گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

سعدی:بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم منّت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید ن...

بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
منّت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت. هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیات است و چون بر می آید مفرّح ذات. پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب.
❈۱❈
از دست و زبان که بر آید کز عهدهٔ شکرش به در آید
اِعملوا آلَ داودَ شکراً وَ قلیلٌ مِن عبادیَ الشکور بنده همان به که ز تقصیر خویش
❈۲❈
عذر به درگاه خدای آورد ور نه سزاوار خداوندیش
کس نتواند که به جای آورد
باران رحمت بی حسابش همه را رسیده و خوان نعمت بی دریغش همه جا کشیده. پردهٔ ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد و وظیفهٔ روزی به خطای منکر نبرد.
ای کریمی که از خزانهٔ غیب گبر و ترسا وظیفه خور داری
❈۳❈
دوستان را کجا کنی محروم تو که با دشمن این نظر داری
فرّاش باد صبا را گفته تا فرش زمرّدی بگسترد و دایهٔ ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات در مهد زمین بپرورد. درختان را به خلعت نوروزی قبای سبز ورق در بر گرفته و اطفال شاخ را به قدوم موسم ربیع کلاه شکوفه بر سر نهاده. عصاره نالی به قدرت او شهد فایق شده و تخم خرمایی به تربیتش نخل باسق گشته.
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آریّ و به غفلت نخوری همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار
شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری
در خبر است از سرور کاینات و مفخر موجودات و رحمت عالمیان و صفوت آدمیان و تتمهٔ دور زمان محمد مصطفی صلی الله علیه و سلم،
❈۴❈
شفیعٌ مطاعٌ نبیٌ کریم قسیمٌ جسیمٌ نسیمٌ وسیم
چه غم دیوار امّت را که دارد چون تو پشتیبان
چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان
بلغَ العلی بِکمالِه کشفَ الدُّجی بِجَمالِه
حَسنتْ جَمیعُ خِصالِه صلّوا علیه و آله
هر گاه که یکی از بندگان گنهکار پریشان روزگار دست انابت به امید اجابت به درگاه حق جل و علا بردارد ایزد تعالی در وی نظر نکند. بازش بخواند باز اعراض کند. بازش به تضرّع و زاری بخواند حق سبحانه و تعالی فرماید
یا ملائکتی قَد استَحْیَیتُ مِن عبدی و لَیس لَهُ غیری فَقد غَفَرت لَهُ
دعوتش را اجابت کردم و حاجتش بر آوردم که از بسیاری دعا و زاری بنده همی شرم دارم.
کرم بین و لطف خداوندگار
گنه بنده کرده است و او شرمسار
عاکفان کعبهٔ جلالش به تقصیر عبادت معترف که ما عبدناکَ حقّ عبادتِک و واصفان حلیهٔ جمالش به تحیر منسوب که ما عَرَفناکَ حقّ مَعرِفتِک.
گر کسی وصف او ز من پرسد بیدل از بی نشان چه گوید باز
❈۵❈
عاشقان کشتگان معشوقند بر نیاید ز کشتگان آواز
یکی از صاحبدلان سر به جیب مراقبت فرو برده بود و در بحر مکاشفت مستغرق شده. حالی که از این معامله باز آمد یکی از دوستان گفت: از این بستان که بودی ما را چه تحفه کرامت کردی؟ گفت: به خاطر داشتم که چون به درخت گل رسم دامنی پر کنم هدیه اصحاب را، چون برسیدم بوی گلم چنان مست کرد که دامنم از دست برفت.
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز
کآن سوخته را جان شد و آواز نیامد این مدعیان در طلبش بی خبرانند
❈۶❈
کآن را که خبر شد خبری باز نیامد ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم
وز هر چه گفته‌اند و شنیدیم و خوانده‌ایم مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر
ما همچنان در اوّل وصف تو مانده‌ایم
ذکر جمیل سعدی که در افواه عوام افتاده است و صیت سخنش که در بسیط زمین رفته و قصب الجیب حدیثش که همچون شکر می‌خورند و رقعهٔ منشآتش که چون کاغذ زر می‌برند بر کمال فضل و بلاغت او حمل نتوان کرد بلکه خداوند جهان و قطب دایرهٔ زمان و قایم مقام سلیمان و ناصر اهل ایمان اتابک اعظم مظفر الدنیا و الدین ابوبکر بن سعد بن زنگی ظلّ الله تعالی فی ارضه رَبِّ اِرْضَ عَنهُ و اَرْضِه به عین عنایت نظر کرده است و تحسین بلیغ فرموده و ارادت صادق نموده، لاجرم کافهٔ انام از خواص و عوام به محبت او گراییده‌اند که الناسُ علی دینِ ملوکِهم.
❈۷❈
زآن گه که تو را بر من مسکین نظر است آثارم از آفتاب مشهور تر است
گر خود همه عیبها بدین بنده در است هر عیب که سلطان بپسندد هنر است
❈۸❈
گِلی خوشبوی در حمام روزی رسید از دست محبوبی به دستم
بدو گفتم که مشکی یا عبیری که از بوی دلاویز تو مستم
❈۹❈
بگفتا من گلی ناچیز بودم و لیکن مدّتی با گل نشستم
کمال همنشین در من اثر کرد وگرنه من همان خاکم که هستم
اللّهمَ مَتِّع المسلمینَ بطولِ حیاتِه و ضاعِف جمیلَ حسناتِه و ارْفَع درجةَ اودّائه و وُلاتِه وَ دمِّر علی اعدائه و شُناتِه بماتُلِیَ فی القرآن مِنْ آیاتِهِ اللّهُم آمِن بَلدَه و احفَظْ وَلَدَه
لَقد سَعِدَ الدُنیا بهِ دامَ سعدُه
❈۱۰❈
وَ ایَّدَه المولی بِاَلویةِ النَّصرِ کذلکَ ینشألینةُ هو عِرقُها
و حُسنُ نباتِ الارضِ من کرمِ البذرِ
ایزد تعالی و تقدس خطهٔ پاک شیراز را به هیبت حاکمان عادل و همت عالمان عامل تا زمان قیامت در امان سلامت نگه داراد.
اقلیم پارس را غم از آسیب دهر نیست تا بر سرش بود چو تویی سایه خدا
❈۱۱❈
امروز کس نشان ندهد در بسیط خاک مانند آستان درت مأمن رضا
بر توست پاس خاطر بیچارگان و شکر بر ما و بر خدای جهان آفرین جزا
❈۱۲❈
یا رب ز باد فتنه نگهدار خاک پارس چندان که خاک را بود و باد را بقا
یک شب تأمل ایام گذشته می‌کردم و بر عمر تلف کرده تأسف می‌خوردم و سنگ سراچهٔ دل به الماس آب دیده می‌سفتم و این بیت‌ها مناسب حال خود می‌گفتم:
هر دم از عمر می رود نفسی
چون نگه می‌کنم نمانده بسی ای که پنجاه رفت و در خوابی
❈۱۳❈
مگر این پنج روز دریابی خجل آن کس که رفت و کار نساخت
کوس رحلت زدند و بار نساخت خواب نوشین بامداد رحیل
❈۱۴❈
باز دارد پیاده را ز سبیل هر که آمد عمارتی نو ساخت
رفت و منزل به دیگری پرداخت وآن دگر پخت همچنین هوسی
❈۱۵❈
وین عمارت بسر نبرد کسی یار ناپایدار دوست مدار
دوستی را نشاید این غدّار نیک و بد چون همی بباید مرد
❈۱۶❈
خنک آن کس که گوی نیکی برد برگ عیشی به گور خویش فرست
کس نیارد ز پس ز پیش فرست عمر برف است و آفتاب تموز
❈۱۷❈
اندکی ماند و خواجه غرّه هنوز ای تهی دست رفته در بازار
ترسمت پر نیاوری دستار هر که مزروع خود بخورد به خوید
وقت خرمنش خوشه باید چید
بعد از تأمل این معنی مصلحت چنان دیدم که در نشیمن عزلت نشینم و دامن صحبت فراهم چینم و دفتر از گفت‌های پریشان بشویم و من بعد پریشان نگویم.
❈۱۸❈
زبان بریده به کنجی نشسته صمٌّ بکمٌ به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم
تا یکی از دوستان که در کجاوه انیس من بود و در حجره جلیس، به رسم قدیم از در در آمد. چندان که نشاط ملاعبت کرد و بساط مداعبت گسترد جوابش نگفتم و سر از زانوی تعبّد بر نگرفتم. رنجیده نگه کرد و گفت:
کنونت که امکان گفتار هست
بگو ای برادر به لطف و خوشی که فردا چو پیک اجل در رسید
به حکم ضرورت زبان در کشی
کسی از متعلقان منش بر حسب واقعه مطلع گردانید که فلان عزم کرده است و نیت جزم که بقیت عمر معتکف نشیند و خاموشی گزیند، تو نیز اگر توانی سر خویش گیر و راه مجانبت پیش. گفتا: به عزت عظیم و صحبت قدیم که دم بر نیارم و قدم بر ندارم مگر آن گه که سخن گفته شود به عادت مألوف و طریق معروف که آزردن دوستان جهل است و کفّارت یمین سهل و خلاف راه صواب است و نقص رای اولوالالباب ذوالفقار علی در نیام و زبان سعدی در کام.
❈۱۹❈
زبان در دهان ای خردمند چیست کلید در گنج صاحب هنر
چو در بسته باشد چه داند کسی که جوهر فروش است یا پیله ور
❈۲۰❈
اگر چه پیش خردمند خامشی ادب است به وقت مصلحت آن به که در سخن کوشی
دو چیز طیرهٔ عقل است دم فرو بستن به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی
فی الجمله زبان از مکالمهٔ او در کشیدن قوّت نداشتم و روی از محاورهٔ او گردانیدن مروّت ندانستم که یار موافق بود و ارادت صادق.
چو جنگ آوری با کسی برستیز
که از وی گزیرت بود یا گریز
به حکم ضرورت سخن گفتم و تفرج کنان بیرون رفتیم در فصل ربیع که صولت برد آرمیده بود و ایام دولت ورد رسیده.
❈۲۱❈
پیراهن برگ بر درختان چون جامهٔ عید نیکبختان
اول اردیبهشت ماه جلالی بلبل گوینده بر منابر قضبان
❈۲۲❈
بر گل سرخ از نم اوفتاده لآلی همچو عرق بر عذار شاهد غضبان
شب را به بوستان با یکی از دوستان اتفاق مبیت افتاد، موضعی خوش و خرّم و درختان در هم. گفتی که خردهٔ مینا بر خاکش ریخته و عقد ثریا از تارکش آویخته.
روضةٌ ماءُ نهرِها سَلسال
دوحةٌ سَجعُ طیرِها موزون آن پر از لالهای رنگارنگ
❈۲۳❈
وین پر از میوه‌های گوناگون باد در سایهٔ درختانش
گسترانیده فرش بوقلمون
بامدادان که خاطر باز آمدن بر رای نشستن غالب آمد دیدمش دامنی گل و ریحان و سنبل و ضیمران فراهم آورده و رغبت شهر کرده. گفتم: گل بستان را چنان که دانی بقایی و عهد گلستان را وفایی نباشد و حکما گفته‌اند هر چه نپاید دلبستگی را نشاید. گفتا: طریق چیست؟ گفتم: برای نزهت ناظران و فسحت حاضران کتاب گلستان توانم تصنیف کردن که باد خزان را بر ورق او دست تطاول نباشد و گردش زمان عیش ربیعش را به طیش خریف مبدل نکند.
به چه کار آیدت ز گل طبقی از گلستان من ببر ورقی
❈۲۴❈
گل همین پنج روز و شش باشد وین گلستان همیشه خوش باشد
حالی که من این بگفتم دامن گل بریخت و در دامنم آویخت که الکریم اذا وعدَ وفا. فصلی در همان روز اتفاق بیاض افتاد در حسن معاشرت و آداب محاورت در لباسی که متکلمان را به کار آید و مترسّلان را بلاغت بیفزاید. فی الجمله هنوز از گل بستان بقیّتی موجود بود که کتاب گلستان تمام شد.
و تمام آنگه شود به حقیقت که پسندیده آید در بارگاه شاه جهان پناه سایهٔ کردگار و پرتو لطف پروردگار ذخر زمان و کهف امان المؤیدُ من السماء المنصورُ علی الاعداء عضدُ الدولةِ القاهرةِ سراجُ الملةِ الباهرةِ جمالُ الانامِ مفخرُ الاسلام سعدُ بن الاتابکِ الاعظم شاهنشاه المعظم مولی ملوک العرب و العجم سلطان البر و البحر وارث ملک سلیمان مظفرالدین ابی بکر بن سعد بن زنگی ادام الله اقبالَهما و ضاعَفَ جَلالَهما وَ جعَل الی کلِّ خیر مآلهما و به کرشمه لطف خداوندی مطالعه فرماید.
گر التفات خداوندیش بیاراید نگارخانه چینی و نقش ارتنگیست
❈۲۵❈
امید هست که روی ملال در نکشد از این سخن که گلستان نه جای دلتنگیست
علی الخصوص که دیباچهٔ همایونش به نام سعد ابوبکر سعد بن زنگیست
دیگر عروس فکر من از بی جمالی سر بر نیارد و دیدهٔ یأس از پشت پای خجالت بر ندارد و در زمرهٔ صاحبدلان متجلی نشود مگر آن گه که متحلّی گردد به زیور قبول امیر کبیر عالم عادل مؤید مظفر منصور ظهیر سریر سلطنت و مشیر تدبیر مملکت کهف الفقرا ملاذُ الغربا مربّی الفضلا محبُّ الاتقیا افتخار آل فارس یمینُ الملک ملک الخواص فخر الدولة والدین غیاث الاسلام و المسلمین عمدةُ الملوکِ و السلاطین ابوبکر بنُ ابی نصر اطال الله عمرَه و اجل قدرَه و شرَح صدرَه و ضاعَف اجرَه که ممدوح اکابر آفاق است و مجموع مکارم اخلاق.
هر که در سایهٔ عنایت اوست
گنهش طاعت است و دشمن دوست
به هر یک از سایر بندگان حواشی خدمتی متعین است که اگر در ادای برخی از آن تهاون و تکاسل روا دارند در معرض خطاب آیند و در محل عتاب مگر بر این طایفهٔ درویشان که شکر نعمت بزرگان واجب است و ذکر جمیل و دعای خیر و اداء چنین خدمتی در غیبت اولیتر است که در حضور، که آن به تصنع نزدیک است و این از تکلف دور.
❈۲۶❈
پشت دوتای فلک راست شد از خرّمی تا چو تو فرزند زاد مادر ایام را
حکمت محض است اگر لطف جهان آفرین خاص کند بنده‌ای مصلحت عام را
❈۲۷❈
دولت جاوید یافت هر که نکونام زیست کز عقبش ذکر خیر زنده کند نام را
وصف تو را گر کنند ور نکنند اهل فضل حاجت مشّاطه نیست روی دلارام را
تقصیر و تقاعدی که در مواظبت خدمت بارگاه خداوندی می‌رود بنا بر آن است که طایفه‌ای از حکماء هندوستان در فضایل بزرجمهر سخن می‌گفتند، به آخر جز این عیبش ندانستند که در سخن گفتن بطیء است یعنی درنگ بسیار می‌کند و مستمع را بسی منتظر باید بودن تا تقریر سخنی کند. بزرجمهر بشنید و گفت: اندیشه کردن که چه گویم به از پشیمانی خوردن که چرا گفتم.
سخندان پرورده پیر کهن
❈۲۸❈
بیندیشد آن گه بگوید سخن مزن تا توانی به گفتار دم
نکو گوی گر دیر گویی چه غم بیندیش وآن گه بر آور نفس
❈۲۹❈
و زآن پیش بس کن که گویند بس به نطق آدمی بهتر است از دواب
دواب از تو به گر نگویی صواب
فکیف در نظر اعیان حضرت خداوندی عزّ نصرُه که مجمع اهل دل است و مرکز علمای متبحر اگر در سیاقت سخن دلیری کنم شوخی کرده باشم و بضاعت مزجاة به حضرت عزیز آورده و شبه در جوهریان جوی نیارد و چراغ پیش آفتاب پرتوی ندارد و مناره بلند بر دامن کوه الوند پست نماید.
هر که گردن به دعوی افرازد خویشتن را به گردن اندازد
❈۳۰❈
سعدی افتاده‌ایست آزاده کس نیاید به جنگ افتاده
اول اندیشه وآنگهی گفتار پای بست آمده‌ست و پس دیوار
نخلبندی دانم ولی نه در بستان و شاهدی فروشم ولیکن نه در کنعان.
لقمان را گفتند: حکمت از که آموختی؟ گفت: از نابینایان که تا جای نبینند پای ننهند.
❈۳۱❈
قدّم الخروجَ قبلَ الولوجُ، مردیت بیازمای وآنگه زن کن. گر چه شاطر بود خروس به جنگ
چه زند پیش باز رویین چنگ گربه شیر است در گرفتن موش
لیک موش است در مصاف پلنگ
اما به اعتماد سعت اخلاق بزرگان که چشم از عوایب زیردستان بپوشند و در افشای جرائم کهتران نکوشند کلمه‌ای چند به طریق اختصار از نوادر و امثال و شعر و حکایات و سیر ملوک ماضی رحمهم الله در این کتاب درج کردیم و برخی از عمر گرانمایه بر او خرج، موجب تصنیف کتاب این بود و بالله التوفیق.
❈۳۲❈
بماند سالها این نظم و ترتیب ز ما هر ذرّه خاک افتاده جایی
غرض نقشیست کز ما باز ماند که هستی را نمی بینم بقایی
❈۳۳❈
مگر صاحبدلی روزی به رحمت کند در کار درویشان دعایی
امعان نظر در ترتیب کتاب و تهذیب ابواب ایجاز سخن مصلحت دید تا بر این روضهٔ غنا و حدیقهٔ غلبا چون بهشت هشت باب اتفاق افتاد از آن مختصر آمد تا به ملال نیانجامد.
باب اوّل: در سیرت پادشاهان
باب دوم: در اخلاق درویشان باب سوم: در فضیلت قناعت
❈۳۴❈
باب چهارم: در فواید خاموشی باب پنجم: در عشق و جوانی
باب ششم: در ضعف و پیری باب هفتم: در تأثیر تربیت
❈۳۵❈
باب هشتم: در آداب صحبت در این مدت که ما را وقت خوش بود
ز هجرت ششصد و پنجاه و شش بود مراد ما نصیحت بود و گفتیم
❈۳۶❈
حوالت با خدا کردیم و رفتیم

فایل صوتی گلستان دیباچه

تصاویر

کامنت ها

deargoli deargoli@gmail.com
2015-09-22T10:40:51
ظاهرا جناب آقای مهدی سهیلی در مضرت تریاک به زبان طنز گفته است:منت تریاک را من و قل که کشیدنش آفت غیرت است و به دود اندرش زوال همت.هر کششی که فرو میرود مضر حیات است و چون بر می آید مخرب ذات «اعملوا ال وافور چرتا و قلیل من عبادی الغیور!» از چشم و دهان که برآید کز عهده چرتش بدر آید بنده وافور همان بهتر است روی به تسلیم و رضا آورد ور نه اگر شد قدغن کشت آن روی خماری به کجا آورد آفات غیرت لاکتابش همه را رسیده و دود نشئه بی حسابش همه جا کشیده.خشتک شلوار نشئگان به خمار فاحش بدرد و سوخته شیره کشان را به بهای نازل بخرد. ای خماری که پای منقل و فور لذت و عالم دگر داری کی ز هجدده نخود شوی نشئه تو که با لوله ها نظر داری فراش دود کشان را گفته که فرش تریاکی رنگ بگستراند و حامی منقلیون را فرموده تا ذغال سینه کفتری در زیر خاکستر بپروراند.چوبش را به خلعت وافوری قبای نقره گون در بر کرده و حقه ها را به قدوم موسم دود سوراخ تنگ بر وسط نهاده.هستی بششر به قدرت او دود خالص شده و درختان جنگل با کشیدنش خاکستر منقل گشته. منقل و وافور و ذغال در کارند تا تو پولی به کف آری به هوا دود کنی همه ازبهر تو سرگشنه و فرمانبردار شرط غیرت نبود چاره آن زور کنی در خبر است از سرور منقلیون و مفخر خماریون و مظهر نا خوشان و صفوت تنه لشان و تتمه دودکشان آسید مم وافور منقل الله علیه غیورُ خمارُ ضعیفُ نحیف لعینُ لئیمُ خبیثُ کثیف چه غم وافور و منقل را که دارد چون تو پشتیبان ز غیرت کی خبر آنرا که باشد دود کشتی بان نبود خبر ز غیرته برود تمام ثروته رود آبی از لب و لوچته بشود اسیر کسالته که یکی از نشئه گان خشخاش کار خاکستر شعار،دست انابت به امید علاج غیرت ،به درگاه تریاک جل منقله بردارد تریلک در وی اثر نکند،بازش بکشد ، باز کیف ندهد ،بازش به تضرع و خماری بکشد ،تریاک علاج الغیوریون میفرماید: «یا مناقلتی قد مایلت بعبدی و لیس له غیرتی قفد نشئت له» یعنی ای منقلهای من ،به تحقیق مایل شدم به بنده ام چون غیرت ندارد بو او نشئه دادم. کرم بین و الطاف منقل پرست دهد در ره فور هر چی که هست عاشقان خاکستر منقلش به تقصیر نشئت معترف که "ما نشاناک حق نشاتک " و دود کشان تنبلش به بی رگی منسوب که "ما غیرتاکحق غیرتک" گر کسی وصف تو ز من پرسد من ندانم بگویمت چه کسی فویان کشتگان وافورند بر نیاید ز فوریان نفسی ای فوری لش عشق ز پروانه بیاموز کان سوخته فارغ ز غم و رنج خمارست این فوریان تن لش بی شرفانند کان را که شرف هست به تریاک چه کارست ای برتر از عیال و جمال و کمال وفهم نیکوتری ز هر چه پریوش که دیده ایم تریاک شد تمام و به آخر رسید عمر ما همچنان خمار صفت واکشیده ایم مهدی سهیلی
علیرضا صباغ
2015-09-16T09:20:21
نکته جالب در کلام سعدی وجود دو عشق در سعدیستمثلا در همین دیباچه ی زیبا میفرماید:ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموزکان سوخته را جان شد و آواز نیامداین مدعیان در طلبش بی خبرانندکانرا که خبر شد خبری باز نیامداما میدانیم سعدی در باب عشق فقط این نظری که مربوط به دوران گذشتگان میشود را ندارد و در مورد عشق بسیار زمینی تر هم زبان میگوید.مخصوصا در گلستان که نام باب را عشق و جوانی میخوانیموبی دلیل نیست که ملک الشعرا میفرماید:عشق سعدی نه حدیثی است که پنهان ماندداستانی است که بر هر سر بازاری هست
حسین منصوری پور
2015-08-11T07:26:57
مهدی قوام"پخش شد.این برنامه برای من که چهل وچند سال پیش،یک ماه رمضان درمسجدجامع دربازارتهران، ازمجلس وعظ آن روحانی بزرگواربرخورداربوده ام - واصولا یک مقاله ی بنده ملهم ازخاطراتی است که ازشرکت درآن جلسات دارم - بسیار جالب وخاطره انگیز بود.لطفا مقاله ی پنجم بنداستاد گرامی جناب امین کیخا،سلام.دیروز19/5/94 ازتلویزیون:مستند"مرحوم حجت الاسلام آقا سید ه زیرعنوان"اعتقاد وشناخت"را در حاشیه ی دیباچه ی گلستان سعدی بخوانید. درآن حاشیه مقالات دیگری ازمجموعه ی"چهارده مقاله ی بنده نیز هست.بااحترام :منصوری پور
مجتبی
2015-12-17T09:40:22
کاش تو متن نقطه و ویرگول هم به کار می بردین.
ناشناس
2014-12-19T16:25:21
من توی کتاب دیدم درشتش این بود ای کریمی که از خزانه غیب گیر و ترس و وظیفه خور داری
مسیح نقیبی
2015-05-25T10:23:00
در پاراگراف سوم دیباچه باران رحمت بی حسابش ....مصرع آخر را همه جا اینگونه دیده بودم که بنظر درست تر و معنا دار تر هم میرسد:دوستان را کجا کنی محرومتو که با دشمن این نظر داری
محمد خالقی
2016-07-08T23:46:42
دوستان به این سایت هم سری بزنید(www.shastbarg.ir)تازه راه افتاده لغتنامه معین و دهخدا هم داره ظاهرشم عالیه
محمد خالقی
2016-07-08T23:49:56
پیوند به وبگاه بیرونی
محمدرضا
2016-12-17T13:59:15
این تصمیم که بین نوشتار سعدی توضیح گذاشتید بدترین کاری بود که میشد کرد ، لطفا این توضیحات رو حذف کنید و در یک لینک جدا بذارید ، ما میاییم که دیباچه رو راحت بخونیم ، اینهمه توضیح بی مورد بین متن رو نمیخوایم ، لطفا حذفضون کنید
دختر ایرانی
2016-02-01T12:33:10
سلام خدمت استادان و همچنین علاقمندان سعدی. من می خواستم بدونم برای پیدا کردن معنی درست و کامل گلستان و بوستان سعدی به چه کتاب مرجعی رجوع کنم؟ آیا همچنین مرجعی وجود داره؟ من نصف بیشتر ابیات را نمی فهمم و نیاز به راهنمایی شما دوستان دارم. با سپاس فراوان.
مینا ، م
2016-02-01T17:25:32
سرکار خانم سمانه ، مسلام قبلاً نوشته های شما را خوانده بودم و اغلب راهنمای خوبی بود ، ولی امروز با این نشانی ها که دادید از صبح تا حالا به جستجو بودم و تمام مجهولات دیباچه ی سعدی که مدتها برایم مسأله بود ، معلومم شد 19 ساله هستم و چند ماه است که سعی در حفظ کردن دیباچه ی سعدی کرده ام ولی معانی و تلفظ لغات به خصوص متن عربی برایم مشکل بود امروز با راهنمایی شما هم معنای جمله ها را و هم از رو خواندن را به درستی فرا گرفتماینهمه گفتم تا ارزش نوشته و رهنمایی سرکار را یاد آور شوم خداوند شما را برایمان نگه داردبا تشکر
متین
2012-07-06T07:40:27
آن پر از لاله های رنگارنگنوشته شده آن پر از لالهای رنگارنگ
الله
2012-07-04T10:18:37
هر بیدقی که براندی به دفع آن بکوشیدمی و هر شاهی که بخواندی به فرزین بپوشیدمی تا نقد کیسه یهمت در باخت وتیر جعبه ی حجت همه بینداخت
محمدرضا
2012-06-20T10:58:12
در متن آمده است :...گفتم برای نزهتناظران و فسحت حاضران..."نزهت نظران" روی هم نوشته شده و مقداری سخت خوانده میشهبا تشکر
چارلی
2012-04-22T21:50:25
محمد رضای عزیز به نظر من بزرجمهر صحیح تره. در شاهنامه احتمالا به خاطر وزن شعر به صورت بوزرجمهر نوشته شده
محمدرضا
2012-04-22T11:56:14
در متن نوشته شده : طایفه ای از حکماء هندوستان در فضایل "بزرجمهر" سخن می گفتندطبق نامهای فارسی مذکور در شاهنامه ی فردوسی ، نام بوزرجمهر صحیح میباشد : چو "بوزرجمهر" آن سپه را براند / همه انجمن در شگفتی بماند
حمید
2012-04-21T01:37:29
در بیت هرکه گردن به دعوی افرازد مصراع دوم به صورت دشمن ازهرطرف براوتازد نیز آمده است .
محمدرضا
2012-04-22T11:50:09
آن پُر از لالها رنگارنگ / وین پر از میوه های گوناگونحرف "ی" بعد از کلمه ی لالها نوشته نشده
سجّاد
2013-02-10T21:51:14
در بیت پنجم با این بیت شعر پروین اعتصامی که می‌گوید:ما که دشمن را چنین می‌پروریم دوستان را از نظر چون می‌بریم؟ارتباط معنایی وجود دارد
ادبیات
2013-01-15T21:37:51
املاء صحیح کلمه اردی بهشت به همان صورت جدا است.
ﻣﺴﻌﻮﺩ
2012-12-28T22:40:44
ﺳﻼﻡﺩﺭ ﭘﺎﺭﺍﮔﺮﺍﻑ ﭼﻬﺎﺭﻡ "ﻋﺼﺎﺭﻩ ﻧﺎﻟﯽ" ﺩﺭ ﮐﺘﺐ ﺩﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ "ﻋﺼﺎﺭﻩ ﺗﺎﮐﯽ" ﺩﺭﺝ شﺩﻩ ک ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﻧﻴﺴﺘﻢ ﮐﺪﻭﻡ ﺩﺭﺳﺘﻪﺩﺭ ﻳﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺑﻴﺎﺕ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻣﺼﺮﻉ ﺩﻭﻡ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ :ﻗﺴﻴﻢ ﺟﺴﻴﻢ ﺑﺴﻴﻢ ﻭﺳﻴﻢﮐﻪ ﻧﺴﻴﻢ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺑﺴﻴﻢ ﻧﻮﺷﺘه ﺑﺸﻪﺑﺎ ﺳﭙﺎﺱ
صدیق ریگی
2011-01-20T10:45:43
سلام.1. در پاراگراف «کسی از متعلقان منش..» نوشته شده «ارت یمینسهل و خلاف راه صوابست» یک فاصله جا افتاده که درستش«ارت یمین سهل و خلاف راه صوابست»2. در بیت «اول اردی بهشت ماه جلالی» میان «اردیبهشت» یک فاصله اضافی زده شده است.موفق باشید.---پاسخ: با تشکر، مطابق فرموده تصحیح شد.
میثم نصرالهی
2011-11-30T19:05:05
با سلامدر پاراگراف:کسی از متعلقان منش بر حسب ... دم بر نیارم قدم بر ندارم مگر آنگه که سخن گفته شود به عادت مألوف و طریق معروف که آزردن دوستان جهلست وکفّارت1- دم بر نیارم و قدم برندارم ("و" نوشته نشده)2- و کفّارت (بعد از "و" یک فاصله لازم است)در پارگراف:بامدادان که خاطر باز آمدن ... برای نزهتناظران و فسحت ... بطیش خریف مبدل نکند1- نزهت ناظران2- به طیش خریف
عاکف
2010-09-14T00:56:49
هرکه مرزوع خود به خورد وبه خوید درست است ،خوید با واو غیر ملفوظ(خید) گندم وجویی را گویندکه سبز شده باشد لیکن خوشه ان هنوز نرسیده باشد ........... ایضا؛گندم وجو خوشه نبسته به نقل از لغتنامه دهخدا انتشارات دانشگاه تهران صفحه8921در ضمن همین بیت نیز یکی از شاهد مثالهادر لعتنامه است و معنای بیت فوق چنین است که کسی که محصول مزرعه خود را پیشاپیش فروخته ویا انرا قبل از سنبله بستن غدای احشام نموده است موقع برداشت محصول گدایی(خوشه چینی) باید بکند - خرید در متن به نظر اشتباه چاپی است---پاسخ: با تشکر، به صورت «بخورد به خوید» تصحیح شد.
علیرضا پیشگو
2014-04-10T15:34:23
با سلام.قسمتی از دیباچه ی سعدی به خط استاد مجتبی ملک زاده رو براتون آپلود کردم لذت ببریدhttp://up6.ir/3Ysw
مریم
2014-08-28T08:48:49
برگ عیشی به گور خویش فرستکس نیارد زپس، زپیش فرست.گلستان، تصحیح غلام حسین یوسفی
Hossein Mansouripour
2014-06-01T12:15:58
دوستان خوب تاریخ مای،درود برشما:وبسایت بسیار ارزشمند تاریخ ماکه میتواند فرهنگستان کامل ادب فارسی وعرصه ی شناخت افتخارات ادبی ما شود خیلی محترمتر ازآنست که میدان مبارزه ی سلیقه های شخصی وغالبا بی نتیجه ی ما شیفتگان ادب سرزمین ایران گردد.بهتراست که با استفاده از این سایت گرانبها بر معلومات ادبی خود ودیگران بیفزائیم وازشاعران ونویسندگان محترم میهن گرامیمان،آنچه را که می پسندیم فراگیریم واجازه دهیم تا دیگران آنچه را که میپسندند فرا گیرند.مثلا بنده غزل آبدار وزیبا ی استاد شهریاربا مطلع"تا کی در انتظار گذاری بزاریم + باز آی بعد از آنهمه چشم انتظاریم" را با آن مضامین عالی ودلنشین میپسندم وتمام غزل را همسنگ غزلهای ارزنده ی حافظ _ شاعر آسمانی ایران _میدانم در ایامی که هنوز درس میخواندم،استاد ادبیات من که خود ازشاعران معاصر وبسیار معروف بود باشعر نو مخالف بود.یک روز قطعه شعر نو"سلام به انشتین" از استاد شهریار را به حضرت استاد ارائه کردم،پرسیدم نظرتان در مورد این شعر چیست؟فرموداینکه شعرنیست!گفتم این شعرنو از استاد شهریار است،فرمود من به شخص کار ندارم اینکه توبعنوان شعر ارائه میکنی از هرکه باشد،مزخرف است.
ali
2013-06-07T09:32:18
یاد کتاب فارسی اول دبیرستانم افتادم...............دمتون گرم ........... خسته نباشید
ساسان کمالی
2013-10-20T21:48:41
بین 55 و 56نزهت ناظران درست استبجای نزهتناظران !!
ساسان کمالی
2013-10-20T22:02:44
بیت 52لآلی ؟؟آیا منظور لعلی است؟
سعید
2013-10-21T06:34:39
من هم فکر میکنم بیت 52 یعنی بر روی گل سرخ شبنم ایجاد شدهدمانند خوبرویی که از عصبانیت صورتش عرق کرده است اما نغز اینکه لاله از کلمه لال یا همان لعل از زبان سانسکریت گرفته شده است که به معنی قرمز میباشد و به همین مناسبت گل لاله را لاله نامیده اند البته نام علمی آن tolip یا tolipeهم از واژه تولبند است به معنی پیشانی بند یا عمامه که به خاطر شباهتهایش با عمامه این نام را گرفته که از فارسی به ترکی رفته و بعد هم اروپا .با یادی از دوست خوبم امین کیخا که امیدوارم نوشته های مرا دلیلی بر بی غیرتی ام ندانند چرا که فکر میکنم بایدعلیرغم دلشکستگی ایتاد و بود و نوشت و ترک میدان نکرد و آگاهاند ولو اینکه یک نفر یاد بیرد و بفهمد و تو را بپذیرو و سپاس دارد ..
سعید
2013-10-21T06:40:31
با پوزش ایستاد به اشتباه ایتاد نوشته شده و بگیرد بیرد و بپیذیرد بپذیرو!
سعید
2013-10-21T15:40:43
سمس الحق جان شما کاملا درست میفرمایید اما امروز صبح از شدت مسرت و به قول دوستان خرمی بازگشت شما به تاریخ ما اصلا نمیدانستم چه مینویسم و البته اشتباهات تایپی متعدد هم گواه بر این امر است .از اینکه دیر پاسخ دادم پوزش می خواهم چون در محیط کارم دسترسی به اینترنت ندارم .
سعید
2013-10-21T15:51:21
شمس االحق جان!
امین کیخا
2013-07-17T11:37:29
اگر من مسئول و کاربدست بودم فرمان می دادم که گلستان را کتاب اخلاق بکنند و بیاموزانند ! به همه نونهالان !
امین کیخا
2013-07-17T11:46:53
البته آرام و بی پس گردنی!
امین کیخا
2013-07-17T11:51:19
اموزش اخلاقی چنانچه برای شما انجام شده با مهربانی و بردباری است . ولی فرزندان ما شوربختانه سهراب را نمی شناسند ! سوپرمن را می پرستند! مرد عنکبوتی آری ولی بیژن نه ! خون به دلم ! ولی از همه بیشتر فرهنگستان زبان فارسی ازارم می دهد ! از بیکارگی و کند اندیشی !
امین کیخا
2013-07-17T11:53:03
حمید رضای بزرگوار درود به شما
حسین معتقدی فرد)
2019-12-05T18:40:36
این آقای سعدی باتوجه به ارتباط واتصالش به دربار ودستگاه پادشاهی اتابک ابوبکرسعدبن زنگی نفسش واقعا"از جای گرم درمی آمده وطبیعی است که شکم پروکیف کک وخلق شنگول مناجاتهای خوبی هم می سراید وگرنه حقیقت این است که:بنده همان به که شکایات خویش=نامه کندپیش خدای آورد/ورنه عبادات ودعاوثنا=بهرچه امیدبه جای آورد!!
بردیا
2019-05-26T15:40:52
سخن گفتن ملکی است سعدی را مسلم
بردیا
2019-05-26T15:42:09
هفت کشور نمی توانند امروزبی مقالات سعدی کنند انجمنیبیش از هشتصدسال اززندگی سعدی می گذرد.دراین مدت چه بسیار حسودان وتنگ نظرانی که هریک به دلایل گوناگون سعی در کم ارزش جلوه دادن و تحقیر حضرت سعدی وآثارش کرده اند.اما هیچ یک نتواسته اند ذره ای از مقام واعتبار این استاد سخن بکاهند.از آقای حمیدرضا و سایردوستان که سعدی رو به نژادپرستی و‌ تندروی مذهبی متهم می کنند میخوام که یک بار درخلوت خود ابیات زیر را بخوانند :بنی آدم اعضای یکدیگرندکه درآفرینش زیک گوهرند چوعضوی به درد آورد روزگاردگر عضوها را نماند قرارتو‌کز محنت دیگران بی غمینشاید که نامت نهند آدمیآیا می شود زیباتر ازاین همه ی انسان های کره زمین را به بدون درنظرگرفتن رنگ پوست،نژاد ومذهبشان به وحدت ،صلح‌ودوستی با دیگران دعوت کرد؟ آیا ذهنی که این ابیات را می سراید ،می تواند تندرو ونژادپرست باشد؟ بی شک سعدی نیز مانند همه انسان ها باور واعتقاداتی داشته اما هیچگاه نمی بینیم که بخواهد به زور عقایدش را به دیگران تحمیل کند ویا هرگز حاضرنبوده به خاطر مال ومقام دنیا زبان به تملق پادشاهی بازکند.سی وچندسال جهانگردی وسفر ازاو کسی ساخته بود که به هیچ مذهبی جز انسانیت نمی اندیشید.و اما بیتی که بعضی آن را وسیله ای برای تاختن به استاد سخن قرار داده اند،من دریک نسخه قدیمی گلستان مصرع آخرش رو به این شکل دیدم:دوستان را کجا کنی محرومتوکه بادشمنان نظرداری.به نظرمن منظور کلی شعر اینه که همه ی هستی از نظر پروردگار برابرن وفرقی بین سیاه وسفید ومسلمان وغیره نیست. فردوسی ،مولانا ،سعدی وحافظ بی تردید چهارستون اصلی واستوار شعروادب فارسی هستن وتاثیری که سعدی بر ادبیات فارسی گذاشته کمترازفردوسی نیست.اگر نمی بود سعدی ، همین مقدار فارسی هم که امروزه باقی مانده به احتمال زیاد وجود نداشت و دوستانی که مدام 1400٬1400 می کنند و سعدی را به عرب گرایی متهم می کنند امروزه مجبور بودند به زبان عربی بنویسند وبخوانند .واگرنبود سعدی مسلما حافظ عبید ،پروین ،ملک الشعرای بهار و دهها شاعر بزرگ دیگر که پیرو مکتب وسبک او بودند نیز نبودند.حال تصورکنید ادبیات فارسی را بدون حافظ !
سینا
2019-10-07T10:31:48
سینا:نهج البلاغه نظام آفرینش برای انسان✨أَلَا وَ إِنَّ الْأَرْضَ الَّتِی تُقِلُّکُمْ وَ السَّمَاءَ الَّتِی تُظِلُّکُمْ مُطِیعَتَانِ لِرَبِّکُمْ، وَ مَا أَصْبَحَتَا
سینا
2019-10-07T10:29:28
ابر و باد و مه و خورشید و فلک... تا آخر✨أَلَا وَ إِنَّ الْأَرْضَ الَّتِی تُقِلُّکُمْ وَ السَّمَاءَ الَّتِی تُظِلُّکُمْ مُطِیعَتَانِ لِرَبِّکُمْ، وَ مَا أَصْبَحَتَا تَجُودَانِ لَکُمْ بِبَرَکَتِهِمَا تَوَجُّعاً لَکُمْ وَ لَا زُلْفَةً إِلَیْکُمْ وَ لَا لِخَیْرٍ تَرْجُوَانِهِ مِنْکُمْ، وَ لَکِنْ أُمِرَتَا بِمَنَافِعِکُمْ فَأَطَاعَتَا، وَ أُقِیمَتَا عَلَی حُدُودِ مَصَالِحِکُمْ فَقَامَتَا.
سینا
2019-10-07T10:31:08
✨أَلَا وَ إِنَّ الْأَرْضَ الَّتِی تُقِلُّکُمْ وَ السَّمَاءَ الَّتِی تُظِلُّکُمْ مُطِیعَتَانِ لِرَبِّکُمْ، وَ مَا أَصْبَحَتَا تَجُودَانِ لَکُمْ بِبَرَکَتِهِمَا تَوَجُّعاً لَکُمْ وَ لَا زُلْفَةً إِلَیْکُمْ وَ لَا لِخَیْرٍ تَرْجُوَانِهِ مِنْکُمْ، وَ لَکِنْ أُمِرَتَا بِمَنَافِعِکُمْ فَأَطَاعَتَا، وَ أُقِیمَتَا عَلَی حُدُودِ مَصَالِحِکُمْ فَقَامَتَا.
سعید امیری راد
2019-10-07T23:46:46
با تشکر از آقای حمیدی، فن بیان و تلفظ صحیح تر کلمات در گویش آقای محمدرضا توده فلاح مشاهده می شود.
بابک
2019-10-15T08:54:41
محمدعلی همایون کاتوزیان در مطلبی تحت عنوان "گلستان و افسردگی سعدی"در مجله ایران شناسی، سال سیزدهم، تابستان 1380، شماره 50، با استدلال به بیتای که پنجاه رفت و در خوابیمگر این پنج روز دریابیو شواهد دیگر در دیباچه گلستان، این احتمال را مطرح کرده که سعدی در پنجاه سالگی دچار آلام روحی شده که ممکن است منطبق با افسردگی باشد. پیوند به وبگاه بیرونی/
مایکل
2021-01-16T17:10:02
زیبا و تامل برانگیز.
مایکل
2021-01-16T17:14:46
"خید" به معنای فعل آن درست است ونه اسم.بمعنی فروش گندم قبل از رسیدن کامل آن و نه خود گندم نرسیده..بخورد فعل است پس باید بخید هم فعل باشد. بخورد و بخید.
سیامک
2021-01-07T22:08:53
زیبا تر از این متن تا به امروز نیامده
مصیب
2021-02-03T17:02:43
شاید سعدی کمی بیش از سعد زنگی سخن گفته اما باید این را به خاطر داشت شاهان همه مغرور بودند به جز کوروش و چند تن دیگر حتی به دیگران حسودی نمی کردند چه برسه به هم وطنی و دیگر شاهان مغرور بودند تمام دانشمندان و شاعران برای حفظ جان باید این کار را می کردند تا آثارشان باقی بماند و زحمتشان از بین نرود مانند عطار اگر در دوره ی مغول از مغلان تعریف می کرد و چند کتابش را مانند بیشتر دانشمندان به شاه هدیه میداد به دست مغولان کشته نمی شد حتی حافظ هم از شاه در دوره ی خودش شعر نوشته این کار لازم بوده است
محمد باقر انصاری
2020-12-23T19:06:58
به نام خداابتدای دیباچه در باره نعمت تنفس و بیت: از دست و زبان که برآید. کز عهده شکرش بدر آید ، زیبا ترین تعریف از شکر نعمت های بیکران خدا است. شما ببینید در بدن تان چند نعمت وجود دارد که بطور اتوماتیک هر کدام کار خود را انجام می دهد اگر بگوئیم هزاران عضو کوچک و بزرگ گزاف نگفته بلکه کم گفته ایم. حال اگر بخواهیم برای هریک از اینها شکر کنیم مگر توانائی داریم؟! تازه اینها نعمت های درونی ما هستند. نعمت های بیرونی هم قابل شمارش نیستند. و ان تعدوا نعمت الله لاتحصوها. بنظر من کمترین شکر این است که بعد از هر نماز که تسبیحات حضرت فاطمه زهرا را می گوئیم با 33 بار الحمد لله هرکدام نعمتی را در نظر بگیریم. شاید علت این که در حدیث وارد شده که ذکر تسبیحات حضرت فاطمه بعد از نماز ثواب دو هزار رکعت نماز را دارد همین باشد. البته ذکر الله اکبر و سبحان الله هم جایگاه خود را دارند.
صدرا
2020-12-11T17:49:22
درود ، لطفا ابیات بعد از " کسی (یکی) از متعلقان منش بر حسب واقعه مطلع گردانید....." را ویرایش کنید ، جابجا شده اند و خوانا نیستند.. ممنونم
بهداد میرزایی
2020-07-12T04:59:56
درباره «خوید»، فرهنگ نظام دو بیت از انوری و ازرقی می آورد و سپس چنین میگوید: انوری: این عجب نیست بسی کز اثر لاله و خوید گویی آهو بره میناسم و بیجده لب است ایضاً ازرقی: ز لاله سرخ نگردد دگر سرون گوزن ز خوید سبز نگردد دگر سرین غزالاین لفظ را با واو معدوله (زاید) آورده اند [xīd] مگر این شعر سعدی: هرکه مزروع خود بخورد خوید روز خرمنش خوشه باید چیدکه در آن با واو ملفوظ است [xavīd]. لیکن در پهلوی با واو ملفوظه است [حرف نویسی آن xvīt میشود]، پس در فارسی هم باید صحیح باشد. ریشة آن در سنسکریت بمعنی مزرعة سبز است.“بنا بر توضیح فرهنگ نظام، به نظر میرسد که مصحّحان به اشتباه گمان کرده اند که این عبارت به گونة «بخورد به خوید» باید درست باشد، و همان خَوید درست است.
ارسلان
2020-06-17T01:02:27
علمای فنون ادب را عقیده بر این است که بن مایه افکار سعدی برگرفته از میراث قرآن و عترت است. آن گونه که کتاب هایی در این زمینه نوشته شده و چنانکه احادیث مثنوی و آیات آن تدوین شده درباره سرچشمه الهامات دینی نظم و نثر سعدی نیز ده ها کتاب و پایان نامه می توان نگاشت.مثلا شاید در این بیت زیبا:کرم بین و لطف خداوندگارگنده بنده کرده است و او شرمساراشاره به این مضمون دعای ابوحمزه ثمالی(که سحرهای ماه رمضان می خوانیم و اشک می ریزیم) نموده باشد:فَبِحِلْمِکَ أَمْهَلْتَنِی وَبِسِتْرِکَ سَتَرْتَنِی حَتَّی کَأَنَّکَ أّغْفَلْتَنِی وَمِنْ عُقُوباتِ المَعاصِی جَنَّبْتَنِی ، حَتَّی کَأَنَّکَ اسْتَحْیَیْتَنِی.
ارسلان
2020-06-17T01:13:56
چرا سعدی در انتهای دیباچه می گوید حال ما در 656 هجری خوش بوده؟ این مطلب چگونه با مرثیه وی در قتل مستعصم عباسی سازگار است؟ ظاهر دیباچه نشان می دهد که در حوالی فروردین آن را نوشته و اگر بگوییم پس از اتمام اثر، دیباچه را مورد بازنگری قرار داده حدود تیرماه خواهد بود. چون گل و مل در تیر به بعد از صحراها می رود سی کارش تا اواخر اسفند. حمله مغول به بغداد و ازاله نجاست خلافت در ابتدای اسفند بوده. شیراز از حمله مغول در امان بوده و به نظر می رسد مرثیه را در ابتدای قتل مستعصم و این خوش حالی سال 656 را چند ماه بعد-لابد برای تقویت امان نامه مغولان به امنیت شیراز- سروده. در مجموع نیاز به بررسی بیشتری دارد رفع این تناقض خون گریستن آسمان در ماه دوم سال 656-مصادف اسفند- با حال خوش ماه ششم آن مصادف تیر.
محمد
2020-06-16T23:37:35
“عمر برف است و افتاب تموز”.معنی اش میشود :حکایت عمر ، حکایت برف است در افتاب تابستان !
ارسلان
2020-06-17T00:56:15
سعدی، افتخار ابدی ایران اسلامی.
مراد ابیوردی
2020-06-12T15:07:03
زبان در دهان ای خردمند (زبان در دهان خردمند) چیستکلید در گنج صاحب هنرچو در بسته باشد چه داند کسیکه جوهر فروشست یا پیله وراگر چه پیش خردمند خامشی ادبستبه وقت مصلحت آن به که در سخن کوشیدو چیز طیره عقلست دم فروبستنبه وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشیبهم ریختگی داردسپاس
گمنام-۱
2017-08-25T01:32:05
دیباچه می گویند از دیبا+چه ساخته شده است جامه ابریشمین، واز آنجا که دیگر مانای دیبا روی است رخ است به بخش آغازین کتاب نیز گفته و میگویند.علی الخصوص که دیباچه همایونش به نام سعد ابو بکر سعد بن زنگیست
۷
2017-08-24T20:11:41
واژه دیباچه برگرفته از دبیره میباشد به معنی نگارش و خط که این را در دبستان-دبیرستان-دیوان و دیبا میبینیم.دبیره خود دگرگون شده دیپی میباشد که در سنگنوشته های بیستون آمده است و از زبان داریوش گفته شده که "تو که پستر این دیپی را بخوانی کرده مرا باور کن و دروغش مپندار"واژه دیپی را برگرفته از زبان بابلی میدانند.
بابک چندم
2017-08-26T16:55:01
دبیر فارسی در پهلوی =دیبیر("ی" دوم بلند یا کشیده) در اِیلامیِ هخامنشی توپ-پی-را (توپیرا) به معنی نویسنده، منشی (آنکه کارش نوشتن است)دی-پی (دیپی) در پارسی کهن (هخامنشی) و برابرش در اِیلامیِ هخامنشی تیپ-پی (تیپی) آمده از آکادی (بابلی/آشوری) خود برگرفته از سومری به معنای نوشته شده،کتیبه،خطدر فارسی نو حال و روز خود را پیدا کرده...
سید مهدی واعظ موسوی
2017-09-01T12:45:47
پاسخ کامنت 52شهید مطهری معتقد است که: کافر در نگاه قرآن کسی است که در برابر حق گارد گرفته و مقاومت می کند. الذین کفروا سواء علیهم أانذرتهم ام لم تنذرهم لایؤمنون. شهید مطهری بر این باور است که: بسیاری از غیر مسلمین مسلمان فطری هستند. چرا که بر این گمان اند که بر حق اند و به آنچه رسیده اند صادقانه عمل می کنند.پس منظور سعدی از گبر و ترسا زردشتیان و مسیحیان معتقد و بی غرض و مرض نیست. بلکه منظور کافر در فرهنگ قرآن است(کافر فطری) نه کافر فقهی!
علی پارسا
2017-12-17T17:13:36
حرف ربط در فارسی o است که ظاهرا بازمانده od/ud فارسی میانه است. بعد از تغییر خط این حرف ربط با واو نوشته شده و این اشتباه را بوجود آورده که گاهی با صدای v خوانده شود! درحالیکه در هیچ شعر کلاسیکی شما نمی بینید حرف ربط فارسی va خوانده شود و همه جا o خوانده می شود. در زبان محاوره ای روزانه هم، بیشتر o را بکار می رود و جاهایی که va بکار می رود تحت تاثیر زبان رسمی است.در نثر هم قاعدتا باید چنین باشد و بنابراین باید o خوانده شود.در متن یالا و مثلا در بخش "ذکر جمیل سعدی که در افواه عوام افتاده است و صیت سخنش که در بسیط زمین رفته و قصب الجیب (قصب السبق) حدیثش که همچون شکر می خورند و رقعه ..." چنید بار حرف ربط فارسی(و) بصورت va تلفظ شد که نادرست است.
ناشناس
2018-01-10T00:48:23
بوی گل چنان مست کرد،که دامنم از دست برفت منظورش چیع؟
خرم روزگار
2017-11-22T18:20:04
مقدم بر اظهار نظر ،شما را به اموختن زبان ، اندیشیدن و پرهیز از ماله کشی های طولانی سفارش میکنم.
حسین
2017-11-22T20:41:57
آسید مهدی واعظ موسویحالا مطهری یه چی گفت ، شما بدون فکر قبول می کنی ؟اگر گبر و ترسا ، یا هما زرتشتی و مسیحی ، مسلمان فطری ست ، پس چرا باید جزیه بده؟ماستمالی کرده بابا
یک کنجکاو
2017-11-22T14:58:42
پاسخ به کامنت 57 ,10 شهریور: من موندم این ماله شماها از چی درست شده؟؟!!فکر کنم از تیتانیوم !!چون 1400 ساله به کار خطیر و طاقتفرسای ماله کشی اهتمام دارید و پس از ایهمه سال هنوزم ماله میکشید و هنوزم هیچ چیزش نشده !!- به اون کامنت گذار 53(9خرداد )هم که یهویی احساس خوشمزگی حاد بهش دست داده تنها میشه گفت : شماهم ای خواجه !! بهتر آنست که در خوردن ماهی و میگو و مغز گردو بیشتر اهتمام کردندی که شاید اندکی فسفر به مغزتان رسیدی و خرده ای اندیشه کردی تا از این آکی بدرآمدندی ای شیخ !!
مجتبی
2017-11-08T13:30:36
فقط خواستم از گردانندگان این سایت تشکر کنم. شما کاری بسیار ارزشمند انجام داده اید. من به زبانهای نروژی و انگلیسی هم می خوانم ولی هیچ کجا ساتی اینچنین پیشرفته ندیده ام. با کلیک بر روی یک واژه به لغتنامه دهخدا می روی و با یک اشاره به یک آیه به سایت قرآن رهنمون میشوی.باری، جای تاسف است که با اینهمه امکان خیلی ها این گنجینه روحبخش را نیافته اند. درود بر شما و همه استفاده کنندگان
۷
2017-03-12T19:13:36
ماری فرانسوا سعدی کارنو (به فرانسوی: Marie François Sadi Carnot) ‏(11 اوت 1837، لیموژ - 25 ژوئن 1894، لیون) سیاست‌مدار فرانسوی و پنجمین رئیس جمهوری سوم فرانسه بود. او در 1887 به ریاست جمهوری فرانسه رسید و در 1894 کشته شد.با کنار رفتن ژول گروی از ریاست جمهوری سعدی کارنو با پشتیبانی ژرژ کلمانسو و گروهی دیگر به این مقام‌دست یافت. در این زمان جمهوری دچار بحران و زیر حملهٔ ژنرال ژرژ بولانژه. سعدی کارنو به جمهوری و مقام ریاست جمهوری اعتبار بخشید. بولانژه به تبعید فرستاده‌شد و در همان سال(1889) سالگرد انقلاب فرانسه و نیز نمایشگاه جهانی پاریس برپاگشت. این رویدادها بر محبوبیت جمهوری و استواری پایه‌هایش افزود. در 1892 وی با رسوایی کانال پاناما رودررو شد.در 24 ژوئن سعدی کارنو در اوج محبوبیت در ضیافتی عمومی در لیون سخنرانی نمود ولی با اینکه بیان داشت که در اندیشه انتخاب دوباره به ریاست جمهوری نیست از سوی یک آنارشیست ایتالیایی به نام سانته جرونیمو کاسریو با خنجر زخمی شد و روز پس از آن درگذشت. ترور او موجی از ترس و دلهره را پدیدآورد. پیکر وی با احترام در پانتئون به خاک سپرده‌شد.داستان نام گذاری سعدی کارنو در کتاب از سعدی تا آراگون نوشته جواد حدیدی آمده‌است. پدربزرگ سعدی کارنو به قدری به گلستان علاقه‌مند بوده است که نام فرزند نخستش (نیکولا لئونار سعدی کارنو) را سعدی گذاشت. رئیس‌جمهور فرانسه برادرزاده نیکولا لئونار سعدی بوده که فیزیکدان برجسته‌ای بوده‌است و قانون دوم ترمودینامیک "سیکل سعدی کارنو از نام وی گرفته شده است و به افتخار وی نام برادرزاده (ماری فرانسوا سعدی) را نیز سعدی می‌گذارند
۷
2017-03-12T19:28:37
پیوند به وبگاه بیرونینیکولا سعدی کارنوپیوند به وبگاه بیرونیماری فرانسوا سعدی کارنو
۷
2017-03-13T01:14:31
به خون ربات تاریخ ما تشنه ام بدجور.اگر به پست من بخورد اول تنگ غروب و کنار دلدارون به اتفاق بلم رون گلوله باروناز بس اذیت میکند
۷
2017-03-23T10:13:24
تا بر (مر) این روضه غنا و حدیقه غلبا (علیا) (را) چون بهشت هشت باب اتفاق افتاد.طبق پانویس فروغی در متن دستنویس به جای "بر" ، "مر" و به جای بهشت هشت" ، "بهشت بهشت" بوده است.که درست هم بوده ولی فروغی شعور ادبی نداشته.تا (مر) این روضه غنا و حدیقه (علیا) چون بهشت به هشت باب اتفاق افتاد.
رضا
2017-01-31T19:30:13
سلاممعنی "کفارت یمین سهل" چیست؟
خرم روزگار
2017-05-30T05:16:17
سفارش میکنم در خوردن افسوس تعادل را رعایت فرمایید مبادا خدای ناکرده دچار دل درد و دیگر اختلالات بدنی شوید.
سپند
2017-05-30T03:34:36
آدمی افسوس میخوره بحال سخنوری چون سعدی که باید اینگونه تنگ نظرانه با جستارهای انسانی برخورد کند شاید گفته شود که این سخنان و دیدگاه او برای چند صد سال پیش است ولی باید گفت خوبی و حق همیشه خوب و حق هستند و بدی همیشه بد: براستی چرا باید در این بیتها " ای کریمی که از خزانه غیب ..." گبر و ترسا را تنها بخاطر باور و دینشان دشمن خدا بداند و از سوی خدا بر این انسانها و بندگانش منت بگذارذ که آنها را هم روزی میدهد در حالیکه اگر دست شاعر بود این دشمنان!! را از روزی و شایدزندگی تنها بنا بر باورشان محروم میکرد !!!
۸
2018-10-16T22:53:29
آورده اند ، مولانا شمس مر حکیم کیخا را پرسید: ادب از که اموختی ؟ فرمود : از بی ادبان!!
۸
2018-10-16T22:57:48
شمس خراسانی، وصله تصوف بر قبای شیخ شیراز نچسبانید، اجرکم الی الله
شمس خراسانی
2018-10-16T01:22:06
صوفی بزرگ شیخ اجل سعدی در سطر اول تکلیف رو یکسره فرمود.منت خدا "ی" را عز و ....."ی" منصوب به کلمه خدا یعنی ایشان با رندی کامل "الله" را معرفی میفرمایند و نه "هو". انسان کامل را توصیف نمودند.سعدی همانند دیگر بزرگان ادبیات اهل تصوف و عرفان است و از صوفیان انسان کامل زمان خودشان بودند.
محسن.۲
2018-10-16T12:12:35
شمس خراسانی آدرس اشتباه داده ای منت خدای را معادل ترکیب عربی المنة لِله ( سپاس خدای را ) است.درین مانا : سپاس برای خداست، می توان چنین گفت که :”ی“ به بعد از ” را “ بر میگردد ، می شود ”برای“” هو“ را از کجا آوردی ؟
محسن.۲
2018-10-21T21:15:44
شمس خراسانی شما در عالمی غرقی و سِیر می کنی که از عالم این بنده حقیر کم سواد بسیار دور است، از آنچه نگاشتید هیچ دستگیرم نشد .در شهود و عرفان و تصوف و با الله و هو ی خود خوش باشید.
شمس خراسانی
2018-10-21T00:48:03
شیخ شیراز همچون مولانا عطار خیام فردوسی شیخ بهایی صغیر اصفهانی هاتف اصفهانی شیخ خرقان و صدها عارف دیگر، از ادبای اهل تصوف و عرفان میباشند و این درجه و اعتبار ایشان در کلام شیخ مشهود است.اعتقاد به انسان کامل در ابیات تمامی این بزرگان مملو است.پس به هر دوری ولیّ قائم است آزمایش تا قیامت دائم است (حضرت مولانا)ای کاش به جای توجه به ادبیات و ظاهر ابیات ، بیشتر به جان کلام این گنج های نایاب دقت کنیم!!!!!ما ز قرآن مغز را برداشتیمپوست را بهر خران بگذاشتیم(حضرت مولانا)...ضمنا جواب "محسن2 " در جان مطالب فوق الذکر نهفته است.باشد که بیشتر عرفا و صوفیان سرزمینمان را بشناسیم.با آرزوی "فهم" برای من و مردم سرزمینم
شمس خراسانی
2018-10-21T01:02:08
محسن 2 خود شما اشاره کردی ولی دقت نکردی.منت الله را ....دقیقا منظور شیخ از "ی" بعد از کلمه خدا اشاره به همین مطلب دارد که الله(ولیِ دور) است و "هو" ذات الهی است.لذا "هو" را نمیتوان کریم و رحمان د رزاق خواند.زیرا "هو" اگر رزاق و امثالهم باشد پس نمیتواند بینهایت باشد.از این رو الله (الف و لام چسبیده به اله) اسم هو و آینه خدا نما در جهان هستی است.همچون داستان خلق حضرت آدم در بیان عطار.لذا "هو" ذات الهی جهان هستی و "الله" خداوند عالم و قادر رحمان و کریم و رزاق جهان هستی ست.با آرزوی خرد و علم برای من و مردم سرزمینم
۸
2018-10-21T04:07:00
شمس خراسانی هردم ازین باغ بری میرسد !! آمیدوارم که حال مبارک خوب باشد پس از شیخ شیراز حکیم را نیز به اهل فرار از واقعیت افزوده اید؟. اعتقاد به انسان کامل ؟ حکایت شیخ است که با چراغ می گردید گرد شهر بسینده باد خجسته و خرم باد جملگی را مغز و پوست .
محسن ، ۲
2019-02-01T23:30:40
سلمان جان “در فصل ربیع که صولت برد آرمیده بود و ایام دولت ورد رسیده“موسم بهار که هیبت سرما گذشته بود و زمان سلطنت گل سرخ رسیده
سلمان
2019-02-01T17:20:51
سلاممعنی و مفهوم این دو جمله رو میخواستم. لطفا هرکسی مطلع هست راهنمایی کند :"در فصل ربیع که صولت برد آرمیده بود و ایام دولت ورد رسیده"
nabavar
2019-01-03T21:55:54
علی جان زحمت کشیده ای ، دست شما درد نکندکاش حاشیه های قبلی را می خواندی ، سرکار خانم سمانه، م همین نشانی را داده بودند ، با این حال چه خوب که یاد آوری کردی و باعث شد نگاهی مجدد به تفسیر دیباچه داشته باشیمپایدار باشی
احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com
2018-12-17T19:59:39
▎ ... اگر بناست فرزندم بمیرد بگذارید یا «خمسه نظامی» او را بِکُشد یا «کلاغ» ادگارآلن پو ، یا «پاتتیک چایکوسفکی ... یا سمفونی ناتمام شوبرت ...『نامه های سرگردان ـ کارو』ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ▣ مرگ به دستِ آثار هنری/ادبی/موسیقایی ، مرگِ پنهان تری است ؛ مرگی بدون خون و مرگی آرامانه . به قول سعدی عاشقان کُشتگانِ معشوقند/ بر نیاید ز کُشتگان «آواز» .▣ این که پدر یا مادری به تعیینِ جنس و نوع مرگ برای فرزندشان اختیار داشته باشند موضوع جالب توجهی است .▣ این که آثاری از این دست اجازه دارند قاتل فرزند باشند ، و این که پدر یا مادر این فرزند به این نوع از نابودگیِ فرزند رضایت داده اند ، نشانگرِ «تلقی» و «تجربه» ی آن هاست از مرگِ بی آواز .▣ چرا این پدر یا مادر دارد به «مرگ» فرزند می اندیشد ؟ این نامه یِ به نظر سرگشاده در خطاب به چه کسی و یا چه کسانی نوشته شده است ؟ از متنِ نامه برمی آید که حکومت دارد فرزندان(پسران) را به زور به جبهه می بَرَد و این نامه واکنش پدر یا مادر به عملِ حکومتیان است ... «به جایِ فرزندان ما ، خودمان را به جبهه بِبَرید که لااقل با هر فشنگ تنها یک نفر بمیرد ... من چگونه به شما بفهمانم که با مرگ هر فرزند ، مادری هم می میرد. خلاصه من حاضر نیستم فرزند من با تکه یِ سُربِ لالِ بی هدفی که در قاموسِ سیاهِ جنگ به فشنگ معروف است بمیرد ...» ▎ احمد آذرکمان ـ فشافویه . 26 آذر 97@KashkooleGibiپیوند به وبگاه بیرونی
حمیدرضا
2018-12-28T13:20:04
مثلا در این قسمت سعدی می گوید:ای کریمی که از خزانه غیبگبر و ترسا وظیفه خور داریدوستان را کجا کنی محرومتو که با دشمن این نظر داری او دراین بیت دین مسیح و گبر یعنی مذهب زرتشت راکه دین پدران ما بوده اند دشمن خدا دانسته چه لزومی دارد که با تدریس این کتاب ما به کودکان خود بگوئیم که پدرانشان دشمنان خدابوده اند ؟و با خواندن اشعاروقیحانه اوبرای جوانان ماچه لطفی دارد؟ اگر خواندن آنها لازم است چرا اشعار عبید زاکانی را که دارای نظامی زیبا وروان است تدرس نمیکنند و گلستان را با نثر ساختگیش بجوانان تحمیل میکنند؟ ما باید سعی کنیم در گفتار خود از لغات فارسی استفاده کنیم امکان دارد که د روهله اول این واژه ها بذهنمان نامأنوس آید ولی بتدریج با آن مانوس خواهیم شد مانند واژه تاجر که دیگر ورشکسته شده و همه میگویند ، بازرگان . من یک بار بوزارت آموزش و پرورش پیشنهاد کردم که گلستان را از برنامه درسی خارج کنند ولی ترتیب اثرندادند تدریس گلستان جز گمراه کردن ذهن جوانان هیح نفعی ندارد استاد پورداود
حمیدرضا
2018-12-28T13:25:09
سعدی را همه میشناسیم اوگلستانی دارد و بوستانی و دیوانی گلستان را اگر بخوانید سراپا ساختگی است یعنی این شخص تعمد داشته است که لغات سنگین(عربی) بکار برد که دیگران نمیدانند . میخواهم ببینم در آن موقع چه کسی درگفتارخود این کلمات را بکار میبرده است که او در نوشته خود بکار گرفته مانند این جمله : " تخم خرما به یمن تربیتش نخل باسق گشته ." سعدی درنثر عنان و اختیار را بدست فضل فروشی داده ودرنظم بسادگی گرائیده استاستادپورداود
۷
2018-03-21T13:37:19
هر که مزروع خود بخورد به خویدوقت خرمنش خوشه باید چیدخوید(xid) بر وزن چید گندم یا جو که سبز است و هنوز خوشه نبسته است.برخی به نادرست خَوید بر وزن نوید می خوانند
۷
2018-03-06T01:48:30
دایه=دای+هدای=مادردایه=آنکه به مادر ماندمانند: پای و پایهدایی=منسوب به دای یا مادر
منوچهر تلارمی
2018-01-19T14:33:28
با سلام خدمت خدمت فرهیختگان و خادمان ادبیات فارسی سی سال به تدریس ادبیات اشتغال داشته ام وبارها معا نی گلستان را از اشخاص مختلف خوانده ام و متوجه شده ام اکثر ا در معنی :((( سنگ سراچه دل با مشک مواجه هستند )))) از سروران عزیز استدعا می شود که فقط بنویسند منظور سعدی از سنگ سراچه دل چیست ؟
۷
2018-01-19T16:53:24
الماس سخت ترین جسم در جهان است و با هیچ چیزی بریده یا حل نمیشود جز خود الماس ولی در گذشته باور بر این بوده که ارزیر یا به عربی قلع که از سرب سخت تر است بر آن اثر دارد.سعدی دل را سراچه(کان،معدن) میداند که بر اثر فشار زیاد سخت شده و میگوید تنها چیزی که این سختی را میشکافت و مرا از این حال درمیآورد دانه های اشک من بود که چون الماس بر سختی اثر میکرد.بدین جهت اشک را به الماس مثال زده که از فشار دل برخاسته مانند و همرنگ آن است.الماس هم در فشار بالای لایه های درونی زمین شکل میگیرد و به سطح میآید.
گمنام
2018-01-19T18:33:27
سنگ سراچه دل به گمانم همان " سنگ سراچه دل "است!که شیخ به آب دیده می سفته است
۷
2018-01-23T19:46:54
برای کسانی که به تفسیر علاقه دارند:تفسیر دیباچه از زبان غلامحسین ابراهیمی دینانیپیوند به وبگاه بیرونی
نورالله
2018-08-07T23:30:06
آثارم از آفتاب مشهورتر استبنظرم مشهود تر است صحیح است .
رضا صدر
2018-04-22T05:49:46
در مصرع زیربلبل گوینده بر منابر قضبانبه چای قضبان، اغصان هم شنیده‌ام. این دو کلمه هم معنی اند (شاخه‌ها)، و هر دو شان هم‌ وزن و قافیه را حفظ میکنند. پس از این جهات قدرشان یکی است. منتها، قضبان در آخر این بیت، با غضبان (=خشمگین) در آخر بیت بعد هم‌آوابند (یعنی تلفظشان عین هم است). به این دلیل، بعضی شاید آنرا ترجیح دهند و بعصی بر عکس. من از گروه دومم که به همین دلیل اغصان را ترجیح میدهم. در ضمن، در ایران روز اول اردیبهشت را روز سعدی نام نهاده اند، که مانده‌ام نکند به خاطر همین ابیات باشد:اول اردیبهشت ماه جلالی...
صابر
2021-06-28T08:39:04.7713965
مهد زمین که دارای اضافه تشبیهی است و به معنای گهواره زمین یا زمینی که که همچون فرشی گسترده(در معنای دیگر آن) می باشد. در زیبایی تمام به آیه شریفه (الم نجعل الارض مهادا) اشاره دارد که میتوان این تلمیح را از دقت نظر سعدی و مطالعه او در قرآن و بهره گیری او از این کتاب وحیانی دانست. بی دلیل نیست که سعدی را از بزرگترین شاعران ایران زمین می دانند !..
پوریا محمدزاده
2021-11-03T19:42:28.541251
فرمانروای ملک سخن خواجه سعدی شیرازی در دیباچه گلستان فزونی نعمت های خداوند را برشمرده و فرموده که هیچ کسی نمیتواند از عهده شکرگزاری نعمت های حق تعالی آن گونه که شایسته وی است بربیاید. به همین دلیل ما انسان ها میتوانیم با اعتراف به کوتاهی در عبادت و شکر خداوند تا حدودی ادای وظیفه کرده باشیم و در قسمت های دیگر هم سخن از حکمت خداوند بر زبان اورده، اینگونه که رحمت او مشمول همه است و روزی هیچ کسی را به خاطر گناهش قطع نمیکند و محرم عیوب است.در قسمت بعد هم بار دیگر از حکمت خداوند، اینبار درباره پدیده های هستی و قانونمندی ان سخن گفته که همه اینها واسطه ای برای روزی رسانی انسان ها هستند و نباید دچار غفلت شد و کفران نعمت کرد. در قسمت دیگر هم حضرت محمد مصطفی را وصف کرده و وی را پشیبان پیروان خویش دانسته.سعدی در قالب نثر سخن پیامبر اسلام را بیان کرده که وقتی انسان مداومت میکند در توبه و انابت به درگاه حق روی گردانی خداوند نشانه بی مهری و بی توجهی نیست بلکه خداوند میخواهد  بنده تنها او را پناه دهنده خودش بداند.و در اخر اینکه در قسمت های دیگر سعدی میفرماید که عارفان و بزرگان هم نمیتوانند خدا را انگونه که سزاوار است عبادت کنند و بشناسند چرا که خداوند فراتر از خیال و قیاس و گمان و وهم ماست و هرگز فهم حقیقت خداوند در ظرفیت فهم ما نمیگنجد.
Fatemeh Donyaei
2021-11-20T13:32:31.6338895
سلام دوستان معنی این بیت چیست ؟ ای کریمی که از خزانه غیب ، گبرو ترسا وظیفه خور داری
پوریا محمدزاده
2021-12-24T22:29:57.4236479
سلام معنی بیت:ای خدایی که گبر(مشرک اتش پرست)و ترسا(مسیحی یکتاپرست)را از غیب و نهان روزی میدهی حتی با وجود گناه گبر مشرک ادامه بیت:دوستان را کجا کنی محروم  تو که با دشمن این نظر داری. معنی:تو که نظر به گناهکاران میکنی چگونه میتوانی خوبان را از روزی و نظرت بی بهره کنی.
رضا از کرمان
2021-12-25T12:24:19.6248112
سلام  گبر وترسا وظیفه خور داری  بنده علیرغم تمام احترامی که به کلام جناب سعدی قائل هستم ولی همیشه از این مصرع ایشان خرده میگرفتم که چگونه یک فردی مثل سعدی  که دارای خصیصه عرفانی و حالات  صوفی گری است میتونه بگه که اعتقاد من ودین من  به سایر ادیان ، اعتقادات و مذاهب دیگر  رجحان داره تا چندی پیش این مساله رو در قرآن پیدا کردم آیه 17 سوره مبارکه حج میفرماید  (البته بین اهل ایمان ویهود وستاره پرستان ونصاری وگبر و آنانکه به خدا شرک آورند محققا روز قیامت میان آنها جدایی افکند که او بر احوال همه موجودات عالم گواه است)  وجالب اینه که در چند آیه بعد یعنی آیه شماره34 از همان سوره خداوند میفرمایند ( ما برای هر امتی شریعت ومعبدی مقرر فرمودیم تا به ذکر نام خدا پردازند....) وباز در جای دیگر سوره بقره آیه 62 خداوند میفرمایند (محققا هر مسلمان ویهود ونصاری وستاره پرست که از روی حقیقت ایمان بخدا وروز قیامت آورد وعمل شایسته کند از جانب پروردگار به اجر وصواب رسند  وهیچگاه بیمناک واندوهگین نخواهند بود ) که البته شاهد از این دست در قرآن زیاد هست که موجب اطاله کلام میشه ولی با توجه به همین چند آیه متوجه پارودکس ودوگانگی مطلب میشیم  اگه قرار بود همه دارای یک آیین باشند نیاز به مبعوث شدن پیامبران مختلف نبود واگه همه پیامبران دارای رسالت واحد هستن پس دیگه رجحان داشتن یکی بر دیگری بجز اختلاف وتعصب های مذهبی وافراطی گری چه حاصلی میتونه داشته باشه  جالبتر اینکه همین کتاب آسمانی در اولین آیه خود را راهنمای پرهیزکاران معرفی میکنه ودر آیه چهارم یکی از صفات پرهیزکاران را اینگونه عنوان میفرماید(وآنانکه ایمان آرند به آنچه خدای به تو وبر پیغمبران پیش از تو فرستاد و آنها خود به عالم آخرت یقین دارند) حالا با تمام این تفاسیر به من حق میدهید که میگم چطور جناب سعدی علیه الرحمه میتونه زردشتیان ومسیحیان را دشمن خدا معرفی کنه  وباز هم باید بگم که در همین قرآن خداوند  تامین روزی کلیه بندگان ومخلوقات را بر خود فرض میدونه وهیچ پیش شرطی برای اون قرار نداده حالا ایشان با این مصرع حتی بر خدا هم خرده گرفته که چرا به این قوم روزی میدی خلاصه عجیبه وقابل تامل من که این نتیجه رو گرفتم که هر کلام از هر شخص نمیتونه کاملا از مصادیق حق باشه ونیاز به تعقل داره  کلام خودم رو باز با آیه 17 و 18 سوره مبارکه زمر تمام میکنم آنجا که خداوند میفرمایند(و بشارت بده بندگان مرا ،آنانکه چون سخن حق بشنوند نیکوتر آنرا عمل کنند  وآنان هستند که خدا آنان را به لطف خاص خود هدایت فرموده  وهمانان خردمندان عالمند.)   از ترجمه آقای الهی قمشه ای  شاد وخرم باشید.  
رضا از کرمان
2021-12-25T17:44:23.6764382
اقای ططری عزیز سلام اولا  باید عرض کنم بحث وحاشیه بنده  درپاسخ به نوشتار خانم دنیایی و صرفا مصرع مذکور بوده ودر سخنوری جناب سعدی شکی نیست  وبنده در این حد واندازه نیستم که بخواهم کلیت کلام سعدی رو زیر سوال ببرم ونقد کنم دوما از نظر بنده روانترین ترجمه قرآن کریم  ترجمه جناب قمشه ای است وبهتر است بدانید بنده بیشتر ترجمه های قرآن را لاقل خوندم  و کاش حضرتعالی به کلیت کلام بسنده نمیکردید ومترجم دیگری رو معرفی میکردید وبرداشت بنده از نوشتار حضرتعالی اینجوریه  که اقای قمشه ای یا به ادبیات عرب مسلط نبودن و اقدام به ترجمه کردن یا مغرضانه وبرای انحراف مخاطب قرآن رو اشتباه ترجمه کردن که لازم به توضیحه از طرف شما چون مخالف چاپ مجدد اون شدین واگه امکان داره قبول زحمت کرده  ترجمه صحیح همین آیات رو  حد اقل برای آگاهی بنده وسایر دوستان بزارید  ممنون میشم ضمنا باید خدمتتون عرض کنم ظهور زردشت در اواخر دوران مادهاست  ومادها دارای دو دوره دینی هستن وقبل از پیدایش آیین زردشت به نوعی آتش پرست بودن ومغان رهبران دینی آنها بودن  که اگر شک به گفته بنده دارید میتونید با کمی تحقیق وتفحص  صحت وسقم موضوع را دریابید  واگه  احتمالا بنده اشتباه گفتم بنده رو روشن کنین   ولی تعصب دینی منظور بنده بود  که از ابتدای تاریخ بشریت تا کنون باعث خونریزی  وافراطی گری بوده وخواهد بود حالا از طرف هرکس میخواد مطرح بشه  فرقی نمیکنه . شاد وخرم باشید
رضا از کرمان
2021-12-26T09:47:24.0558111
سلام جناب ططری  صبح شما به خیر وشادی از حسن توجه واطلاع رسانی شما متشکرم عزیز همواره  شاد وخرم باشی 
پوریا محمدزاده
2022-01-01T21:56:32.9139889
با سلام بر شما دوستداران اهل شعر و ادب آثار ادبی را فقط از یک جنبه ای که شاعر یا نویسنده به ان اشاره کرده نمیتوان دید از همه جوانب باید نگریست.باران رحمت بی حسابش همه را رسیده.صرفا نمیتوان از دید رزاق بودن یکسان خداوند نسبت به همه و محرم عیوب بودن حق نگاه کرد از جوانب دیگری مثل نعمت برخورداری همه انسانها از حق تعالی برگزیدگان حق تعالی برای پیمودن مسیر درست زندگی، از انبیاالله گرفته تا کسانی که مقام رسالت از سوی خداوند بر عهده داشته اند.حتی ان زمان که پیشوایان عزیز ما چهارده معصوم نبوده اند، نعمت عقل و توانایی و این غربی و شرقی نمیشناسد.بهتر است از مطالب اشعار که نیاکان ما مثل این شیخ نامدار برای ایندگان حتی سالیان سال در اختیار گذاشته اند در مسائل زندگی خود بیشتر نگاه کنیم.خیلی خوب هست که سخنان برگزیدگان خداوند را به نثر شیوا نگارید حضرت محمد مصطفی:هر گاه که یکی از بندگان گنه کار پریشان روزگار دست انابت به امید اجابت به درگاه حق جل و علا بردار ایزد تعالی در وی نظر نکند بازش بخواند باز اعراض کند بازش به تضرع و زاری بخواندحق سبحانه تعالی فرماید یا ملائکتی قد استحییت من عبدی و لیس له غیری فقد غفرت له.دعوتش را اجابت کردم و حاجتش براوردم که از بسیاری دعا و زاری بنده همی شرم دارم.کرم بین و لطف خداوندگار                         گنه بنده کردست و او شرمسار موفق باشید.
پوریا محمدزاده
2022-01-01T22:12:25.8835172
سلام بر شما سعدی در این مصرع دین خودش را بر ادیان دیگر برتری نداده اشتباه متوجه شدین گبر و ترسا یعنی یه عده ای که لایق روزی نیستند و یه عده ای که لایق هستند چه ترسا باشه یا مسلمان. اما لطف و کرامت حق نسبت به همه هست.اشکال ما ایرانی ها اینه که به جای مفعوم شعر دنبال جزئیات شعر هستیم.موفق باشید. 
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
2022-03-10T00:17:17.3020248
همین که هر بار واژه استاد را در زیر نامتان آورده اید کفایت می کند که در چه حد و اندازه اید
Gholam Balouch
2022-06-13T08:28:35.4616665
با سلام واحترام برهمه خوانندگان محترم واحترام زیاد برای عاکف عزیز: به نظر من معنای بیت فوق را بدین مضمون بنویسیم مقبول تر خواهد بود. کسی که محصول مرزعه خود را پیشاپیش در زمانی که سبز است ونرسیده است(گندم سبز را بصورت سبزک تفت می دهند ومی خورند که بسیار خوشمزه است)مصرف بکند ،در فصل درو  که گندمها رسیدند چونکه چیزی برای مصرف نخواهد داشت باید خوشه چین دیگران باشد(خوشه چینی: وقتی که صاحب مزرعه گندم خود را درو می کند ومی رود خوشه های زیادی روی زمین می افتند وصاحبان مزرعه عمداً جمع آوری نمی کنند تا نصیب فقرا وکسانی که زمین ندارند بشود) یهنی صاحب مزرعه همردیف تهدیدستان می شود
داود پورسلطان
2022-10-29T12:41:59.9945948
سلام دوستان فرهیخته  یک سوالی برایم پیش امده در جای دیگری هم پرسیدم کسی جواب نداده  سوال . ایا باید شعر را با گویش فارسی که شاعر در زمان خودش سروده بخوانیم با ردیف و قافیه درست  یا باید با گویش فارسی تهرانی امروزی بخوانیم با ردیف و قافیه غلط ؟  مثل  در ان دوران که ما را وقت خوش بود  ز هجرت ششصد و پنجاه و شش بود  که از لحاظ قافیه غلط است و درستش اینه  در ان دوران که ما را وقت خَش بود  ز هجرت ششصد و پنجاه و شَش بود  کدامش را باید بخوانبم و بنویسیم ؟
ایلیا گرم آبی
2023-01-03T16:41:34.3794371
مصلح الدین در دیباچهء گلستان برای بزرگداشت اتابک اعظم ابوبکر بن سعد از شایسته ترین القاب استفاده کرده. سعدی در وصف و توصیف خدا و پیغمبر و شاهان، ماهرترین استاد است
امیر بهادر صادقیان
2023-03-30T14:57:35.1107232
به هر جایی در این خشکی های زمین گم شدم و حیران و پریشان بوده ام دست اخر به او رسیدم و دست اخر هم فقط همین بیت باقی می ماند که؛ از دست و زبان که براید  که از عهدی شکرش به در اید و دست اخر هم همین حرف باقی می ماند که از دست زبان که براید که از عهدی شکرش  به در اید
جهان
2023-04-01T09:44:56.7890658
در آن ایام که ما را وقت خوش بود ز هجرت ششصدو 50 و شش بود. 656 هجری یعنی دو سال بعداز سومین حمله خونین مغول به ایران.(سومین و خونین ترین حمله مغول،چهل سال بعد از نحستین حمله که به فرار سلطان محمد انجامید، توسط  هلاکوخان  در 654 ه.ق). نمیدونم چی بگم؟؟چگونه در آن ایام ایشان را وقت خوش بوده ؟؟
سعید
2023-04-20T10:36:26.668986
با سلام و سپاس فراوان  از گردانندگان محترم تاریخ ما. به نظر می رسد به جهت  رعایت سجع عبارت فرش زمردین که با مهد زمین هم آهنگ و مسجع می شود صحیح تر است چنانچه در تصویر بعضی از نسخ قدیمی هم دیده می شود .سربلند باشید 
یزدانپناه عسکری
2023-05-21T17:18:23.8489177
2- بر هر نعمتی شکری واجب - سبأ 13 *** [یزدانپناه عسکری] بر توست پاس خاطر و شکر - بر خدای جهان آفرین عطا فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ  - الحشر 19 (به خود فراموشی گرفتار  نباشید) الشُّکْر: به یاد آوردن و تصوّر نعمت و اظهار آن نعمت است. نبی اکرم از وجه فعول [شکور] که دلالت بر استمرار زیاد دارد استفاده کرد. «آیا نباید بنده ی شکور حقیقی باشم؟» کردارهای شاکرانه به علت فراوانی نعمت­ها زیادند و هر نعمتی شکری می­ طلبد. نعماتی که خداوند در این عالم به بندگانش عطا می­ فرماید از امتحان مبرا نیستند، زیرا  شکر بر بندگان تکلیف است، و این بزرگ­ترین آزمون است، چون حجابی که خداوند با آن نعماتش را می­ پوشاند بزرگ­تر از حجاب ابتلائات است شکر تکلیفی : إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِینُ‏- صافات 106. تکلیف، امتحان و آزمون هم از جهاتی به بلاء تعبیر شده است: (هُنالِکَ‏ تَبْلُوا کُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ‏- یونس 30) یعنی حقیقت کار هر نفسی و هر کسی را می ‏شناسیم تسبیح خداوند، با قدرت حیات­ بخشی خداوند ظهور می­ نماید. این تسبیح با چشم دل و گوش جان مشاهده می شود. به یاد آوردن و پاس خاطر با چشم دل است.
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
2023-06-03T09:59:04.6840677
سلام کفارت یمین سهل است کفاره: جریمه یمین: سوگند جریمه قسم خوردن آسان است
عباد میرزایی
2023-08-20T12:32:42.1886417
فراهم چیدن : جمع کردن دامان و کنایه از پرهیز از دنیاست ملاعبت : بازی کردن و در اینجا به معنی خوشی مداعبت : شوخی و مزاح
جمال رادفر
2023-09-07T18:17:32.4395015
ترجمه انگلیسی دیباچه گلستان سعدی را درسایت ادبستان شیراز مطالعه کنید پیوند به وبگاه بیرونی