سعدی:از جان برون نیامده جانانت آرزوست زنار نابریده و ایمانت آرزوست
❈۱❈
از جان برون نیامده جانانت آرزوست
زنار نابریده و ایمانت آرزوست
بر درگهی که نوبت ارنی همی زنند
موری نهای و ملک سلیمانت آرزوست
❈۲❈
موری نهای و خدمت موری نکردهای
وآنگاه صف صفهٔ مردانت آرزوست
فرعونوار لاف اناالحق همی زنی
وآنگاه قرب موسی عمرانت آرزوست
❈۳❈
چون کودکان که دامن خود اسب کردهاند
دامن سوار کرده و میدانت آرزوست
انصاف راه خود ز سر صدق دادهای
بر درد نارسیده و درمانت آرزوست
❈۴❈
بر خوان عنکبوت که بریان مگس بود
شهپر جبرئیل، مگسرانت آرزوست
هر روز از برای سگ نفس بوسعید
یک کاسه شوربا و دو تا نانت آرزوست
❈۵❈
سعدی در این جهان که تویی ذرهوار باش
گر دل به نزد حضرت سلطانت آرزوست
کامنت ها