سعدی:اگر خدای نباشد ز بندهای خشنود شفاعت همه پیغمبران ندارد سود
❈۱❈
اگر خدای نباشد ز بندهای خشنود
شفاعت همه پیغمبران ندارد سود
قضای کن فیکون است حکم بار خدای
بدین سخن سخنی در نمیتوان افزود
❈۲❈
نه زنگ عاریتی بود بر دل فرعون
که صیقل ید بیضا سیاهیش نزدود
بخواند و راه ندادش کجا رود بدبخت؟
ببست دیدهٔ مسکین و دیدنش فرمود
❈۳❈
نصیب دوزخ اگر طلق بر خود انداید
چنان در او جهد آتش که چوب نفط اندود
قلم به طالع میمون و بخت بد رفتهست
اگر تو خشمگنی ای پسر وگر خشنود
❈۴❈
گنه نبود و عبادت نبود و بر سر خلق
نبشته بود که این ناجی است و آن مأخوذ
مقدر است که از هر کسی چه فعل آید
درخت مقل نه خرما دهد نه شفتالود
❈۵❈
به سعی ماشطه اصلاح زشت نتوان کرد
چنان که شاهدی از روی خوب نتوان سود
سیاه زنگی هرگز شود سپید به آب؟
سپید رومی هرگز شود سیاه به دود؟
❈۶❈
سعادتی که نباشد طمع مکن سعدی
که چون نکاشته باشند مشکل است درود
قلم به آمدنی رفت اگر رضا به قضا
دهی و گر ندهی بودنی بخواهد بود
کامنت ها