سعدی:صاحبا عمر عزیز است غنیمت دانش گوی خیری که توانی ببر از میدانش
❈۱❈
صاحبا عمر عزیز است غنیمت دانش
گوی خیری که توانی ببر از میدانش
چیست دوران ریاست که فلک با همه قدر
حاصل آن است که دایم نبود دورانش
❈۲❈
آن خدای است تعالی، ملک الملک قدیم
که تغیر نکند ملکت جاویدانش
جای گریهست بر این عمر که چون غنچهٔ گل
پنج روز است بقای دهن خندانش
❈۳❈
دهنی شیر به کودک ندهد مادر دهر
که دگرباره به خون در نبرد دندانش
مقبل امروز کند داروی درد دل ریش
که پس از مرگ میسر نشود درمانش
❈۴❈
هر که دانه نفشاند به زمستان در خاک
ناامیدی بود از دخل به تابستانش
گر عمارت کنی از بهر نشستن شاید
ور نه از بهر گذشتن مکن آبادانش
❈۵❈
دست در دامن مردان زن و اندیشه مدار
هر که با نوح نشیند چه غم از طوفانش
معرفت داری و سرمایهٔ بازرگانی
چه به از دولت باقی بده و بستانش
❈۶❈
دولتت باد و گر از روی حقیقت پرسی
دولت آن است که محمود بود پایانش
خوی سعدیست نصیحت چه کند گر نکند
مشک دارد نتواند که کند پنهانش
کامنت ها