بند نحوه ی اتصال بیت آخر هر بند به بیت ترجیع هستش که علاوه بر اینکه مصرع آخر تمام کننده ی بیت و بند چه بلحاظ قافیه چه معنا هستش ، بطرز حیرت انگیزی محل ورود به بیت ترجیع هم هست ، یعنی عملکرد دوگانه ی مصراعهای آخر هر بند
کوروش
2020-10-01T06:34:08
میشه کسی لطف کنه و معانی همه ابیات عربی رو بنویسه؟
سیدمسعود
2020-11-10T19:37:18
به جناب آقای محمود با عرض سلام عرض می کنم که " والله قتلتنی بهاتیک " قَتَلتَ مذکر است و مونث آن می شود قَتَلتِ و نه قتلتینی قتلتَ و قتلتِ هر دو فعل ماضی هستند ولی گویا شما با دستورات صرف فعل مضارع مخلوط نموده اید در هر صورت چون در شعر سعدی اعراب گذاری وجود ندارد می توان درکلمه قتلتنی حرف ت دوم را با فتحه خواند و می توان با کسره خواندو اگر با کسره بخوانیم به وزن شعر هیچ آسیبی نمی رسد و معنی مونث می گیرد
هاروینا
2020-08-17T11:02:45
اساتید و صاحب‌نظران، درود! در مدرسه به بنده حقیر گفته‌اند وزن این شعر "مستفعل فاعلات فعلن" است. می‌دانم مفعول مفاعلن فعولن قدیمیتر است و زین جهت مقبولتر؛ خودم هم بیشتر دوستش دارم. لیک می‌خوام بدانم وزنی که آموزگار در مدرسه به ما یاد داده کاملاً برابر "وزن خودمان!" است یا تفاوت‌هایی نیز میانشان پیدا می‌شود. (؟) سپاس فراوان از شما کاربران دانا و از مدیریت خوب این تاربرگ! D:
آرش
2017-09-28T17:20:35
سلام بر همه دوستانمی خواستم خواهش کنم که یکی از دوستان لطف کنه و معنی بیتها و مصرع های عربی این ترجیع بند زیبا رو بنویسه . من خودم یک چیز هایی از بیت های عربی فهمیدم ولی بهتره یک کسی که وارده , معنی درست بیتها و مصرع های عربی رو اینجا بنویسه تا همه استفاده کنیم با سپاس
۷
2017-07-19T15:13:57
ای روی تو آفتاب عالمانگشت نمای آل آدماحیای روان مردگان رابویت نفس مسیح مریمبر جان عزیزت آفرین بادبر جسم شریفت اسم اعظمعجیب است که یک نفر هم یادی از مریم میرزاخانی این نابغه ریاضیات که سرطان جان او را گرفت نکرد.
روفیا
2017-07-19T18:24:40
شب را گریستیم،‌سحر را گریستیمما گام‌گامِ راهِ سفر را گریستیموقتی که می‌زدند سپیدارِ باغ راما یک‌به یک صدایِ تبر را گریستیمراست می گویید، من که فقدانش را به ماتم نشستم و گریستم، تو گویی سالها بود که او را می شناختم...
حسینی
2017-07-14T02:54:43
در دیدگاهی که قبلا در مورد این شعر گذاشته بودم به علت خستگی و نقل از حافظه در نقل یکی از مصرعها سهوی رخ داده بود که صحیح آن چنین است:ای سخت دلان سست پیمان- "این شرط وفا بود که بی دوست" -بنشینم و صبر پیش گیرم-دنبالۀ کار خویش گیرم؟
nabavar
2017-07-14T08:34:41
حسینی جان”لحن سرزنش آمیزانه “دیگر چه صیغه ایستمثل آنکه بگویی سخن پند آمیزانهسرزنش آمیز درست تر استشاد زی
حسینی
2017-07-10T05:25:05
با سلام.بیت ترجیع این شعر را با توجه به محتوای هر بند و تغییر لحن به دو صورت متفاوت میتوان خواند بگونه ای که دو معنی متفاوت از آن در ذهن متبادر شود.از یکی از آنها مفهوم ناامیدانه صبوری کردن و چارۀ دیگری نداشتن به ذهن می آید (مثلا در آنجا که میگوید:...اکنون که طریق دیگرم نیست-بنشینم و صبر پیش گیرم-دنبالۀ کار خویش گیرم) که باید با لحن مایوسانه قرائت شود. اما از دیگری این معنی افاده میشود که نباید و نمیتوان در مقابل چنین آتش هجری سرد و بی اعتنا بود (مثلا در این قسمت از شعر:...ای سخت دلان سست پیمان-آیا که روا بود که بی دوست-بنشینم و صبر پیش گیرم-دنبالۀ کار خویش گیرم؟! که باز متناسب با مضمون آن باید با لحن سرزنش آمیزانه نسبت به منکران وادی عشق قرائت گردد.با تشکر
نادر..
2017-01-11T07:07:13
بند هشتم با ردیف "من" - با وجود بهره گرفتن از کلمه "دامن" در مصرع دوم بیت اول - بی نهایت موزون و دلکش است ..
مرتضی
2017-02-14T11:04:38
با سپاس از تاریخ ما و همه بزرگواران .دکلمه شعر بسیار زیباست ولی حیف که ناقص است .اگر نام عزیز دکلمه کننده و نسخه کامل دکلمه را بگذارید ممنون می شوم.---پاسخ: در همان قسمتی که دکلمهٔ شعر را پخش می‌کنید مشخصات راوی درج شده. ضمناً دکلمه دو بخش دارد و در دو بخش کامل می‌شود و جنابعالی دقت نفرموده‌اید.
خکیم
2017-06-16T14:55:20
سلام به بانیان تاریخ ما و مدیران آن و همه دوستداران فرهنگ و ادب و انسان.امروز به سراغ ترجیع بند خداوند سخن سعدی شیرازی آمدم و با توجه به اینکه حواشی برخی اشعار حاوی مطالب آموزنده و جالبی از نظرات فرهیختگان این حوزه است سری هم به انتهای سروده حضرت سعدی زدم و از وجود یکصد و سی نظر هم غافلگیر شدم و هم خوشحال که گنجینه ای از اطلاعات و نظرات ارزشمند را خواهم خواند. اما متاسفانه در میانه این بخش بحث از ظرافتهای شکلی و ساختاری این ترجیع بند معروف و محتوای لطیف و مفاهیم والای آن به سوالی از جانب یکی از مراجعه کنندگان خارج شده و به مکانهائی رفت که بیشترین فاصله را با مختوای سایت و خود شعر داشت. کاش این واقعه رخ نداده بود. از گفتگوئی که در نیمه دوم حاشیه ها درگرفت نه آگاهی خاصی حاصل شد و نه ارتباط بین دوستانی که در این فضای ادبی وارد شده اند تقویت گردید. موجب تاسف و تاثر بود که موضوعی مورد دعوای قرار گرفت که حاصلش بی حاصلی و دلزدگی بود. امیدوارم این تجربه حداقل برای دوری گزیدن از مواضع مشابه در ادامه راه سایت تاریخ ما مفید باشد. بامید حق.
لیلا اسدی
2017-05-07T19:57:47
غم نیز چه بودی ار برفتیآن روز که غمگسار برگشتوای که این شعر هر بار چه میکنه با دل من... تک تک ابیاتش انقدر دانشینه که روح آدم به پرواز درمیاد..این ترجیع بند به تنهایی برای معرفی ادبیات فارسی کافیه...
آرش
2018-10-08T19:11:10
سلام دوستان اگه یک دوستی بیاد, ابیات عربی این ترجیع بند رو معنی کنه ممنون میشم . بند 3یا محرقتی بنار خد/ من جمرتها السراج تقبساستقبله و ان تولی / استأنسه و ان تعبسبند4-------------------/ ما أطیب فاک جل باریکیا قاتلتی بسیف لحظ/ والله قتلتنی بهاتیک------------------ / لایأت بمثلها اعادیک----------------- / کم تزجرنی و کم اداریکبند 10------------------- / یا قوم الی متی و حتام؟بند15ما اخترت صبابتی ولکن / عینی نظرت و ما اطاقتبند22یا متلف مهجتی و نفس / الله یقیک محضر السو
آواره
2019-01-14T18:48:19
اَستَقبِلُه و ان تولی ...... اَستَانِسُه و ان تَعَبَّسبسوی آن ( پسر ) میروم ، گرچه او ازمن روی گردان شودانس میگیرم با او گرچه او روی ترش کند........................ ...... ...................لا یات بمثلها اعادیک................................... مانند آن برسر دشمنانت هم نیاید.......................... ........ کم تزجرنی و کم اُداریْک...................... چقدر زجرم میدهی و چقدر مدارا و مهربانی کنم...................... ............ ما اطیب فاک جل باریک......................... چقدر خوب آفریده دهانت را آفریدگار بزرگتیا محرقتی بنار خد ............ من جمرتها السراج تقبسای آنکه سوزاندی مرا با آتش صورتت .از شعله ی آن آتش صورتت ، روشن می شود آتش چراغ.یا مُتلِف مُهجَتی و نفسی ....... الله یقیک محضر السوای نابود کننده ی دل و روان و روح من خداوند تو را از بدی ها و ناملایمات حفظ کند..
آورره
2019-01-19T02:41:27
لا یات بمثلها اعادیک ........دشمنان تو هم مانند این کار نمی کنندیاقاتلتی بسیف لحظ.... والله قتلتنی بهاتیکای کسی که مرا با چشمشر چشمت کشتی....بخدا مرا با آن دو چشم کشتی
سیدمسعود
2018-12-02T23:14:07
با سلام به دوستان مهدیس سوال کرده بود که معنی این بیت چیست " من نیستم ار کسی دگر هست از دوست به یاد دوست خرسند " هر قدر گشتم در کلام اساتید جوابی ندیدم شاید هم به چشم بنده نیامد تصور بنده این است که استاد سخن می گوید اگر کسی یا کسانی با یاد دوست از او خرسند باشند ، اما بنده چنین نیستم و فقط با دیدن ( وصل و پایان هجران ) راضی می شوم واژه های بیت باید جابجا شود تا معنی آشکار گردد اگر کسی دگر از دوست با یاد او خرسند می شود من اینچنین نیستم این بیت مانند آن بیت معروف حکیم ناصر خسرو می باشد که می فرماید پسنده است با زهد عمار و بوذر کند مدحِ محمود ، مر عنصری را ؟یعنی آیا برای عنصری شاعر زمان سلطان محمود این کار پسندیده است که وقتی ما شخصیت های زاهد و بزرگی مانند عمار یاسر و ابوذر غِفاری را داریم ، ایشان (عنصری ) سلطان محمود غزنوی را مدح و ثنا گوید
ما را همه شب نمی برد خواب
2018-12-03T14:56:37
درود در مورد طعم در بیت 9 , بند 2واژه ای دقیقا به همین شکل با ساکن شدن م و ت با ضمه هست toom که در گویش بختیاری ها شنیدم و همان بذر معنا داره
ما را همه شب نمی برد خواب
2018-12-03T15:01:05
با چه اطمینانی در مورد هشتصد سال قبل حرف میزنن بعضی ها !باید بگم ترسیدم ! چون الان که دیگه ای اینترنت شده در مورد من چه حرف هایی خواهند گفت وای وای تردید کردم واقعا این دقیقه ی 90 باید به انتشارات بگم پشیمون شدم و کتابم رو پخش نکنن
نادر..
2019-01-09T09:09:40
فریاد ز دست نقش، فریادو آن دست که نقش می‌نگارد....
دوستدار کورش کبیر
2018-04-11T19:35:39
اینجانب در رشته مهندسی تحصیل کرده ام. شاید پنج یا شش بار این ترجیع بند را خوانده ام. چقدر زیبا و دلربا است. روح آدم پرواز میکند. زیبایی این شعر حد ندارد. استاد سخن شیخ اجل شعری گفته که دهان همگان باز بماند.درود بر روان پاک استاد سخن سعدی شیرازی.
بانو
2018-04-19T15:38:06
چرا بعضی از ما فکر می کنیم که اگر شاعری، مرد جوانی رو توصیف کرد حتما از مافی الضمیر خودش خبر میده؟ چرا نمی تونیم کمی تخیل به خرج بدیم و فکر کنیم که شاید روزی دختر زیبارویی به دیدن سعدی یا حافظ رفته و از او خواهش کرده شعری در وصف مرد جوانی بگه که معشوقشه؟ چرا شاعران بزرگ ما نباید گاهی از زبان زنی شعری گفته باشن؟ این چه نگاه مردسالارانه ای هست که فکر می کنیم چون شاعر مرد هست باید حتما معشوق، زن بوده باشه؟ شاعر مرد نمی تونه برای دل زنی، خودش رو جای او بگذاره و معشوق زنی رو توصیف کنه؟
علی
2018-03-29T22:11:27
در جایی نوشتم《شعری که تورا جان میبخشد شاعرش را یکبار کشته است》یکی از دوستان در جواب نوشت مثل این شعر سعدی.واقعا همینطور هم هست.در بیت 《کس را چه گنه تو خویشتن را،بر تیغ زدی و زخم خوردی》کلمه خوردی بهتراست خردی باشد با فتحه خ.این کلمه در گویش لری که در زبان فارسی ریشه عمیق دارد همان معنی خوردی را میدهد و استفاده از آن در اینجا برای حفظ قافیه شعر لازم است.با تشکر از زحمات شما
nabavar
2018-03-29T23:05:33
علی جاناجازه بده همان خوردی باشد.،،،کس را چه گنه تو خویشتن رابر تیغ زدی و زخم خوردیدر بیتی دیگر قافیه ی ”خردی“ به کار رفته . قافیه ” ردی “ ستخردی مانای کوچکی و کودکی می دهد.سعدی استاد سخن است ، احتیاج به تعلیم ندارد، از او میاموزیمزنده باشی
سرگشته
2018-04-06T18:45:27
آیا کسی اطلاع دارد که این شعر به زبان های دیگر ترجمه گشته یا خیر؟ به دنبال ترجمه ی انگلیسی گشتم اما نیافتم.
سروش
2018-06-21T10:23:12
با سلام و آرزوی طول عمر که زمانه این زمان نمی دهد.دوستان کسی معنی ابیات عربی این ترجیع بند و داره یا منبعی میشناسه که بشه ازش پیدا کرد ؟ممنون میشم پاسخ بدیت!
۷
2018-05-12T23:11:30
چون مرغ به طعم دانه در دامچون گرگ به بوی دنبه در بندطُعم در اینجا به معنی خوردنی است و میشود طعمهبا طعام از یک ریشه است.چون مرغ به طعم(طعمه) دانه دربند شدم
۷
2018-05-12T23:22:34
طمع کرده بودم که کرمان خورمکه ناگه بخوردند کرمان سرممن طعمه کرمان بودم و نه کرمان طعمه من طمع پیشه
حمید رضا۴
2018-04-27T08:34:05
گرامی بانو،سعدی در حکایت شماره هفده، باب پنجم، با ذکر نام خود احساس و تمایلش را به پسری بیان می کند.تخیل به خرج دادن بسیار عالیست و حق همه ما…اما اگر کسی علاقه به اینکار ندارد، دیگر برچسب مردسالاری چرا؟مردسالاری مشکلیست جدی و اگر قرار است اتهامی وارد شود، بهتر است دقیق و بجا باشد. با احترام
مهراد فانی
2018-04-28T18:46:36
این که سعدی، مولانا، حافظ، انوری و ...همجنسگرا هستند، یا نیستند، چه سودی برای ما دارد؟با دیدگه همجنسگرا نبودن سعدی شعر را بخوانید و با دیدگاه همجنسگرا بودن سعدی باز هم شعر را بخوانید، هیچ تفاوتی در زیبایی شعر احساس نمیکنید.علاوه بر آن با اشعار بزرگان هم میتوان اثبات کرد همجنسگرا نیستند و هم هستند، پی تا زمانی که از خودشان نپرسید (حالا ماشین زمانی چیزی در دست دارید) نمیتوانید با اطمینان کامل سخن بگویید و این حرف ها تنها سبب دور شدن شما از اصل مطلبی است که شاعر میخواهد بیان کند، و در بسیاری هم دیده شده با استفاده از پورنوگرافی شاعران پند های بسیاری داده اند و زمانی که سعدی میگوید جوانمردی که بدهد یا بخورد به ز آن عابدی است که روزه دارد و می نهد، منظور سعدی این نیست که جوانان همجنس گرایی پیشه بگیرند، بلکه منظور شاعر این است عمل عابد از عمل آن جوان بدتر است...همانطور که حافظ میگوید:به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گویدکه به این منظور نیست که از فردا سجاده ها را به می رنگین کنید، بلکه حافظ تایید بر پیروی از پیر مغان دارد.بسیاری شاید ها در واژه پسر در این بیت است، و شاید واژه پسر همانند می و ساقی و جام و شرب، کد واژه ای در عرفان و ... باشد که ما خبر نداریم.و شاید هم سعدی همجنسگرا باشد، باز باید بگوییم که به ما چه؟از مطالب جناب امین کیخا بسیار سود بردم، و از آقای حمید رضا ام تشکر میکنم و تمام اساتید و گردانندگان تاریخ ما، با تشکر...
حمیدرضا
2008-02-22T10:56:05
این موارد را نسبت به نسخه‌ی منبع دستکاری کرده‌ام (کلمات جایگزین حدسی هستند و از این لحاظ مطمئن نیستند):در مصرع «مخرام بدین صفت مبادا» کلمه‌ی مخرام به صورت «محرام» ثبت شده بود.در مصرع «در وصف شمایل تو اخرس» کلمه‌ی اخرس به صورت «آخرس» ثبت شده بود.در مصرع «چون قد خوش تو یک شجر نی» کلمه‌ی شجر به صورت «سجر» ثبت شده بود.
امید سعدی
2021-05-23T09:41:32.9122225
با سلام.گر من بمیرم در غمت خونم بتا در گردنت فردا بگیرم دامنت از من چرا رنجیده ای از اول در گردن بوده و بر گردن معنی نداره 
سام
2022-01-01T12:33:31.4298168
مهدی جان روزی دو یعنی دو روزی . مانند ماه (شب) چهارده در این بیت مشهور مولانا: راه دهید یار را آن مه ده چهار را      کز رخ نوربخش او نور نثار می‌رسد من اگرچه دو روزی ( چندروزی) برای مصلحت اندیشی ناشکیبم (ولی در نهایت ) بنشینم و صبر پیش گیرم دنباله کار خویش گیرم . اعجاز شعر سعدی در سهل و ممتنع بودن آن است . بسیار روان و امروزی ولی  دشوار و چه بسا  ناممکن برای تقلید .
مسعود صداقت
2022-01-14T07:38:40.5942104
"چون مرغ بطمع دانه در دام" صحیح است. خواندن این مصرع برای کسانی که با موسیقی ایرانی آشنایی دارند و درس هایی که در آن شعر با میزان های قطعه موسیقی تطبیق داده میشود را تمرین کرده اند به راحتی میتوانند این مصرع را موزون و بدون سکته بخوانند: هر مصرع شش سیلاب دارد.( برای سهولت میتوانید اول مصرع دوم این بیت که براحتی شش سیلاب آن قابل شمارش است را بشمارید). اما در مصرع اول برای اینکه به شش سیلاب برسیم باید بترتیب اجزای هر سیلاب را اینگونه قرار بدهیم: ۱- چون ۲- مرغب( مثل تلفظ گربه در یک سیلاب)۳-طم' ۴عدا ۵- ندر۶- دام  در واقع سیلاب دوم در مصرع اول "مرغ ب" است و در مصرع دوم "گرگ"
حمیدرضا
2022-01-14T08:03:11.2155618
با سپاس، استدعا می‌کنم مطابق فرموده مصرع را با حروف انگلیسی یا فارسی به انضمام فتحه و کسره و ضمه و سکون حرکت‌گذاری بفرمایید. برای من مسئله با توجه به متن نوشته‌تان روشن نشد. یک راه دیگر هم این است که بفرمایید کدامیک از دوستانی که شعر را روخوانی کرده‌اند مصرع را مطابق نظر جنابعالی می‌خوانند.
مسعود صداقت
2022-01-15T03:10:12.396859
خواهش میکنم. سیلاب های مصرع اول با حروف لاتین به این صورت خواهند بود: 1- choon 2-morghbe 3-tama 4- edaa 5-nedar 6- daam امیدوارم که کمک کرده باشد.
Nazanin
2022-01-25T13:57:40.8017517
با سلام، ممکن است دوستان بفرمایند منظور سعدی در مصرع " ترک تو بریخت خون تاجیک " این است که خود را تاجیک فرض کرده یا کلا از یک تشبیه یا استعاره استفاده کرده است ؟  همزبانان تاجیک ، مدام این مصرع را برای اثبات تاجیک بودن جناب سعدی ، مثال میزنند.  دوم اینکه آیا:  ای سرو بلند قامت ای دوست  زیباتر و با معنی تر از :  "ای سروبلندقامتِ دوست "  نیست ؟  آخر "سرو بلند قامتِ دوست" ، چه معنی میدهد ؟ 
غزل بختیاری
2022-01-25T22:37:47.4343759
درود نازنین بانو  تاجیک ها هم پارسی زبان هستند اینجا به نظر میاد تاجیک استعاره از پارسی زبان باشه و ترک هم منظور قوم مغول باشه که دیگه همه اطلاع داریم بر ایران چه گذشت ... و در ضمن عرب ها هم میگن سعدی این اسم تخلص رو برداشته چون نسبش به قبیله ی بنی سعد میرسه ! اما مهم اینه که سعدی پارسی زبان هست و ایرانی حالا هر نقل قولی هم بشه ، یک پژوهشگر مصری گفته به ایران حسادت میکنم اگر ما هم یک فردوسی و یک سعدی داشتیم در تاریخ مون الان زبان باستانی خودمون رو داشتیم و عرب زبان نبودیم ... ما زبان مون رو به سعدی مدیونیم و در مورد سرو بلند قامت به نظر میاد که دوست خطاب باشه که سرو بلند قامت رو دوست خوانده  اما در کل ، هر شعری رو فقط شاعر خودش میتونه دقیقا تفسیر کنه ،  حرف هایی که گفته میشه در حد گمان هست   و باور کنید مفهوم شعر ها هم چندان پیچیده نیست مخصوصا اشعار شیخ اجل
سیاوش آهی
2022-01-30T20:00:12.0614869
متاسفانه و متاسفانه و باز هم متاسفانه در روخوانی این ترجیع بند اشتباهات آشکاری رو شنیدم که باید گفت کسانی که این ترجیع بند رو به خوانی کرده اند شاید برای اولین بار این شعر را خواندن و گرنه این غلط خوانی بسیار زیاد که آن را ، هم از صدا و هم از سیمای ملی شنیدم ، از دوستداران حقیقی شعر ، دور است. برای آموزش دوستان در زمان مناسب یکی از بندها را روخوانی خواهم کرد.
محمدجوادچیزفهم دانشمندیان
2022-02-10T01:28:15.9218496
در بند سوم بیت نهم..سعدی بسیار زیبا حرف ک را به شکل قافیه در آورده است. ای دل تو مرا نمیگذاری ک این نهایت استادی سعدی در کلام و احاطه بر قافیه است.ماشالله بر این حسن خداداد سعدی! #محمدجوادچیزفهم دانشمندیان
ادیب
2022-02-18T00:54:23.3398102
تاجیک به معنی پارسی زبان است و پارسی زبانان/تاجیکان در افغانستان و ایران و تاجیکستان هم تبار اند. در گذشته به همه مردم ایران بزرگ که پارسی زبان بوده اند گه گهی تاجیک گفته می شده.اگر یک تاجیک می گوید که سعدی تاجیک است و ایرانی نیست اشتباه کرده است. تاجیک و ایرانی و پارسی زبان یکی هستند فرقی ندارند.سعدی اگر تاجیک گفته به این معنی نیست که ایرانی نباشد و یا از شیراز نباشد. او یک پارسی زبان ایرانی است همانگونه که تاجیکان پارسی زبانان ایرانی تبار هستند.باید در پیرامون چنین گفتمان ها از دیدگاه یک انسان آن زمانی سخن گفت نه مرز های سیاسی امروزی
Zari Habibi
2022-03-08T19:43:45.3286638
خوانش جناب حلاج را شنیدم بسیار دلنشین بود و شکل خوانش درست این بیت رو یاد گرفتم    من بی تو نه راضیم ولیکن   چون کام نمی دهی بناکام سپاس
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
2022-03-11T13:21:36.9095385
در خوانش آقای سهیل قاسمی کلمات عربی بعضا غلط خوانده شده اند  حیف است این ترجیع بند بی نظیر ، غلط خوانده شود  
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
2022-03-11T22:50:24.9749957
بند سوم: در دام تو عاشقان گرفتار در بند تو دوستان مُحَبَّس دوستان در بند تو زندانی شده اند   یا مُحْرِقتی بِنارِ خَدٍّ مِن جَمْرَتِهَا السِّراج تَقْبَس ای آن که با آتش گونه ات مرا سوزاندی / گونه ای که از پاره آتشش (آتشِ گونه) چراغ را روشن کرده است (در خوانش های تاریخ ما فعل تَقْبَس به صورت مجهول خوانده شده: تُقبَس که در این صورت غلط می باشد چون سراج مذکر است و فعل مؤنث برای آن صحیح نیست اما اگر به صورت معلوم تَقْبَس خوانده شود فاعل آن ضمیر هی است که به خد برمی گردد) صبحی که مشام جان عشاق خوشبوی کند إذا تَنَفَّس صبحی که وقتی نفس می کشد مشام جان عاشقان را خوشبوی می کند – تلمیح به آیه 18 سوره تکویر وَالصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ)   أسْتَقْبِلُهُ وَ إنْ تَوَلّیٰ أَسْتَأنِسُهُ وَ إنْ تَعَبَّس به او رو می کنم هرچند او روی می گرداند / با او انس می گیرم هرچند او روی ترش می کند   من در همه قولها فصیحم در وصف شمایل تو أَخْرَس من در همه گفته هایم روشن و فصیح صحبت می کنم ولی در وصف روی تو لال هستم   فی‌الجمله نماند صبر و آرام کم تَزْجُرُنی و کم أُداریک چه بسیار مرا می رانی و از خود دور می کنی و من چه بسیار با تو مدارا می کنم. أُداری فعل مضارع برای ضمیر أنا است از باب مُفاعَلة   بند چهارم گفتار خوش و لبان باریک ما أطیبَ فاکِ جَلَّ باریک چقدر دهانت پاک و خوشبوست آفریننده ات بزرگ و با عظمت است (جمله دوم جمله دعایی است مرسوم در عربی) باریک در مصرع اول فارسی است و در مصرع دوم یک ترکیب اضافی عربی است: باری + ک فاکِ کاف کسره دارد ولی در موقع خواندن ساکن خوانده می شود یا قاتلتی بسیف لحظ والله قَتَلْتِنی بهاتِیک ای آن که با شمشیر چشمت مرا کشتی به خدا سوگند که مرا با آن کشتی (هاتی اسم اشاره مفرد مؤنث به معنی هذه می باشد و کاف آخر آن، کاف خطاب است و ترجمه نمی شود مثل کاف در ذلک و تلک و أولئک) لَحظ به معنی چشم (عین) است هم سیف و هم لحظ هر دو مذکر هستند اما چون سعدی از آن عین را اراده کرده اسم اشاره مؤنث را برایش آورده. سیف لحظ مجاز است و در مصرع دوم حقیقتِ عین را اراده کرده   دانی که چه شب گذشت بر من؟ لایأتِ بمثلها اُعادیک مانند آن را دشمنانت نیاورند (یعنی دشمنانت مثل آنچه بر سر من آوردی بر سرت نیاورند) (أَعادی جمع عدو به معنی دشمنان و فاعل برای فعل لا یأت می باشد)   بند 8 دستان که تو داری ای پریروی بس دل ببری به کف و مِعْصَم مِعْصَم به معنی مچ دست   شیرین جهان تویی به تحقیق بگذار حدیث ما تَقَدَّم قطعا تو شیرین جهان هستی/سخن از آنچه قبلا گفته شده (در باره شیرین) را رها کن   بند 9 بر ما همه عیب‌ها بگفتند یا قوم إلی مَتیٰ و حَتّام؟ ای قوم تا کی؟ (إلی متی و حَتّام به یک شکل ترجمه می شوند. حَتّام = حتی + ما که الف ما حذف شده. ما استفهامی است)   بند 14 ما اخْتَرْتُ صَبابَتی ولکن عَینی نَظَرَتْ و ما أَطاقَت من این اندازه از عشقِ بسیار را انتخاب نکردم و به اختیار من نبود اما چشمم نگاه کرد و ناتوان شد، طاقت از دست داد   بند 21 یا مُتْلِفَ مُهْجَتی و نفسی الله یَقیک مَحْضَرَ السو ای که خون و وجودم را تلف کردی (بر باد دادی) خداوند تو را از بدی نگه دارد
عالی
2022-03-12T03:18:31.4580766
درودها بر شما جناب عباسی؛ بنده به نوبه‌ی خود، از شما، بابت توضیحات کاملی که برای واژه‌های عربی فرمودید، بسیار سپاسگزارم. خرم باشید و پدرام.
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
2022-03-13T12:27:54.334116
در همین زمان هم در استان فارس ، تاجیک به معنی فارسی زبان است در برابر ترک مثلا می گویند ترک هستی یا تاجیک یعنی ترک هستی یا فارسی زبان
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
2022-03-14T12:12:37.5972945
شکل صحیحش قَتَلتِ است چون مخاطب مؤنث است در مصرع اول می گوید یا قاتلتی قاتلة+ی مشخص است که باید مؤنث خواند
پژواک لایق
2022-03-20T12:37:02.3154457
خوانش حلاج رو شنیدم و عشق کردم با این ترجیع بند زیبا♥️♥️♥️
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
2022-04-22T12:08:30.8814914
🙏🙏😍😍
فرهنگ معظمی
2022-04-30T23:46:23.3652546
همه گویند ولی گفتن سعدی دگر است....
Nazanin
2022-05-01T10:09:11.3896431
با دوردی متقابل به همه دوستان !  سپاس از پاسخی که فرمودید ،  آنچه تا کنون در باب تاجیکان خوانده ام این است که : تاجیکان ( ایرانیانی ) بوده اند که در اسیای مرکزی ( سغد) زندگی میکرده و برخی مواقع در تقابل با ترکان  ساکن در این ناحیه و فرا تر در حوالی ختن ، قرار داشتند!  به هر پارسی زبانی ، تاجیک گفته نمیشود ، چنانکه به هر ایرانی هم تاجیک گفته نمیشود . این برداشت بسیار اشتباه از تاجیک است.  سعدی در این بیت به این تقابل میان ترکان و تاجیکان اشاره دارد و از این تشبیه  و استعاره در شعر خود استفاده کرده است.  دیگر اینکه : بلی شعر سعدی بسیار ساده است ، به شرط آنکه ما با اشتباه نویسی ، آن را مشکل نکنبم!   
محمد علی
2022-05-26T08:21:45.7384612
خیلی عالی بود با تشکر بسیار اما فکر می‌کنم لا یأت بمثلها اعادیک رو اشتباه ترجمه کردین ترجمه‌ش می‌شه مثل اون چیزی که بر سر من اومد بر سر دشمنت حتی نیاد تقریبا مثل اون ضرب المثل فارسی که میگه: خدا نصیب گرگ بیابون نکنه
جواد بیگی
2022-05-31T14:45:07.6043329
بنظر من طمع درست نیست و طعم صحیح‌تره هم بخاطر وزن هم بخاطر مصرع بعد که از بو استفاده شده. طعم و بو خیلی نزدیکتر بهم هستن
جواد بیگی
2022-05-31T14:49:48.9921168
چون مرغ به طمع دانه در دام چون گرگ به بوی دنبه در بند بنظرم مصرع اول طعم صحیح تر باشه چون از نظر وزنی و هم از نظر مراعات نظیر خیلی بیشتر میاد به اینجا
آرش عطار
2022-06-01T19:57:00.9333641
جام بر سنگ زدن یعنی امتحان کردن و سنگ بر جام زدن یعنی توبه کردن. این دو ضرب المثل هستند. ما بار ها تو به کردیم از عشق و دیدیم فایده ندارد شما دیگر امتحان نکنید
فیض کاشانی
2022-06-09T15:18:26.3867209
عزیز در ترکیب بند تک بیت یا دوبیتی فاصل بندها عوض می شوند وتکرار نمی شوند ، در قالب ترجیع بند است که تکرار می گردد.
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
2022-07-05T01:11:03.4875862
درود بر شما در این صورت فعل لا یأتِ بدون فاعل می ماند نظر بنده بر این است که أعادی فاعل است برای فعل لا یأتِ ضمنا سعدی در اینجا دو صحنه را کنار هم می گذارد می گوید تو که دوست من هستی کاری بر سر من آوردی که دشمنت نباید آن کار بر سر تو بیاورد
علی دادمهر
2022-07-14T19:24:00.3920766
با اختلاف بسیار بهترین ترجیع بند زبان پارسی است   
ادیب
2022-07-15T23:13:18.7171179
درودبرگرفته از نوشته های تاریخی مانند تاریخ بیهقی واژه تاجیک و ایرانی واژه های مترادف بوده اند.در نخست واژه تاجیک در دوران سامانیان برای ایرانیان فرارود و خراسان از سوی ترک های قاراخانی بکار برده می شده و کم کم به ایرانیان همه ایران بزرگ (بیشتر از سوی ترک ها بر گرفته از کتاب قوتادغو بیلیگ قرن 10 میلادی).این واژه برای قرن ها کمرنگ شده بود و مردم این جغرافیا به خود ایرانی یا پارسی زبان می گفتند (تا امروز هم برخی مردم پشتون به تاجیکان پارسی بان می گویند).این واژه با رخنه روس ها دوباره رنگ گرفت. نام بهتری برای اشاره به تاجیکان همان ایرانی است مگر مرز ها و سیاست های امروزی این را سخت تر ساخته است مگر تاجیک و ایرانی همیشه مترادف بوده
بیدل بی نشان
2022-10-06T13:43:57.3086367
زیباترین عاشقانه ی بلند ِ ادبیات پارسی ... سرشار از اعجاز و شکر گفتاری و باریک بینی و مضامین بدیع سعدی جانم هیهااااات که چشم روزگار مانند ِ تو دیگر دیده باشد ... هیچووووقت یادم نمیره از سال ۸۶ که برای اولین بار این شعرو خوندم تا همین الان که حدود ۱۶ سال میگذره ، هیچوقت هیچوقت هیچوقت این شعر برام کهنه نشده ... همیشه قند تو دلم آب کرده  خیلی اوقات اشکم دراومده ... همون بیت اولشو چقدر طوفانی و چنگ زننده شروع کرده  ای سرو بلند قامت دوست   وه وه که شمایلت ...   یا این شروع طوفانیش ؛ ای زلف تو هر خمی کمندی  چشمت به کرشمه چشم بندی ...   یا ؛ دیگر نرود به هیچ مطلوب خاطر که گرفت با تو پیوند   واقعا فکر می کنم در حق سایر ابیاتش جفا کردم که همه ی اون ها رو اینجا مثال نزدم  سخت تررررین کار دنیا انتخاب بهترین شعر یا بیت یا مصرع سعدیه  حتی توی اون تکه ی اضافیش در مورد همین ترجیع بند هم ابیات شاهکااار زیادی وجود داره ؛ "مهر ِ تو نگارِ سروقامت  بر من رقَم است تا قیامت ..." یا  بر جان ِ ضعیف ِ آرزومند زین بیش جفا و جور مَپسند  من چون تو دگر ندیده ام خوب  منظور ِ جهانیان و محبوب (چقدددر خوب گفته این مصرعو چقدر خوب  کلمه ی "منظور" میشینه )   اونقدددددر ترکیب ها و مضامین جادویی فراوونه تو این ترجیع بند که واقعا از خودم ناراحتم و از سعدی جانم شرمنده م که چرا فقط سه چهار تا بیتشو اینجا مثال زدم   
امیر محمودی
2022-10-25T20:53:07.7472256
ممنون از دوستمون فیض کاشانی که پس از حدود 13 سال پاسخ دوست دیگرمون رو دادند :)
مهدی مرعشی
2022-12-25T08:40:45.4046044
«من خرسند نیستم که از دوست تنها یادش (خاطره‌اش) به من رسیده و نصیب من شده.» جمله‌ی «ار کسی دگر هست» برای تاکید آمده: «اگر کس دیگری هست که تنها به یادآوری خاطره‌ی دوست خرسند است، من که نیستم.».
مهدی مرعشی
2022-12-25T12:27:18.1418819
فرمایش شما متین، اما فعلی که اینجا به کار رفته، فعل ربط «استن» است: «خلقی متعشق‌اند و من هم». متعشق اسم فاعل است از تعشق.
مهدی مرعشی
2022-12-25T12:32:54.3475707
نظرتون صحیحه، و در زبان سعدی، خوردن یا به صورت xardan و یا به صورت xvardan تلفظ می‌شده، و با عرض شرمندگی، نمی‌دانم کدامیک. در هر دو حالت، «و» در املا محفوظ می‌مونه و نوشته می‌شه. پس درستش اینه که یا xardan بخوانیم و یا xvardan تا قافیه آسیب نبینه و به زبان سعدی هم نزدیکتر باشیم.
مهدی مرعشی
2022-12-25T13:00:16.5955679
دوست عزیز و گرامی: توجه کنید که سعدی بیش از ۷۰۰ سال پیش شعر می‌گفته، و آن زمان شاید خون در گردن می‌بوده و نه بر گردن، و فتنه را با سر دل می‌آوردند، و نه بر سر دل. زبان تغییر می‌کنه و یکی از چیزهایی که کاربردش مدام عوش می‌شه، حروف اضافه هستند. وقتی شک داریم که آیا شعر درست نقل شده یا نه، تنها راه مراجعه به نسخه‌های قدیمی و معتبر این ترجیع‌بند است، و بنا به قاعده‌ی کلی، وقتی بین نسخه‌ها اختلاف هست، اتفاقا ضبط عجیبتر و ناآشنا احتمال درستی بیشتری داره، چون کاتبان هم مثل من و شما تردید می‌کردند و تصمیم می‌گرفتند که مثلا فتنه باید بر سر دل آورده بشه و نه با سر دل. تصحیح متون فنی است دشوار و پر زحمت. در مورد اشکالات وزنی، فکر می‌کنم بعضی کلمات را اشتباه تلفظ می‌کنید که به مشکل وزن برخورده‌اید: یا مُحرِقَتی بنارِ خدٍّ     من جمرتها السّراجٌ تقبس (الفهای جمرتها و السراج و لام سراج ناخوانا هستند، کلمات رو به هم وصل کنید و بخوانید جَمرَتُهَسِّراج) یا قاتلتی بسیفِ لحظٍ   والله قتلتنی بهاتیک مُوَلِّه (از واله) یعنی عاشق و شیفته، و پادشا به سبب قافیه‌ی «ـا» همینجوری تلفظ می‌شه. شرمسار چرا؟ شرمی در پرسیدن نیست، و هیچ پرسشی مایه‌ی خجالت نیست. همه در کنار هم می‌آموزیم.   ارادت فراوان
حمید کریمی
2023-03-22T02:13:17.1683621
با استدلال شما پدر و پسر هم بهمدیگه میل جنسی دارن!برداشت شما به اندازه فهم شماست نه تمام حقیقت.
عقل و دلُ ساز کنیم، از اول آغاز کنیم
2023-06-03T00:09:44.0918432
با سلام و احترام روی کلام بزرگان عرفان و تصوف و صوفیان گرانقدری همانند عطار، سعدی، مولانا، سنایی و ... ، فقط و فقط با انسان کامل یا صوفیسم می باشد. هر زمان که این بزرگواران از زن و مرد سخن می گویند، منظورشان انسان کامل می باشد. متاسفانه هزاران سال است که سیاستمداران فاسد و روحانیت همه ادیان، دست در دست هم، آثار و وجود مبارک بزرگان عرفان و تصوف را یا تحریف و سانسور کرده و یا با اتهام زنی های واهی و بی شرمانه نظیر همجنس گرا بودن مولانا، شمس، سعدی و.... سعی در تخریب آنها دارند و نمی دانند که: چراغی را که ایزد برفروزد هر آنکس پف کند ریشش بسوزد چرا این واقعیت را که ابراهیم پیامبر همان زرتشت است، قرن هاست مخفی کرده اند؟  اگر این راز برای عموم مردم جهان فاش شود، چه خواهد شد؟
(نگین)در ابتدای راه
2023-06-12T00:54:42.575942
اگر اشتباه نکنم این اولین حاشیه ای است که در سایت تاریخ ما ثبت شده است...(:
مریم فقیهی کیا
2023-07-01T17:53:56.7411559
معنی کلمات ترجیع‌بند سعدی: - شمایل: ۱- طبع‌ها، خوی‌ها۲- شکل، صورت - مُعَنبر: خوشبوی شده با عنبر - صولَجان: معرب چوگان - مطلوب: دلپسند، معشوق - بیخ: ریشه، اصل - مُحَبّس: حبس شده، زندانی - اخرس: لال - ممالیک: جمع مملوک، بندگان - مُوَلّه: عاشق، شیدا - حظ: خوشی، لذت - پای کشان: رفتن با تانّی - مِعصَم: مچ دست - ما تقدم: روزگار پیشین - تام: کامل - چشم بندی: افسونگری، ساحری - ایمن: در امان، مصون - مَخلَص: جای خلاص - کله‌دار: تاجدار؛ کنایه از پادشاه جبار است. - طاق: تنها - کناره گرفتن: دوری کردن - لَختی: اندکی - رُفتن: روبیدن، پاک کردن - مَذاق: ذائقه، کام دهان - احتراق: سوختن - وُثاق: خانه، اتاق - تیاقت: آرزومند کسی شدن - خَو کردن: وجین کردن، بیرون آوردن گیاه هرزه از زمین - دست ِ خوش: دست ِ زیر - قبضه: تصرف - سیماب: جیوه - برخی: قربانی - پی: رد پا - پی کردن: دنبال کردن - سپر انداختن: کنایه از تسلیم شدن - جبین: پیشانی - سحر بابل: اشاره به داستان هاروت و ماروت دو فرشته‌ی مغضوب خداوند است که در چاهی در بابل نگونسار آویخته شده‌اند و هرکسی به چاه رود و درخواست آموزش جادویی کند، به او تعلیم دهند. - حیله: چاره - شجر: درخت - فتنه: معشوق - ضو: نور، روشنایی - گو: گودال - خلعت: جامه‌‌ی دوخته که از طرف شخص بزرگ به عنوان جایزه یا انعام به کسی داده شود.  
نعمت
2023-07-06T15:52:38.9015149
همون اول در بیت پنجم، مصراع: ((که فرق کند که ماه یا اوست؟)) مطمئنید که اینجا معنی میده؟ حس میکنم باید این باشه: ((کی فرق کند که ماه یا اوست؟)) هم معنیش بهتر میشه هم وزنش لطفا ببرسی کنید
پری
2023-11-02T20:01:44.5532029
که یعنی چه کسی
فیض کاشانی
2023-11-06T15:00:18.3998214
دقیقا چون 13 سال هیچ کس بر او خرده نگرفت که این چه سخن است ، مطلب را گفتم ، اشکال اجتماع نیز  همین است عده ای پر عُده با اعتماد به سقف بلکه عرش گزافه گویند و در این دیار یک مرد نباشد که بدو گوید : اشتباه است و این اشتباهات انچنان انباشت گردد که پرچم نادانی برافراشت گردد.