گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

سعدی:درویشی مجرد به گوشه‌ای نشسته بود. پادشاهی بر او بگذشت. درویش از آنجا که فراغ ملک قناعت است سر ب...

درویشی مجرد به گوشه‌ای نشسته بود. پادشاهی بر او بگذشت. درویش از آنجا که فراغ ملک قناعت است سر بر نیاورد و التفات نکرد. سلطان از آنجا که سطوت سلطنت است برنجید و گفت: این طایفهٔ خرقه‌پوشان امثال حیوانند و اهلیت و آدمیت ندارند. وزیر نزدیکش آمد و گفت: ای جوانمرد! سلطان روی زمین بر تو گذر کرد چرا خدمتی نکردی و شرط ادب به جای نیاوردی؟ گفت: سلطان را بگوی توقع خدمت از کسی دار که توقع نعمت از تو دارد و دیگر بدان که ملوک از بهر پاس رعیتند نه رعیت از بهر طاعت ملوک.
پادشه پاسبان درویش است
❈۱❈
گرچه رامش به فرّ دولت اوست گوسپند از برای چوپان نیست
بلکه چوپان برای خدمت اوست یکی امروز کامران بینی
❈۲❈
دیگری را دل از مجاهده ریش روزکی چند باش تا بخورد
خاک، مغز سر خیال اندیش فرق شاهی و بندگی برخاست
❈۳❈
چون قضای نبشته آمد پیش گر کسی خاک مرده باز کند
ننماید توانگر و درویش
ملک را گفت درویش استوار آمد. گفت: از من تمنا بکن. گفت: آن همی‌خواهم که دگرباره زحمت من ندهی. گفت: مرا پندی بده. گفت:
دریاب کنون که نعمتت هست به دست کاین دولت و ملک می‌رود دست به دست

فایل صوتی گلستان حکایت شمارهٔ ۲۸

تصاویر

کامنت ها

ناشناس
2012-09-09T05:44:48
اون دو بیتی که در ابتدا اومده، بنظر می رسه که باید به این صورت کامل بشهپادشه پاسبان درویش استگرچه رامش به فر دولت اوستگوسپند از برای چوپان نیستبلکه چوپان برای خدمت اوستیکی امروز کامران بینیدیگری را دل از مجاهده ریشروزکی چند باش تا بخوردخاک، مغز سر خیال اندیشفرق شاهی و بندگی برخاستچون قضای نبشته آمد پیشگر کسی خاک مرده باز کندننماید توانگر و درویش
سروش
2020-07-29T13:06:23
حامد بهداد در یکی از قسمت‌های سریال «دندون‌طلا» به زیبایی تمام اجرا کرد
میثم سعدی
2018-08-25T13:09:49
درود.این حکایت اشتباه آمده، خواهشمندم به کلیات حضرت سعدی، ص58 و 59، با تصحیح استاد فروغی، برید و این را ویرایش کنید.تا جایی که به نثر اومده درسته، سپس این بیت‌ها آغاز میشن.پادشه پاسبان درویش استگرچه رامش به فر دولت اوستگوسپند از برای چوپان نیستبلکه چوپان برای خدمت اوستیکی امروز کامران بینیدیگری را دل از مجاهده ریشروزکی چند باش تا بخوردخاک مغز سر خیال اندیشفرق شاهی و بندگی برخاستچون قضای نبشته آمد پیشگر کسی خاک مرده باز کندننماید توانگر و درویشدوباره که نثر آغاز میشه، این بیت در پایان گفته میشهدریاب کنون که نعمتت هست به دستکاین دولت و ملک می‌رود دست به دستبدرود.