گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

سعدی:خلیلی الهدی انجی و اصلح ولکن من هداه الله افلح

❈۱❈
خلیلی الهدی انجی و اصلح ولکن من هداه الله افلح
نصیحت نیکبختان گوش گیرند حکیمان پند درویشان پذیرند
❈۲❈
گش ایها داراغت خاطر نرنزت که ثخنی عاقلی ده بار اثنزت
من استضعفت لاتغلظ علیه من استأسرت لاتکسر یدیه
❈۳❈
چه نیکو گفت در پای شتر مور که ای فربه مکن بر لاغران زور
که منعم بی‌مبر کول ایچ درویش کوایش می بنی دنبل مزش نیش
❈۴❈
دع استنقاص من طال احترامه فقوس‌الدهر لم تبرح سهامه
جراحت بند باش ار می‌توانی تو را نیز ار بیندازد چه دانی
❈۵❈
ببات این دهر دون را تیر اری پشت نه هر کش تیر نه کمان بو کسی ای کشت
تأدب تستقم لاطف تقدم تواضع ترتفع لاتعل تندم
❈۶❈
که دوران فلک بسیار بودست که بخشودست و دیگر در ربودست
نه کت تفسیر وفق خواند است ابهشت بسم دی که سوری ماند بیده ببدشت
❈۷❈
لیعف المهتدی عن سؤ من ضل ولا یستهزکم من قائم زل
منم کافتادگان را بد نگفتم که ترسیدم که روزی خود بیفتم
❈۸❈
کمسسکی اوت اس بخت آو بهریت مخن هر دم برای چنداکی بگریت
متی زرت الفتی غبا اجلک فلا تکثر حبیبک لا یملک
❈۹❈
ز بسیار آمدن عزت بکاهد چو کم بینند خاطر بیش خواهد
عزیزی کت هن‌اش هر دم مدوپش که دیدر زر ملال آرد بش از بش
❈۱۰❈
تبصر فی فقیر یشتهی الزاد ولا تحسد غنیا قدره زاد
وگر گویند آن جاه و محل بین تو پای روستایی در وحل بین
❈۱۱❈
و چه ترش روی کت برغ خوان نی تزان مسکی خبر هن کش خه نان نی
تلقفت الشوا و البقل بعده سل الجوعان کیف الخبز وحده
❈۱۲❈
بپرس آن را که جسم از ناقه خونست که قدر نعمت او داند که چونست
غرش نان هاجه از حلوا نپرست نن تی گلشکر هن غت بگریت
❈۱۳❈
افق یا من تلهی حول منقل عن الحطاب فی واد عقنقل
فقیر از بهر نان بر در دعاخوان تو می‌تندی که مرغم نیست بر خوان
❈۱۴❈
چه داند ای کش سه پخ خوردست و تقتست که مسکینی و سرما گسنه خفتست
تحب المال لو احببت قدمت و ان خلفت محبوسا تندمت
❈۱۵❈
منه گر عقل داری در تن و هوش اگر مردی ده و بخش و خور و پوش
نوا که بیفته از هنجار و رسته پشیمان به که نم خو توشه بسته
❈۱۶❈
صرفت العمر فی تحصیل مالک تفکر یا معنی فی مالک
کسی از زرع دنیا خوشه برداشت که چندی خورد و چندی توشه برداشت
❈۱۷❈
که مپسندت که مو خو از غصه بکشم که گردم کرد نخرم یا نبخشم
بهاء الوجه مع خبث النفوس کمصباح علی قبرالمجوسی
❈۱۸❈
به گور گبر ماند زاهد زور درون مردار و بیرون مشک و کافور
کعارف باد بکاند از جمه نو اگور جدمنت کش در به از تو
❈۱۹❈
متی عاشرت محلوقی العوارض اذا قالوا لک اکفر لاتعارض
مرو با ژنده‌پوشان شام و شبگیر چو رفتی در بغل نه دست تدبیر
❈۲۰❈
چنان تزدم دوت کت خون خه اوکند که پاکش خورد دیک تی چه او کند
وجد یا صاح و اکفف من ملامه لعل القوم فیهم ذو کرامه
❈۲۱❈
مگو در نفس درویشان هنر نیست که گرد مردیست هم زیشان به در نیست
کاحسان بکنه واهروی اصولی شنه میان زز بخت صاحب قبولی
❈۲۲❈
نعما قال خیاط بموصل بمأجور له قدر ففصل
سخن سهل است بر طرف زبان گفت نگه کن کاین سخن هر جا توان گفت؟
❈۲۳❈
غراز مو میشنه واهر کس مگوی راز کجمی می‌بری خهتر ورانداز
خفی السر لاتودع خلیلک حذارا منه ان ینسی جمیلک
❈۲۴❈
مگو با دوست می‌گویم چه باکست که گر دشمن شود بیم هلاکست
تو از دشمن بترسی غافل از دوست که غت دشمن ببوت ات ببلسد پوست
❈۲۵❈
یقول الراجز ابنی لا تلاعب اذا لم تحتمل بطش الملاعب
چه خوش گفت آن پسر با یار طناز تو در نی بسته‌ای آتش مینداز
❈۲۶❈
کری مم دی که ایرو واجونی گفت مزم تش کت قلاشی نتوتن اشنفت
ان استحسنت هذا القول بعدی قل اللهم نور قبر سعدی
❈۲۷❈
چه باشد گر ز رحمت پارسایی کند در کار درویشی دعایی
کخیرت بوازی ثخنی کت اشنفت بگی رحمت و سعدی باکش ای گفت

فایل صوتی مواعظ مثلثات

صوتی یافت نشد!

تصاویر

کامنت ها

مهدی
2015-03-03T02:49:49
زیبا بود
سید هادی حسینی
2016-08-14T11:32:04
بسیار عالی ، علاوه بر اینکه این شعر به سه زبان سروده شده است قدرت اصلی شعر در آنجا رخنمون پیدا میکند که متوجه میشویم معانی کلی در همه ابیات در هر سه زبان تقریباً یکسان است.
ناشناس
2013-01-14T00:12:15
فکر کنم سومی شیرازی باشد
محمد
2020-02-06T21:49:00
شیرازی اسمی است که روی پهلوی گذاشته اید وگرنه چیزی دقیقا شیرازی وجود ندارد(مانندتهرانی که روی لهجه معیار گذاشته اید) البته نظر شما عزیزان هم همان پهلوی است که درحال تغییر وگذار به فارسی دری بوده است و یادگار دوران ساسانی است .
علی پاک‌نیت
2018-11-08T05:09:25
ابیات سوم هر مثلث به زبان شیرازی قدیم (میانه) است که متاسفانه در تصحیحات دیوان سعدی، به دلیل عدم آشنایی تصحیح کنندگان با این زبان، با اشتباهات فراوان نوشته شده است.خواهشمندم با مراجعه به تصحیح پیوست، که نسخه بسیار معتبر و جامعی است، این ابیات را تصحیح فرمایید.پیوند به وبگاه بیرونی
شهرام فرزانه فر
2018-06-07T01:57:21
گمان می کنم بجز فارسی و غربی زبان سوم همان فهلویات یا زبان مادری رازی و سعدی و حافظ باشد.
رضا آذرآیین
2022-05-03T08:57:43.1285818
این ویرایشی کە فرستادید بسیار خوب و درست بود .
جهن یزداد
2022-05-23T01:45:44.9744499
 زین رو بدان شیرازی میگویند که  همزمان با این  گویشهای پنج شهر اذربایجان ری همدان سپاهان دینور   نیز پهلوی نامیده میشد -  این زبان تا دویست سال پیش در شیراز رواج داشت   - 
جهن یزداد
2022-05-23T02:12:35.7122499
ببات ای  دهر دهنه تیر اری پشتنه هم شی تیر انه کمان بو کش اُی کشت بخش نخست بیگمان  دو گونه تواند بود اری پشت   میتواند پشت سر هم باشد یا انکه از سوی پشت  به پشتش - اری پشت از روی پشت ببارد این دهر دونا تیر  از سوی پشت این دهر دون   را تیر بر پشتش  بباردبخش دوم انگونه که صادقی گفته نه معنی میدهد و نه وزن درستی دارد -  یک بار شی =شد= رفت  امده و دگر بو برای چه بیارد انگونه که میگوید
جهن یزداد
2022-11-10T17:39:56.5708344
داستان بر سر نام نیست این نه پهلوی ساسانی است و نه پهلوی پنج شهر پهله و نه پهلوی اشکانی  و زبان میان  پهلوی ساسانی و دری هم نیست این زبان تا دویست سال پیش  در شیراز رواج داشت و زمان کریمخان زند پارسی دری به شیراز امد
جهن یزداد
2023-01-06T06:48:57.4941446
گُش اَ ثْهُن دار   اغت خاطر نرنزتکه ثخنی عاقلی ده بار اثنزت گوش به سخن دار گرت خاطر نرنجدکه سخنی را عاقل ده بار بسنجد کُه منعم بُی مبر کول  اثخُ درویشکو انش می بُنی دمبل مزش نیش چو منعم  باشی از سخن درویش شانه تهی مکن  که  دملش میبینی  مزنش نیشببات ای دهر دن ره تیر اری پشت نه هم شی تیر انه کمان بو کش ای کشت ببارد این دهر دون را  تیر به  رو  پشت /پشت سر هم      که تیر نارفته  بیرون از کمان  کشت نه کت تفسیر و فقه خواند اتشی ابهشت بس امدی کسوری ماند پیذه بیذشت نه تو که تفسیر و فقه خواندی به بهشت رویکه بس دیدم  که سواری ماند و پیاده بگذشتکه مسکینی اَوَست اش حق تو بهریهتمخن شزدم (مخنش از دم) نواخند انکه بیریستچو مسکینی  افتاد و نزد تو بگریخت  مخندش از پس  که نواخند انکه بگریتپذ کارنامگ ارتخشیر بابکان امده  پر اُ پست زد اُد  ان جام  از پست همیش از دست ارتخشیر اُ زمیگ  اوست پر به پست زد و ان جام پر از پست از دست اردشیر بزمین افتاد در سروده نیریزی امده عشق شتو وَ درو بکنماش چون جوسر درو بکنم دو چش مو که ترا بگریت  دست آکنم شز رو بکنمعزیزی کت هن  اش هر دم مدو پشکه صحبت زز ملال ارت بش از بشعزیزی که ترا هست هردمش مدو پیش که همنشینی نیز ملال اورد چو بسیار باشدقطب الدین یحیی بن زنگی شیرازی سخنور سده شش گوید تو گفتی قطب مسکی وانوازمبست گفتست و ای ززهم بوا دی بسی گفتی و این نیز هم بباید دید و چه ترش رو شنه کم ترغ خوان نیتزان  مسکی خبر هن کش خو نان نیغرش نان هاجه از حلوا نپرستنُنَ تی  گلشکر هن  غت بگرستبه چه ترش رو نشسته که ام  تره بر خوان نیستتو زان مسکین خبر هست کش خود نان نیستگرش نان  جوید از حلوا نپرسدنان تهی  گلشکرست گرت بگرسی و گرسنه  شویچه دُند انکش سه پخ خردست و تفتستکه مسکینی  وَ سرما گسنه خفتستچه داند انکه سه پخ خورده و گرم است که  بیچاره ای  به سرما گرسنه خفته است نوا که بفته از هنجار و رسته پشیمان بی که  نم خو م توشه نسته مباد که بیفتی از هنجار و رسته  و پشیمان بوی که نخوردم  و  توشه نستاندمکه بپسندت که مو خوز غصه نکْشِمکه گردم کرد و نخرم یا نبخشِمکه بپسندت که من خود از غصه نکشم که گردم کرد و نه خورم و نه بخشم جهوادان شیراز  هنوز گفتارشان  همینگونه (نکشم نخرم  بخشم )  است  و انگونه که  علی اشرف صادقی فرمودند از تنگی سرود نیستکه صوفی نادنه کند اش جمغ کووا گور جو منَت کش در به از تو که صوفی  ازنادانی کندش جامه کبودبه گور جود ماند که درش به از تودر= برون چنان تز دم دوت کز جون خو واکندکه پاکش خَورد  ا دیگ تهی  چه واکندچنانت از دم دود کز جان خون واکند چو پاکش خورد  با دیگ تهی چه کندکه احسان بکنه  وا هر  وی اصولیشنه مْیان هم بجت صاحب قبولیتو با هر بی اصولی احسان کن که (شنه میان =  ش ان میان  =میانشان )  میانشان صاحب قبولی بجوییغر از مو مشنه وا هر کس مگی رازکه جمغی می برَی  خهتر  هذ انداز گر از من میشنوی با هر کس مگو رازکه جامه ای که میبری  بهتر اندازه گیرتو از دشمن  بترسی غافل از دوست که غت دشمن ببوت  ات بپسنت پوستاگر دشمن ببود ترا پوست بپوساندکُذک می دی  کش ایرو ا جونی گفت مزم تس کش قلاشی نتوان اشنفتکودکی دیدم که امروز جوانی را میگفت   سیلی مزنم تو که دشنام نتوانی شنفت علی اشرف صادقی انرا در نیافته کذک می دی  = کودکی مدی  - ی کودکی میان  م  و دی افتاده - که خیرت بوت از این معنی کت اشنفتبگی رحمت و سعدی با کش ای گفت  ترا خیر باد از اینکه این شنوی و بگویی رحمت به سعدی باد کش این گفتاین سروده ها را سعدی  امیخته  با  عربی و پارسی دری   سروده و نمی توان ان را  شیرازی ویژه و سره دانست