صائب تبریزی:سخن عشق کسی کز لب ما نشنیده است بوی پیراهن یوسف ز صبا نشنیده است
❈۱❈
سخن عشق کسی کز لب ما نشنیده است
بوی پیراهن یوسف ز صبا نشنیده است
هر که بوی جگر سوخته ما نشنید
بوی ریحان گلستان وفا نشنیده است
❈۲❈
عاشق و شکوه معشوق، خدا نپسندد!
در شکست از دل ما سنگ صدا نشنیده است
ساکن ملک رضا شو، که درین امن آباد
کسی آواز پر تیر قضا نشنیده است
❈۳❈
خبر مرگ ز بیمار نهان می دارند
چشم او حال پریشان مرا نشنیده است
چون پریشان شد ازو مغز جهان حیرانم؟
نکهت پیرهنی را که قبا نشنیده است
❈۴❈
ماتم زنده جاوید چرا باید داشت؟
هیچ کس نوحه ز خاک شهدا نشنیده است
داغ آن نغمه سرایم که درین سبز چمن
بوی پیراهن گل را ز حیا نشنیده است
❈۵❈
دور گردان وفا نغمه سرایان دارند
لیلی ماست که آواز درا نشنیده است
از سری جوی سعادت که ز بی پروایی
خبر سایه اقبال هما نشنیده است
❈۶❈
چه قدر گوش به حرف غرض آلود کند؟
بی نیازی که ز اخلاص دعا نشنیده است
کی ره بوسه به آن کنج دهن خواهد داد؟
سر گرانی که ز من حرف بجا نشنیده است
❈۷❈
ندهد فرصت گفتار به محتاج، کریم
گوش این طایفه آواز گدا نشنیده است
غیر آن غمزه که تا کشتن من همراه است
دیگر از تیغ کسی حرف وفا نشنیده است
❈۸❈
آن که از ذکر به مذکور نمی پردازد
از خدا هیچ به جز نام خدا نشنیده است
دل خاموش من و حرف شکایت، هیهات
کسی از غنچه تصویر صدا نشنیده است
❈۹❈
عشق آسوده ز بی طاقتی عشاق است
قبله ما خبر قبله نما نشنیده است
گلشن از ناله ما یک جگر خونین است
بلبلی نیست که آوازه ما نشنیده است
❈۱۰❈
خون خود را به چه امید حلال تو کنم؟
که ز دست تو کسی بوی حنا نشنیده است
لاله طور تجلی است دل ما صائب
سخن خام کسی از لب ما نشنیده است
کامنت ها